روایت یک آمریکایی از دیدار با امام خمینی، بختیار و سالیوان

«ریچارد فالک» عضو تیم آمریکایی بود که در بحبوحه انقلاب اسلامی ایران به نوفل لوشاتو و ایران سفر کرد و دیدار‌هایی با امام خمینی، شاپور بختیار، ویلیام سالیوان و... داشت.
کد خبر: ۳۳۶۰۰۹
تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۶ - 04March 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از مهر، «ریچارد فالک»، پروفسور بازنشسته حقوق بین الملل در دانشگاه پرینستون آمریکا و گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر فلسطین است که گزارش او درباره نژادپرستی اسرائیل با مخالفت‌های شدید آمریکا و اسرائیل همراه شد و نهایتاً گزارش «فالک» از روی سایت سازمان ملل نیز حذف شد.

فالک در زمان انقلاب اسلامی ایران به همراه گروهی از آمریکا هم به نوفل لوشاتو سفر کرد و دیداری با امام (ره) داشت و هم در سفر به ایران دیدار‌هایی با شاپور بختیار (آخرین نخست وزیر دوره پهلوی دوم)، ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) و… داشت.

در خصوص دیدار با امام خمینی در نوفل لوشاتو خود چنین روایت می‌کند: «من یک ملاقات طولانی مدت را با آیت الله خمینی، در نوفل لوشاتوی پاریس تجربه کردم. این ملاقات درست، یک روز پیش از بازگشت موفقیت آمیزش به ایران، پس از ۱۴ سال تبعید شکل گرفت. داشتم بعد از ۲ هفته حضور در ایران که روز‌های پایانی انقلاب را می‌گذراند، به آمریکا باز می‌گشتم. حضورم در ایران، به دعوت مهدی بازرگان محقق شده بود؛ مردی که مدتی پس از آن، به ریاست دولت موقت جمهوری اسلامی ایران گماشته شد.

من را در این سفر، رامزی کلارک دادستان کل سابق آمریکا (که هنوز از چهره‌های برجسته سیاسی در این کشور است) و فیلیپ لوس، رهبر یک سازمان مردم‌نهاد مذهبی (که عمده شهرتش را مرهون ابتکارات خشونت پرهیز خود در مخالفت با جنگ ویتنام بود) همراهی می‌کردند. در آن زمان، من ریاست یک کمیته کوچک آمریکایی را بر عهده داشتم که مخالف مداخله آمریکا در ایران بود و به گمانم فعالیت‌های همین کمیته بود که باعث شد بازرگان از ما دعوت کند تا بتوانیم نگاهی دست اول به انقلاب ایران بیاندازیم.»

در زمانی که فالک و تیم همراه در ایران بودند، شاه از ایران رفت و او شاهد شادی انقلابیون بود. به تعبیر خودش «مردم خروج شاه را نشانه‌ای بر پایان رژیم سلطنتی وی تفسیر کردند و بزرگترین جشن و سروری را که در تمام عمرم دیده‌ام، به راه انداختند؛ میلیون‌ها نفر در فضایی مالامال از سرور و شادی به خیابان‌های تهران سرازیر شدند.»

در گفتگویی اختصاصی با وی مروری بر خاطرات او از دیدار با امام خمینی (ره)، شاپور بختیار، ویلیام سالیوان شده است. متن کامل این گفت‌وگو در ادامه آمده است.

شما کمی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با آیت الله خمینی دیدار داشتید. چه خاطره‌ای از آن دیدار دارید؟ در آن جلسه شخصیت آیت الله خمینی را چگونه ارزیابی می‌کردید؟

وقتی من در ایران بودم، اوج تغییرات بود. در آن زمان شاه کشور را ترک کرده و برای سایر کشور‌ها مشخص شده بود که جنبش انقلابی مردم ایران در حال نزدیک شدن به پیروزی است.

یادم می‌آید دیدارم با آقای خمینی در نوفل لوشاتو روی یک قالیچه روی زمین بود که در فضای باز و بیرون از ساختمان پهن شده بود. در آنجا آقای خمینی مهمانان خارجی را می‌پذیرفت. من تا آن زمان برای ساعات طولانی روی زمین ننشسته بودم و یادم می‌آید خیلی راحت نبودم.

