به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از فارس، مریم برادران را با «ر» شناختم، اثری که توانست نامی در میان سایر آثار در جایزه جلال آل احمد داشته باشد، هرچند برادران پیش از آن هم آثار بسیاری نوشته بود، اما «ر» موجب شد بیشتر نامش بر سر زبانها بیفتد.
جوانی فعال که هم در عرصه دانشگاهی و هم در عرصه کتابت پرتلاش است، مریم برادران، مستندنگاری و نوشتن را برای خود جذاب میداند هرچند کاری دشوار و زمانبر است، اما با عشق از آن یاد میکند، برای گفتوگو باید مترصد زمانی مناسب میماندیم، مشغله دانشگاهی و تدریس هماهنگی برای دیدارش را کمی دشوار کرد، اما به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و روز زن فرصتی دست داد تا پای صحبتهای این زن جوان فعال در عرصه نوشتن و روایت بنشینیم، خوش صحبت و بسیار گرم استقبال کرد با تمام خستگی روزانه پذیرفت تا ساعتی را با هم گپ بزنیم.
آنچه در ادامه میخوانید ماحصل این گفتوگو است.
انشانویس خوبی بودم
خانم برادران از میان این همه هنر، نوشتن را انتخاب کردید، چطور وارد این حیطه نوشتن شدهاید؟
انشانویس خوبی بودم، یادم هست در دوران دبستان و راهنمایی وقتی موضوع انشا مطرح میشد بچهها سر کلاس سریع میگفتند «برادران» انشا بخواند، نوشتن را دوست داشتم، اما هیچ وقت به اینکه یک روزی بنویسم فکر نمیکردم، بر اساس اقتضای سنم در دوران دبیرستان شعر میسرودم، اما برای کسی نمیخواندم. خواندن به شکل جدی را از دبیرستان آغاز کردم.
چه کتابی میخواندید؟
رمان، یا هر کتابی که بود به اقتضای سنم میخواندم، مجاز و غیر مجاز را میخواندم. سالهای آخر دبیرستان آثار دکتر شریعتی را میخواندم. زمانی که میخواستم از دانشگاه فارغ التحصیل شوم به اینکه فعالیت فرهنگی داشته باشم فکر میکردم. ریاضی فیزیک خوانده بودم، اما همیشه فکر میکردم اگر بخواهم تنها کار تخصصی انجام دهم خلأیی خواهم داشت. وارد کار شدم، اما همیشه فکر میکردم کارهایی در ذهن و دلم وجود دارد که باید آنها را انجام دهم، روزهای آخر دانشگاه به خوابگاه رفتم همانجا به دوستانم گفتم: «دوست دارم کار فرهنگی داشته باشم، هرکداممان هر کجا که بودیم به یاد دیگران باشیم"، گفتم: "من کار فرهنگی را دوست دارم».
همان سال ۷۸ شاید سه یا چهار ماه بعد در فصل زمستان یکی از دوستانم زنگ زد و پرسید هنوز هم آن ایده را داری؟ دوست داری کار فرهنگی انجام بدهی؟ گفتم بشدت، گفتم بخصوص الان که از دانشگاه فارغ شدهام و بیشتر دوست دارم مشغول شوم. گفت: یکسری از بچههای دانشگاه شریف انتشاراتی راه اندازی کردهاند، کار فرهنگی انجام میدهند، دوست داری کارشان را ببینی؟ رفتم و گفتم دوست دارم کار فرهنگی انجام دهم. گفتم فضا برایم مهم است و اینکه بتوانم کاری انجام دهم.
آن زمان اینگونه بود که هرکسی وارد انتشارات روایت فتح نمیشد و بچههای شریف در آن مشغول بودند، تستی میگرفتند و میگفتند اگر نوشتهای دارید بیاورد، من هم نوشتههایم را بردم و پذیرفته شد. در آن روزها تازه کتاب نیمههای پنهان «چمران و بعد همت» منتشر شده بود.
جلسه اول گفتند این کتابها را بخوانید و بعد در مورد آنها با یکدیگر صحبت میکنیم، کتابها را خواندم و رفتم، یادم هست ضعفها و قوتها را گفتم و...