با این حال خیلی زیاد تحت تأثیر رفتار آیت الله خمینی قرار گرفتم. چشمان سیاه و سخنان شمرده ایشان همراه با اعتماد به نفس و برخی سوالات متقابل وی فضا را بسیار جدی کرده بود. گروه ما شامل افرادی از جمله «رمزی کلارک» از وکلای عمومی سابق آمریکا که هنوز هم با مقامات سیاسی ارشد آمریکا در ارتباط است و همچنین «فیلیپ لوس» از فعالان سیاسی و مذهبی که به دلیل فعالیت‌هایش در ارتباط با مخالفت با جنگ ویتنام مشهور است، بود.

ما سپس از طرف مهدی بازرگان به ایران دعوت شدیم تا در مورد انقلاب آنچه را که واقعیت داشت ببینیم نه آنچه جریان رسانه‌ای غربی به صورت تحریف شده و مخرب از ایران مخابره می‌کرد. در ایران نیز ما این فرصت را پیدا کردیم که با طیف متنوعی از رهبران دینی و فعالان سیاسی که علیه شاه فعال بودند ملاقات کنیم.

وقتی شما با آیت الله خمینی ملاقات کردید، ایشان در مورد روابط ایران و آمریکا چه نظری داشتند؟

آیت‌الله خمینی به شدت نگران مداخله آمریکا بود و ما متوجه شدیم این نگرانی کاملاً طبیعی و معقولانه است. وی نگران تکرار کودتای ۱۹۵۳ بود که در آن با مشارکت سازمان سیا علیه دولت منتخب و قانونی محمد مصدق کودتا شد تا خاندان سلطنتی پهلوی به ایران بازگردند.

آیت االله خمینی همچنین نظر ما را جویا شد که آیا امریکا در همکاری با ضد انقلاب به دنبال بازگرداندن رژیم شاه به ایران است

آیت االله خمینی همچنین نظر ما را جویا شد که آیا امریکا در همکاری با ضد انقلاب به دنبال بازگرداندن رژیم شاه به ایران است و با وجود اینکه اعلام کردیم که این خطر محتمل است، اما اشاره کردیم که ما در موقعیتی نیستیم که ارزیابی دقیقی از این مسئله داشته باشیم.

با این حال از آنجا که کودتا و یا اقدام ضدانقلابی مؤثر و تعیین کننده‌ای رخ نداد، ما تصور می‌کردیم که آیت الله خمینی روابط با غرب را بصورت عادی در خواهد آورد، چون اگر دخالتی از سوی آمریکا در روابط داخلی ایران صورت می‌گرفت، این روابط به شدت ضعیف می‌شد. در عین حال رهبری جدید در ایران پس از انقلاب از هر وسیله‌ای برای جلوگیری از نفوذ و مداخله غرب استفاده کرد. از سوی دیگر اگر واشنگتن بصورت واقعی و عملی جمهوری اسلامی ایران را مورد پذیرش قرار می‌داد، آیت الله خمینی هم آمادگی این را داشت که روابط عادی و نرمال با آمریکا را تائید کند و حتی در سخنانی از تمایل حکومت جدید برای حفظ تعهدات پیشین برای خرید تجهیزات و تسلیحات نظامی از آمریکا خبر داده بود.

شما با هیئتی آمریکایی به ایران سفر کردید که مخالف دخالت آمریکا در امور داخلی ایران بود. این ملاقات از سوی مهندس بازرگان ترتیب داده شده بود. در این ملاقات شما با آخرین نخست وزیر شاه، شاپور بختیار و همچنین آخرین سفیر آمریکا در ایران، ویلیام سالیوان نیز دیدار کردید. در آن زمان آن‌ها چه نظری در ارتباط با رویداد‌ها و تحولات ایران داشتند؟ آیا آن‌ها فکر می‌کردند که در ایران انقلاب پیروز شود؟

همان طور که شما هم در سوالتان گفتید، ما بطور واضح و مشخص مخالف دخالت امریکا در ایران در آن زمان و هم در آینده بودیم و بیشتر حامی انقلابیون بودیم. ما به ایران آمدیم و امیدوار بودیم آنچه را که در حال وقوع است و همچنین رفتار‌ها و انتظارات رهبر جدید ایران را درک کنیم. خیلی سعی کردیم که با کسانی که مسئولیتی داشتند و یا با اشخاص کلیدی در تحولات ارتباطی داشتند، ملاقات کنیم. با این حال پاسخ بسیاری از سوالاتمان را درباره دوران پس از شاه به صورت مشخص و روشنی دریافت نکردیم و به این نتیجه رسیدیم که انقلاب بسیار زودتر از انتظار ما انجام شده و فرصتی برای آماده شدن برای آینده نداشته است.