در ابتدای مسیر از روی راش فیلمهای شهید آوینی خاطرات را استخراج میکردم
در واقع کتابها را نقد کردید؟
بله خواندم، همانند یک مخاطب، بالاخره وقتی ادعای کار فرهنگی داریم باید همانگونه هم رفتار کرد، همیشه میگویم آن تیم آدمهای با سعه صدر و حرفهای بودند. گفتند که میتوانید مشغول شوید ما برای مشا پروژه در نظر میگیریم. راشهای کارهای شهید آوینی را برایم آورند تا ببینم و گوش کنم و خاطراتش را استخراج کنم. گفتند: دوست دارید؟ گفتم بله.
برای تالیف کتاب «یادگاران» مربوط به شهید همت خاطرات خوبی به دستم رسید
وقتش را داشتند؟
از ابتدا هم در ذهنم بود که کار نیمه وقت در جهاد دانشگاهی داشته باشم، از ابتدا هم به محل کارم این مسئله را گفته بودم، وقت آزادم را به روایت فتح میرفتم. چند ماهی مشغول بودم و حس خوبی به آنجا داشتم، حبیبه جعفریان مشغول تالیف کتاب ششهید «حمید باکری» بود، به من هم گفتند برای مصاحبهها با ایشان همراه شوم تا با روند مسیر آشناتر باشم. نه اینکه سوال کنم بلکه فضا را ببینم، بعد از مدتی هم گفتند دوست داری بنویسی؟ پاسخم مثبت بود، بعد کار «یادگاران» که مربوط به شهید همت را به من دادند، جزوههایی داشتند که میشد خاطراتی از آن استخراج کرد (کتاب منتشر شده بود) یادم هست تجربه هیجان انگیزی بود. به این دلیل که مصاحبهها و اطلاعات خاصی به دستم رسید. در خاطرم هست چند خاطره کوتاه نوشتم، آن زمان آقای علیانی میخواندند، خیلی خوششان آمده بود.
این گروه سعه صدر خوبی داشتند، شاید من تنها آدمی بودم در آن مجموعه که کارهایم را خط نمیزد، آقای علیانی میگفت: شما بنویسید من میخوانم، شاید اگر خط میزدند ادامه نمیدادم، به نظرم آدمها را خوب میشناختند.
اولین اثری که منتشر شد مطلبی درباره شهید بهنام محمدی بود
شاید میدیدند شما با علاقه کار میکنید برای همین فرصت هم دادند.
من نمیگویم مثبت یا منفی، اما احساسم این است اگر به نحو دیگری با من برخورد میکردند از آنجا میرفتم، «یادگاران» را مینوشتم.
در آن زمان مجله مستندی منتشر میشد که چهار شماره آن صفر درآمد، اولین کاری که از من چاپ شد در این مجله درباره «شهید بهنام محمدی» بود، سیه بار نوشتم گفتند نشد، بد قلق سخت بودم، حرفشان به من بر نمیخورد، ییادم هست وقتی نوشته من تایید شد من نبودم، این اولین موفقیت من بود، این نوشته خیلی برایم لذت بخش است.
البته در دوران کارشناسی در انجمن اسلامی مسئول واحد شهدا بودم، یعنی حیطه شهدا را دوست داشتم، این عشق از اردوی جنوب هم آغاز شد، هرچه هم پیش میرفتم شیفتهتر میشدم. اگر قصه فرهنگ برایم مهم بود این دغدغه هم برایم اهمیت داشت.
اولین کتاب چه سالی منتشر شد
۷۸ وارد این کار شدم فکر میکنم ۸۰ اولین کار منتشر شد. آن زمان روال انتشارات این بود هرکسی در بدو راه با یادگاران آغاز میکرد.
از احساس آن روز برایمان بگویید از احساس انتشار اولین اثرتان.
من کلا آدمی نیستم که با این مسایل خوشحال شوم، کاری بود که تنها انجام شد، اینکه حالا چه کاری میخواهم انجام دهم برایم مهم بود.
زایش هر کتابی خوشایند است
که بهتر از اثر اول باشد
بله. ذوق زدگی من برای کار شهید بهنام محمدی بود، چون برای نوشتن مراحل سختی را سپری کرده بودم، اما بعد از آن یادم نمیآید برای انتشار اثری خوشحال شده باشم. البته زایش خوش آیند است، اما همیشه به کار بعدی فکر میکنم. خصوصا اینکه از بازخورد کار قبل برای کار بعد کمک بگیرم و اینکه کم کم اجازه پیدا کردم خودم موضوع را انتخاب کنم.