ملاقات ما با شاپور بختیار در همان عصری بود که شاه ایران را ترک کرد. بختیار بسیار نگران و آشفته به نظر می‌رسید. او در دفتر کارش در میان افراد و کارمندان نیرو‌های امنیتی و اطلاعاتی قرار داشت که به نظر می‌رسید چندان دلبستگی به بقایای رژیم گذشته ندارند. با این حال با وجود اینکه بختیار بلندپایه‌ترین مقام رسمی حکومت بود، اما به نظر می‌آمد که در محاصره و محدودیت‌های زیادی قرار دارد. وقتی از او درخواست کردیم که با زندانیان سیاسی و عادی ملاقاتی داشته باشیم، قبل از اینکه به ما پاسخی بدهد، به نیرو‌های امنیتی نگاهی کرد و بعد گفت که امکان دیدار با زندانیان سیاسی که برخی از آن‌ها نیز به تازگی از زندان آزاد شده‌اند، وجود دارد، اما بازدید از زندانیان جنایی ممکن نیست. شاید مخالفت او برای بازدید از زندانیان غیرسیاسی به دلیل وضعیت نامساعد نگهداری آنان بود که احتمالاً در حد استاندارد‌های بین‌المللی نبود.

به هر حال بختیار فهمیده بود تبدیل به یک اتفاق ناخوشایند تاریخ شده است. نتایج منجر به انقلاب را زیر سوال نمی‌برد، اما قادر هم نبود تا میان سکولار‌ها و نیرو‌های سیاسی با تمایلات مذهبی آشتی و مصالحه ایجاد کند و بدون شک در مورد سرنوشت خودش بسیار نگران بود. او همچنین برخی احساسات غربی و اروپایی را متأثر از تاثیرپذیری از فرهنگ فرانسوی با خود داشت.

ملاقات ما با سفیر آمریکا نیز با مشکلات متعددی همراه بود. رمزی کلارک که همراه من بود به شدت منتقد سیاست‌ها و عملکرد سالیوان بود. کلارک معتقد بود سالیوان در دورۀ خدمت خود در لائوس اشتباهات زیادی را در ارتباط با صدور اجازه استفاده از سفارت امریکا برای عملیات نظامی علیه بومیان این کشور به کار برد که در نهایت منجر به گسترش دامنه جنگ به ویتنام شد.

سالیوان به عنوان یک دیپلمات ضد شورش معروف بود و به همین خاطر کلارک در ابتدا به شدت مخالف ملاقات با او بود، هرچند در نهایت من توانستم او را متقاعد کنم که اعتبار فعالیت‌های ما در ایران از طریق ارتباط و شنیدن حرف‌های سالیوان بیشتر خواهد شد. ملاقات با سالیوان برای خود من هم خیلی سخت بود، چون قبل از این من خودم هم مخالف انتصاب سالیوان در ایران بودم و علیه او در کنگره شهادت داده و او را متهم به جنایت جنگی در لائوس کرده بودم.

وقتی ما وارد دفتر بزرگ سالیوان در ساختمان سفارت شدیم، من به مزاح گفتم «می‌دانم که پروفسور فالک فکر می‌کند من یک جنایتکار جنگی هستم» و بعد از آن سکوت کردم. سالیوان هم هیچ برخورد بد و کینه‌توزانه‌ای نسبت به رمزی کلارک نداشت. بعد از همین تعارفات اولیه، سالیوان شرح کوتاهی از آنچه در ایران می‌گذرد را برای ما توضیح داد و تاکید کرد که کار بسیار سختی را برای متقاعد کردن کاخ سفید در مورد پذیرش وضعیت فعلی و انقلابی ایران دارد. سالیوان همچنین به این موضوع اشاره کرد که اختلافات بسیار زیادی با «زبیگنو برژینسکی» مشاور امنیت ملی کارتر دارد. به گفته سالیوان در آن زمان، برژینسکی حاضر به پذیرش واقعیت‌های در حال ظهور ایران نبود و آشکار تصمیم داشت تا با انقلاب مقابله کند و این تصمیمات برژینسکی بسیار غیرسازنده و مخرب بود. در حقیقت ما متوجه شدیم که سالیوان به شدت نسبت به رفتار‌های برژینسکی عصبانی بود و تلاش داشت تا اقدامات برژینسکی برای به عقب برگرداندن تحولات ایران را علنی و عمومی کند.

من چند ماه بعد نیز در جریان حادثه گروگانگیری دیپلمات‌های امریکایی در ایران به عنوان میانجی دعوت شدم، چون در آن زمان ارتباط مستقیم میان ۲ دولت بطور کامل قطع شده بود. در ابتدا آیت الله خمینی اجازه داد تا یکی از دیپلمات‌های آمریکایی- آفریقایی تبار در این کشور برای گفتگو پیرامون آزادسازی گروگان‌ها وارد عمل شود و برای این منظور در آمریکا «اندرو یانگ»، دیپلمات آمریکایی- آفریقایی تبار در وزارت خارجه در نظر گرفته شد و من نیز تصمیم گرفتم همراه با او برای میانجی‌گری پیرامون حل مسئله گروگان‌گیری وارد عمل شویم. «اندرو یانگ» نیز خودش هم متمایل به انجام این مأموریت بود، اما نگران بود که کاخ سفید با این اقدام چندان موافق نباشد و لذا منتظر ماند تا چراغ سبز از کاخ سفید برای انجام مأموریت میانجی‌گری دریافت کند، اما وقتی کاخ سفید با مأموریت یانگ موافقت نکرد، یانگ نیز ایفای نقش در این بحران را رد کرد و کنار کشید. در این ارتباط رئیس میز ایران در وزارت خارجه آمریکا به من گفت که برژینسکی ترجیح داده بود تا جنازه گروگان‌ها را ببیند، اما افزایش اعتبار و نفوذ یانگ بدلیل میانجی‌گری با ایران را شاهد نباشد.

یک مسئله مهم دیگر که از ملاقات با سالیوان فهمیدم این بود که سفارت آمریکا قبل از وقوع انقلاب، ۲۶ سناریوی مختلف را در ارتباط با تهدید ثبات حکومت شاه و وضعیت ایران تهیه کرده بود، اما در هیچ‌کدام از این سناریو‌ها اشاره و پیش بینی از تهدید حکومت از سوی گروه‌های اسلامی نشده بود. ذهنیت متأثر از جنگ سرد باعث شده بود تا عمده تهدیدات از سوی گروه‌های مارکسیست و مرتبط با اتحاد جماهیر شوروی تفسیر شود و تهدیدات گروه‌های اسلامی علیه حکومت شاه یا بسیار کم اهمیت و حاشیه‌ای و یا بی‌طرفانه و خنثی در نظر گرفته شود، چون آیت الله خمینی در تبعید به سر می‌برد و تهدید گروه‌های اسلامی و دینی هم سطح با دیگر گروه‌های ضد مارکسیست علیه شاه در نظر گرفته شده بود و لذا اهمیتی برای گروه‌های اسلامی در نظر گرفته نشده بود.

وقتی شما در ایران بودید شاه ایران را ترک کرد. چه خاطراتی از آن روز‌ها و آن اتفاقات دارید؟

من آن روز را به خوبی به یاد دارم. ما برای دیدن پزشکی به قزوین رفته بودیم. او کسانی که در تظاهرات مجروح شده بودند را در خانه درمان می‌کرد. آن‌ها به ما درباره نیرو‌های نظامی چیز‌هایی گفته بودند، آن‌ها وارد بیمارستان‌ها می‌شدند و برخی از مجروحان را می‌بردند یا در مراقبت‌های پزشکی که از شرکت کنندگان در تظاهرات به عمل می‌آمد دخالت می‌کردند؛ این شرکت کنندگان آشوبگر نبودند و تنها در فعالیت‌های سیاسی که مخالف دولت بود شرکت کرده بودند.

وقتی در حال خوردن ناهار بودیم رادیو رفتن شاه را اعلام کرد، بعضی از ایرانیان حاضر حیرت زده بودند و باور نمی‌کردند گزارش‌ها حقیقت داشته باشند. به یاد دارم پزشکی نگران بود که این تنها دامی برای به دام انداختن شبه نظامیانی باشد که در پیروزی تظاهرات دخالت داشتند و معتقد بود آن‌ها را با یک عملیات نظامی سرکوبگرانه متلاشی خواهند کرد. وقتی که خبر بین مردم پخش شد و درستی آن تأیید شد حال و هوای جشن جای نگرانی‌ها را گرفت. در راه برگشت به تهران برای ملاقات با بختیار جاده با اتومبیل‌هایی که در حال بوق زدن بودند و پرچم‌هایشان را برافراشته بودند و تصویر آیت الله خمینی را در دست داشتند شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد. آن صحنه‌ای از هیجان وافر سیاسی بود.