جزئی دیدن ذات نوشتن است/ من آدمهای جنگ را مینویسم نه خود جنگ را/ ما زنها عالم را از دریچهای دیگر میبینیم
نکتهای که در حرفهای شما وجود دارد، اینکه برعکس اینکه خانمها خیلی احساساتی و زود رنج هستند، اما به نظرم شما فردی جنگنده و در راه ثابت قدم بودهاید، دوست داشتهاید در این مسیر باشید، پس با اولین واکنش منفی کنار نکشیدید و... از روحیه زنانه در نوشتن هم بگویید اینکه چقدر در نوشتن و دیدن ظرافتها کمک میکند. یادم هست در کتاب «ر» نکات ریزی مطرح میشود که در اثر آقایان نویسنده اغلب نیست، معمولات به نکاتی اهمیت میدهید که در برخی آثار از این دست نیست.
به هرحال زاویه نگاه مهم است، شاید جنسیت در زاویه نگاه تاثیرگذار است، شاید آنچه برای من نویسنده زن مهم است برای آن نویسنده مرد اهمیت نداشته باشد، میگویند خانمها جزیی نگرند، من یک قدم میروم عقبتر و میگویم جزیی بینی جز ذات نوشتن است، شما نمیتوانید در مورد چیزی خصوصا در حیطه روایت بنویسید و جزیی نگر نباشید چرا که این مسئله کار را خواندنی میکند.
مگر قصه گویی کار کیست؟ مادرها قصه میگویند، انگار روایت کردن جزیی از کار زنانه است، حتی برخی منفی یا مثبت میگویند: کتاب «ر» زنانه نویس است، حتی برخی میگویند مگر زنان میتوانند جنگ را روایت کنند، من در پاسخ میگویم اتفاقا من همیشه میگویم من جنگ را نمینویسم بلکه آدمهای جنگ را مینویسم. هرچند سوژه پیشنهاد میشود من پاسخ میدهم آدمهای جنگ برایم مهم هستند، من در مجلات زیاد در مورد ادبیات و تاریخ نوشتهام، اما در حیطه کتاب بسیار برایم مهم است در حیطه جنگ بنویسم چرا که احساسم این است که ادمهای جنگ بخاطر قرار گرفتن در یک بحران آدمهای شفافی هستند به خصوص که با زندگی و مرگ دست و پنجه نرم میکنند.
نوشتن یک چیز است و مصاحبه چیز دیگر، نشستن و کنار این افراد قرار گرفتن آوردههایی برایم دارد، قسمتی برایم خودم میماند و قسمتی را در قالبی مینویسم به دیگران میدهم تا بچشند. احساسم این است ما زنها عالم را از دریچهای دیگر میبینیم. ولی من مطمئنم آنچه من میبینم و حس میکنم برای یک مرد نویسنده آنگونه نیست.
پس برای همین است که نویسندگان زن عرصه مستند موفقتر از مردان هستند؟
بله بخصوص در روایت کردن.
نویسنده نیستم روایتگرم
ابتدای صحبتهایتان اشاره کردید که نویسنده نیستید و قطعا قبول دارید که روایتگر هستید؟
سعی میکنم اینطور باشم، دوست دارم روایتگری کنم.
مواجهه با افرادی که روی آنها مارک نزدیم طعم دیگری دارد
اینکه فردی که در موردش مینویسید شناخته شده و چهره باشد برایتان مهم است یا نه سراغ افراد کمتر شناخته شده میروید، آثار شما حاوی اینطور افراد است. چرا این اهتمام را دارید این افراد از قلم شما روایت شوند؟
هیچ کدام از کارهایم روایتگر افراد ویژهای نبودهاند، جز کار «شهید همت» که خودم آن را انتخاب نکردم، شاید «یادگاران» که مجلد مربوط به شهید میثمی هم اینطور بود، شرایط خاص داشت کار روی زمین مانده بود، یا نیمه پنهان در مورد شهید باکری شرایط خاص داشت، اما حتی کارهای جدیدم دوست دارم در مورد مردم عادی باشد، آدمهای بزرگی که حتما بزرگ هستند مارک بزرگ بودن از جانب ما روی آنها نیست، افرادی که کلیشه نشدهاند بنابراین مواجهه با آنها حتما طعم دیگری دارد.
آدمهایی که اسم و رسم دارند بالاخره هالهای داشته و کلیشهها مانع میشود به آنها پرداخت، هرچه روایت به کف جامعه نزدیکتر باشد به واقعیت نزدیکتر است.
برای بیشتر دیده شدن کتابها از نشر دولتی جدا شدم
پذیرشش هم از سوی جامعه راحتتر است
بله، دقیقا همینطور است، من ماموریت خودم را اینگونه تعریف کردم، اولا موضوع برایم مهم است، «شهید مدق» سمت ویژهای نداشت، گفتند بررسی کنید و ببینید نوشتن این اثر شدنی است یا نه، رفتم و پیگیری کردم و نهایت منجر به نوشتن اولین کتاب اینک شوکران شد. بعد از «اینک شوکران» به موضوع فرزندان شهدا رسیدم، کتاب «حنانه» را پیش بردم، سخت چاپ شد... حتی «محلههای زندگی» را که کار کردم درباره مادر شهید بهایی بود که مسلمان شده، این کار را خودم پیشنهاد کردم، ویژگی مادر شهید برایم مهم بود، هرچند فرزندش شهید بود، اما این مادر بسیار سخت کوش، محروم و مظلوم بود و برایم جالب بود، بعد از این کتابها به «ر» رسیدم و مسیرم را از نشر دولتی جدا کردم، البته به دلایلی،، چون دوست داشتم این موضوعات به دل جامعه بیاید و بیشتر خواننده داشته باشد، نه اینکه آرم یک ناشر دولتی بر آن باشد.
مارک زدن را دوست ندارم
فکر میکنید مخاطب ناشر خصوصی بهتر است، مسئله توزیع هم مهم است، شاید بواسطه نشر خصوصی بهتر هم توزیع شود.
خوب است برخی موضوعات وارد همه انتشاراتها شود، نه اینکه، چون کار برای شهداست از سوی نشر خاصی چاپ شود، این مارک زدن را دوست ندارم، دوست دارم این فرآیند را ادامه دهم.
تا امروز چند کار از شما منتشر شده؟
حدود 10 کتاب.
نوشتن برایم لذت بخش است
به عنوان بانوری تحصیلکرده جوان، که در فعالیتهای اجتماعی هم مشارکت دهید به این سوال پاسخ دهید، آیا تحقیق و پژوهش پیرامون مسایلی، چون جنگ برای یک زن نویسنده یا راوی سخت نیست؟ آیا دشواریهای افزونتری دارد؟ به چالشهایی دچار شدهاید یا...
اغلب مصاحبههایم با خانمها بود، هرچند «ر» متفاوت بود، مطمئنا فضاهایی هست، اما خودم را درگیر نمیکنم.
نویسنده زن بودن چه طعمی دارد؟
کلا نوشتن برای من لذت بخش است، مهمتراز نوشتن برایم مواجهه با آدمهاست.
این آدمها روی شما تاثیر میگذارند؟
بله. روی نگرشها اثرگذار هستند، مطمئنا این کنار آنها بودن نامش همنشینی است،، اما از سوی دیگر آدم اهل هپروت رفتن نیستم، اما همنشینی برایم لذت بخش است.
برای مصاحبه به جایی رفتم بودم که مرا بیرون کردند!
به عنوان یک همسر، دانشجو، استاد دانشگاه و نویسنده کدام را در اولویت و سختتر میدانید؟
به طرز عجیبی چند وقت است از افراد مختلف میشنوم که میگویند: "کار دانشگاه را همه میتوانند انجام دهند، اما نوشتن را هرکسی نمیتواند انجام دهد". استادم هم این مسئله را به من گفت. در طیفهای مختلف خیلیها این مسئله را میگویند که تدریس یا پژوهش را با کیفیتهای مختلف همه افراد انجام میدهند، اما شاید نوشتن کار هرکسی نباشد.
من فردی هستم که کارهایم را با لذت انجام میدهم و با آن ارتباط برقرار میکنم، اما در کار نوشتن به دلیل جنس کار موظف به مطالعه هستم، چون در نوشتن اثر گذار است، حس میکنم حرف آدمها درست است یعنی اگر تدریس در دانشگاه را روزی نداشته باشم اتفاقی نمیافتد، ولی اگر روزی ننویسم ... من کار جذاب نوشتن را انتخاب کردهام. مصاحبههایی رفتهام که از منزلشان بیرونم کردهاند.
رسالت مستند نویسی حقیقتیابی است
چه کردید؟
آن کار را دیگر ادامه ندادم، چون نگرشهایمان همراستا نبود، اینکه میگویم ارتباط برایم مهم است به همین مسئله بر میگردد، مصاحبههایی بوده که پس دادم و گفتهام کار من نیست؛ در این مسیر تجربههای متنوعی داشتم، کاری که حس کردم میفهمم و دوستش دارم و روایت آن را بلد باشم را میپذیرم.
کاری را نوشتم و چاپ نشده، چون ناشر دیده و در انتها گفته اینطور باید بنویسی، اما پاسخ دادم به قلمم احترام قائلم، نگاهشان دستکاری در کار بود و من نپذیرفتم. این هم یک چالش بود. در کار مستند این چالشها وجود دارد، من برای مستند نویسی ارزش بسیار قائلم، چون رسالتش حقیقت یابی است، کار من داستان نوشتن نیست کار من انتقال حقیقت ناب است.
امروز مستند نگاری جای خود را در جامعه باز کرده است
کار مستند که نباید همراه دستکاری باشد!
اینکه امروز در جامعه ما مستند جای خود را باز کرده جای امیدواری است، در ابتدای مسیر هیچ کدام از کتابهایم بعد از چاپ به راحتی پذیرفته نشد،، اما میفهمیدم این طبیعی است، در مصاحبهها و هنگام تالیف آثار شهدا به خانوادههایشان هم میگفتم و اشاره به هجمه میکردم، خیلی وقتها فشار به خانوادهها وارد میشد، یادم هست وقتی کتاب شهید باکری چاپ شد یک شب همسر ایشان (صفیه) زنگ زد و گریه میکرد و حتی پشیمان شده بود، من که که کارم این است میدانم فشار بسیاری روی خانوادههاست.
یکی از مسایل این است که برایم مهم است اینکه یک ظلمی به آدمها میکنیم چه کم و چه زیاد نشان دهیم ظلم کردهایم، یکی از کارها در حیطه دفاع مقدس کردیم این بوده که فاصله شهدا را به حدی زیاد کردهایم که پیامدهای خوبی نداشته است.
هنوز بازخوردها هست؟
بله، بیشتر برای خانوادههاست،، اما من روایتگر یک فرد هستم. این نگاه دست به دست هم دادن میخواهد، یک بخش درست انجام دادن کار من است و یک سو خانوادهها هستند. برخی خانوادهها هم از روتوش بدشان نمیآید و استقبال میکنند.
در نوشتن افراد را روتوش نمیکنم
شما روایتگر روتوش کننده نیستید؟
اصلا؛ خیلی معتقدم هرچه آن فرد واقعی ترسیم شود حتما در جایی که باید قرار گیرد جاگیر میشود؛ راه خودش را بهتر باز میکند و در جامعه قابل پذیرشتر است.
در نوشتههایم «زن» اهمیت دارد
شما روایتگر زنان (مادران و همسران) در کتابهایتان هستید، چقدر به این مسئله اهمیت میدهید.
زن برایم مهم است. محور اغلب کارهایم زنان هستند، زمانی کار «نیمه پنهان» منتشر میشد مدام میپرسیدم چرا «نیمه»؟ میگفتند منظور پشت ماه است که دیده نمیشود، احسام این است واقعا زن بودن تجربه متفاوت است، نقش زن در رشد یک مرد و انتخابهایش همیشه پررنگ و تربیت کننده است. احساس میکنم زنها کمتر دیده شدهاند از این باب سعی میکنم به آنها بیشتر بپردازم.
شما به عنوان زن روایتگر برای زندگی مریم برادران برداشتهایی از زندگی مادران و همسران رزمندههای دهه ۶۰ داشتهاید؟
وقتی مجاورت با افراد اینگونه و خانوادهها داریم اثر میپذیریم. شاید با این آدمها به نوعی زندگی میکنم، در تصمیمهایم تاثیراتی قطعا داشتهاند. در شرایط دشوار این افراد مقابل چشمم بودهاند، حتی در شیوه تعامل با دیگران، مثلا از خودگذشتگی که در زندگی «فرشته ملکی همسر شهید منوچهر مدق» (در اینک شوکران) دیدم و عشقی که در کنارش حفظ کرده برایم جذاب بوده و همیشه آن را روایت کردهام. اینها الگو هستند و اغلب در ذهنم تداعی میشود. من با این افراد زندگی میکنم. در تولدها و شهادتهایشان برایشان تبریک و پیام دارم و ارتباطهایم را حفظ کردهام.
پس از نوشتن هم ارتباط با خانوادهها را حفظ میکنید.
بله، هنوز هم ارتباط دارم به خصوص با همسر «شهید مدق».
کتاب «محلههای زندگی» درباره مادر شهید بلورچی است، وقتی کتاب را مینوشتم بسیار کنار ایشان بودم، ایشان فرد بسیار پر ارتباط، اما تنها و دور از فامیل بود، شبهای بسیاری کنارش میماندم، فرد عاقلی بود، چند شب کنارش ماندم، در حادثهای پایشان شکسته بود، با همه دردی که داشت وقتی دوستان پسرش به دیدنش میآمدند همه دردهایش را فراموش میکرد و مادری کامل میشد، این برایم عجیب و غم انگیز بود، با اینکه سختی بسیار کشیده بود، اواخر به واسطه ارثی که به او رسیده بود منزلی تمام و شیکی خریده بود،، اما هیچ وقت احساس دلبستگی به مال دنیا در این آدم ندیدم، همیشه برایم مثال زدنی بود، با اینکه سختی بسیار کشیده بود،، اما میگفت:ای کاش وقتی مهران بود اینها را داشتم، الان داشتن و نداشتن برایم فرقی نمیکند، بعد لافاصله گفت: الان مهران هم بود دنیا چه خبر بود! که غصه بخورم پسرم نیست.
این قوی بودن و عدم دلبستگی با هم رابطه مستقیم دارند. خیلی وقتها وقتی اتفاقی برای خودم میافتد یادشان میکنم، این آدمها «آن» دارند، اتفاقا روز شهادت پسرشان هم فوت شدند.
زن موفقی هستید؟
فکر میکنم بله؛ از زندگی هم راضی هستم، کلنجار به آن مفهوم شاید نداشته باشم، این راضی بودن به مواجهههایم که گفتم بر میگردد.
پس از دریافت جایزه جلال تغییری نکردم فقط پایم به داوریها باز شد
مریم برادران پیش و پس از دریافت جایزه جلال آل احمد روایتگری اش تغییر کرد؟
مطمئن بودم در آن دوره جایزه نمیگیرم، اما دریافت جایزه جلال تاثیری در من نداشت، راهی برای خودم تعریف کردهام و قصدم ادامه همان راه است، اما دریافت جایزه جلال باعث شد پایم به برخی نشستها باز شود، مثل داوریها و... از نظر تصمیمات کاری مریم برادران پس از دریافت جایزه تغییری نکرده است.
داستان در زندگیام محوریت دارد
هیچ وقت فکر کردهاید که داستان بنویسید؟
بله نوشتهام، اما موفق نبودم و ادامه ندادم. داستان در زندگیام محوریت دارد.
آثار پرفروش خارجی را میخوانید؟
بله، خصوصا آثاری که جایزه دریافت میکنند، من هیچ وقت کلاس نویسندگی نرفتم، بلکه از خواندن آثار متفاوت آموختهام. نگاه از آن خودم است، اما تکنیک و زاویه نگاه را در سایر آثار را مورد توجه قرار میدهم. حتی کتابهای خارجی را میخوانم تا زاویه نگاههایی که از آن غافل هستم را دریابم، به نظرم جنگ یکی از اتفاقات بزرگ عالم است.
سبک زندگی را نمیتوان از جنس روح افراد جدا کرد
در مورد توجه به سبک زندگی در آثارتان هم بگویید، میبینم که در این خصوص بسیار اهتمام دارید و در پی بزرگ برجسته کردن آن هستید.
درست است، حیطه کاری ما اساسا برای همین مسئله است، تا بگوییم در هنگام غم، شادی و بحران این فرد چه کرده است، اتفاقا گاهی آدمها روی این مسایل انگشت میگذارند و میگویند مطرح کردن آن چه اهمیتی دارد.
یادم هست یکی از اتفاقات در این راستا رخ داد، و برای همسر شهید باکری دشواریهایی ایجاد کرد، این مسئله خرید روسری همسر ایشان بود، در حالی که این خرید روسری به نوعی شیوه ابراز محبت و... اینها سبک زندگی است، فریمی از زندگی یک فرد بیان میشود که میتواند نشان بدهد در موقعیتها چطور رفتار کرده است، سبک زندگی را نمیتوان از جنس روح افراد جدا کرد. اما بسیاری در مورد بیان همین روسری خریدن هم مخالفت میکنند.
تازمانیکه نوشتن در حوزه شهدا جذاب باشد مینویسم
مریم برادران تا چه زمانی مینویسد؟
تا زمانی که این حوزه برایم جذاب باشد،
دوست دارید در مورد چه شخصیتی بنویسید که تاکنون فرصت نوشتن نداشتید؟
من در پی آدمهای شناخته شده نیستم، اما در ذهنم افرادی هستند که امیدوارم بتوانم روزی در موردشان بنویسم.
داستان میتواند فرهنگ یک جامعه و سبک زندگی را تغییر دهد
علاقه به کدامیک از داستان نویسان ایرانی دارید؟
اخیرا مجموعه آثار مجید قیصری را خواندم. آثار سیمین دانشور و جلال را دوست دارم، هوشنگ مرادی کرمانی و صادق هدایت میخوانم. جدیدا کارم را وارد حیطه تخصصی کردهام، زیرا خلا ما این است بچهها داستان نمیخوانند، اما در کلاس درسها با شاگردانم داستان میخوانیم چرا که پر از زندگی است، نگاههای تربیتی داستانها را در میآوریم، داستان میتواند فرهنگ یک جامعه و سبک زندگی را تغییر دهد. داستان باید وارد حیطههای آموزشی شود.
نکته ناگفتهای هست؟
دوست دارم بحثهای نوشتن و خواندن از نگاه مقطعی خارج شود، موضوعی مثل جنگ متعلق به هفته جنگ نیست، به موضوعات جدی بی مهری میشود، اما وقتی به اثری مستند جایزه تعلق میگیرد مهم میشود، به تازگی به مستند نگاری و روایت گری توجه میشود، دیر است، اما باید همان را جدی گرفت.
به نظرم در سالهای اخیر در سینمای مستند رشد خوبی داشتهایم
مستند نویسان کشور موفقند؟
کارهای مستند خوبی داریم، قسمتهایی البته کلیشه شده که باید از آن رد شویم، آثار خوبی وجود دارد که میتوان روی آنها جولان داد، در سینمای مستند به نظرم در سالهای اخیر خوب رشد کردهایم، ادبیاتمان هم میتواند رشد کند به شرط اینکه آثار کلیشهای نباشد، ما سعی کردیم در جایزه جلال اینطور باشد.
جای نقد منصفانه و تخصصی امروز بشدت خالی است
همچنان داور جایزه جلال هستید؟ آثار را چطور دیدید؟
بله امسال هم بودم، قسمتی از آثار بشدت تکراری است این آثار متاسفانه در حوزه جنگ بسیار است، گاهی قطور بودن کتاب را به عنوان یک ارزش در نظر میگیریم، اما از آن سو در جامعه آثار قطوری منتشر میشود که نویسنده مسئله مدارانه و کنجکاوانه آن اثر را ننوشته است، دو سالی که داوری کردم میبینم آثار مسئله محور نیستند، گاهی فقط انباشتی از خاطره گرد آمده که محصولی را پدید آورده است، تعریف شاخصها مهم است که کار رسانه، ناشر، ناقد است، جای نقد منصفانه و تخصصی امروز بشدت خالی است. باید با حوزه نشر و فرهنگ تخصصیتر برخورد کنیم.
انتهای پیام/ 112