روز بعد ما در میان سیل عظیم تظاهرات کنندگان که رفتن شاه و انتقال قدرت در ایران را تأیید می‌کردند راه می‌رفتیم، البته هنوز هویت گروهی که قدرت را در دست می‌گرفت مشخص نبود. آن لحظه، لحظه هیجان عمومی، امیدواری و جشنی تأثیرگذار از اتحاد عوامل زیادی بود که در یک مبارزه خارق العاده علیه شاه با یکدیگر متحد شده بودند. رفتن شاه تا قبل از آن لحظه مورد تردید بود، ولی بعد از آن دیگر کسی شکی نداشت.

در طول روز‌های بعد شاهد از هم گسیختگی نیرو‌هایی بودیم که به تازگی علیه شاه با هم متحد شده بودند و این تأسف آور بود. اولین تنش اصلی مربوط به زنانی می‌شد که نگران بودند اگر حکومت دینی بر سر کار بیاید پیشرفتی که در ایران سکولار داشته‌اند از بین برود. همچنین برای من مسلم بود که ضدشاه‌های چپ گرا چیرگی گرایش‌های دینی را نخواهند پذیرفت و برعکس.

پیش‌تر شما در جایی اشاره کرده بودید هنگامی که در یک نشست شما گفتید «انقلاب ایران» آیت الله خمینی حرف شما را اصلاح کردند و گفتند انقلاب «اسلامی» ایران. ممکن است بیشتر در این باره توضیح دهید. چرا آیت الله خمینی بر اینکه به جای انقلاب ایران بگوییم انقلاب اسلامی تاکید داشتند؟

‌مدتی بعد من کم کم متوجه دلیل اهمیت نامگذاری این انقلاب شدم. با نامیدن ایران پس از شاه با عنوان «انقلاب اسلامی ایران» چندین ایده پدیدار شد.

نخست آنکه ایران یک جامعه اسلامی است و این گویای ویژگی بنیادی جامعه سیاسی این کشور بود. «اسلامی» بودن به معنای تعلق داشتن به جامعه دینی و تمدن بزرگ‌تری بود که نمی‌شد آن را با سرکوب قدرت حکمفرما بر قلمرو یک کشور از بین برد. همچنین می‌توانست برای کشور‌هایی با اکثریت مسلمان و حکومت سکولار به عنوان کشوری مطرح شود که چالش‌های سیاسی آن سمت و سوی اسلامی دارد. در طول ملاقات ما، آیت الله خمینی عقیده راسخ خود در مورد «دیپلماسی صلح» اروپا را اینگونه اظهار داشتند که ذهنیت اروپایی به وجود آمده پس از جنگ جهانی اول که می‌گوید برای داشتن یک جامعه آزاد باید بر «هویت ملی» تاکید داشت و هویت‌های دینی و فرهنگی را کمرنگ می‌شمرد اشتباه است.

بعد‌ها ایده «انقلاب اسلامی» به شدت در مقابل ایده سلطنت دودمانی، سکولار و دیکتاتوری سلسله پهلوی قرار گرفت. همچنین واژه «جمهوری» گویای این بود که محدودیت‌هایی بر سران دولتی اعمال می‌شود و از حق شهروندان در برابر سو استفاده‌های سران کشور دفاع می‌شود و این دفاع ترجیحاً با نظارت اشخاصی محقق می‌شود که از صلاحیت دینی برخوردارند.

آیت الله خمینی همچنین معتقد بود که حکومت‌های پادشاهی و دودمانی از نظر سیاسی قانونی نیستند. ایشان به وضوح به عربستان سعودی اشاره می‌کردند که به دلیل داشتن ساختاری مانند حکومت پهلوی غیر قانونی است.

شما با مقامات آمریکایی بسیاری در آن روز صحبت کردید (روز قبل از انقلاب اسلامی). به نظر شما چرا سران آمریکایی هیچ وقت از انقلاب ایران و نظام برآمده از آن دفاع نکردند؟

ارتباط آمریکا با ایران حتی از زمان به قدرت رسیدن شاه در ایران با کمک واشنگتن در سال ۱۹۵۳ تحت ملاحظات ژئوپلیتیک، ایدئولوژیک بود. شاه در زمان جنگ سرد یک شریک مطیع بود که مانند اهرمی برای اجرای سیاست‌های محدود کننده علیه جماهیر شوروی سابق عمل می‌کرد، همچنین ایران یک خریدار مهم صنایع نظامی آمریکا و یک عامل مشتاق در نظام جهان لیبرال بود که در زمینه همکاری‌های خصوصی و منافع مالی همکاری می‌کرد. گذشته از آن زمانی که آمریکا راغب نبود به علت دفاع از اسرائیل و آقریقای جنوبی تحریک کننده مخالفت‌های جهانی عمومی شناخته شود ایران تأمین کننده نفت این ۲ کشور بود. با داشتن این زمینه عجیب نیست که «هنری کیسینجر» ایران را یک «عنصر کمیاب و یک متحد بی قید و شرط» در سیاست خود می‌دانست.

اما به انقلاب شک داشتند و نگران بودند که ایران از نظر نظامی به اتحاد جماهیر شوروی که رقیب اصلی آمریکا در زمان جنگ سرد بود بپیوندد.

ویژگی مردم گرایی جمهوری اسلامی ایران برای اسرائیل تهدید به شمار می‌رفت به ویژه به علت برتری یافتن آیت الله خمینی در کل جهان اسلام و مخالفت صریح ایشان با اسرائیل بر سر مساله فلسطین و قدس. در نشستی که با آیت الله خمینی داشتیم، ایشان صراحتاً بین دین یهود که آن را معتبر می‌دانستند و اسرائیل تفاوت قائل شدند. از نظر ایشان اسرائیل دشمن مردم فلسطین و منافع و ارزش‌های اسلام بود. ایشان همچنین بین اسرائیل و یهودیان ایرانی تفاوت قائل بودند و امیدوار بودند آن‌ها بعد از انقلاب در ایران بمانند. اما بهائیت را در زمره فرقه‌ها دسته بندی می‌کردند که هیچ جایگاه قانونی در جمهوری اسلامی آرمانی ایشان نداشت.

شما در گفتگویی آیت الله خمینی را به عنوان یک انقلابی واقعی و نخبه معرفی کردید. به نظر شما تفاوت انقلاب اسلامی ایران با بهار عربی که در سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد چه بود؟ آیا بهار عربی مصر در سال ۲۰۱۱ یک انقلاب واقعی و منحصر به فرد بود؟

من فکر می‌کنم این واقعاً سوال مهمی است. تفاوت اصلی این است که انقلاب اسلامی ایران یک رهبری تأثیرگذار داشت، ضمن آنکه به روشنی می‌دانست با چه چیز‌هایی موافق یا مخالف است. همچنین در فهم انقلاب اسلامی به زوایایی بر می‌خوریم که در مورد بهار عربی مشاهده نمی‌کنیم، به ویژه به دلیل رویداد‌های که در مصر رو به گسترش بود، چنین اتفاقاتی پروسه انقلاب اسلامی را از برون و درون تهدید می‌کرند.

شاید آیت الله خمینی و کسان دیگری که در رهبری انقلاب شرکت داشتند خاطرات کودتا ۱۹۵۳ را به دیده احتیاط می‌نگریستند و می‌دانستند اگر در ایران جوانب احتیاط رعایت نشود ممکن است چنین اتفاقی بار دیگر در ایران رخ دهد.

ممکن است چنین آموخته‌ای از «درس سال ۱۹۵۳» باعث برخی از واکنش‌ها شد. توجیه این واکنش‌ها ترس از اقدامات صورت گرفته علیه رقبای لیبرال و «دشمنان» موجود بود. این ارزیابی‌ها نیاز به دانسته‌های درون سازمانی دارد که فاقد آن‌ها هستم.

جنبش‌های سیاسی بهار عربی ساختار مشخصی نداشتند و بدون آنکه به این فکر کنند که «بعد چه پیش خواهد آمد» در پی به چالش کشیدن نظام حاضر بودند. این جریان فرصت‌های زیادی به وجود آورد تا عوامل خارجی و داخلی که مخالف انتقال قدرت بودند پس از گذشت برهه حساس زمانی که رهبر منفور سرنگون شده بود دوباره ادعای قدرت کنند. شاید بی تجربگی اخوان المسلمین در زمینه سیاست نیز در آسیب وارد شده به جنبش‌ها مؤثر بود؛ جنبش‌هایی که منجر به سرنگونی چند تن از سران عرب در مجامع عمومی شدند. ولی آن سران پس از برکنار شدن با سازماندهی دوباره به قدرت بازگشتند.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار