به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، محمدرضا بایرامی نویسنده، دوست و همکار مرحوم امیرحسین فردی شامگاه دوشنبه 14 اسفند به مناسبت تجلیل از این نویسنده به عنوان چهره تاثیرگذار چهار دهه ادبیات انقلاب، در هجدهمین جشنواره ادبی شهید غنیپور که در مسجد جواد الائمه برگزار شد، یادداشتی را قرائت کرد.
متن یادداشت مذکور به شرح زیر است:
«فکر میکنم این را مراسمی که به یاد دوست و همراه و رفیق سالیان دور هم جمع شدهایم، نیازی نیست که لزوماً به تعارف بگذرانیم و فقط بگوییم از صف ما چه سری رفت و گرامی گهری، ای دریغا چه بگویم که چهها بود...
من ادعایی ندارم که دوست نزدیک ایشان بودهام و بنابراین خیلی خوب و دقیق میشناسمشان و میتوانم حرف آخر و یا حتی اصلی را در مورد شخصت فردی و اجتماعی و ادبی امیرحسین فردی بزنم.
ارتباط من با این عزیز، بسیار عاطفی بود و همان زمانهای فوت، احساسم را گفته و نوشتهام و چیزی بر آن نمیتوانم بیفزایم... امیرفردی اکنون از میان ما رفته و فقط دریغ و حسرتی بر جای گذاشته. شرط رفاقت ایجاب میکند من آنگونه در موردش حرف بزنم که میشناختم او را.
هرچند ناقص، ولی به هرحال سه دهه همراهی و همکاری و هم سفری و هم بحثی و هم همبازی بودن و ...احتمالاً میتواند گواه آن باشد که ممکن است خیلی هم بیراهه نرفته باشم. بنابراین میخواهم به مطلبی اشاره کنم، فارغ اینکه چه کسی خوشش میآید و چه کسی بدش.
به نظر من، امیرحسین فردی آدم تک بعدی و یک ساحتی و اهل سیاه سفید مطلق کردن نبود به طور ذاتی و بیشتر وقتها هم عملی. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد مگر در موارد بسیار بسیار نادر، و من یادم است که گاهی برخی از دوستان، این اعتدال را برنمیتافتند و به ایشان خرده میگرفتند از این منظر.
فردی جست و جوگر بود. بنابراین التهابات و سلیقههای خودش را داشت در دورههای مختلف. برخی از این سلایق را بعضی از ما خیلی دوست داشتیم. برخی رو کم دوست داشتیم. به ندرت هم بود مواردی که اصلاً دوست نداشتیم.
اما هیچ کدام از اینها باعث نمیشد که رفاقت و ارادت ما قطع بشود یا امیر فردی نقش بزرگی و میاندار بودن و محوری خودش را از دست بدهد. چرا؟ چون هیچ وقت آدم دگمی نبود. کسی نبود که بگوید من حق مطلقم و دیگران باطل مطلق و بنابراین همه چیز کات که حق را با باطل چهکار؟
او را میتوان در زمانهی معاصر و به خصوص از این زوایه، با جلال آلاحمد و شهید آوینی مقایسه کرد. هر دوی این بزرگواران دورههای مختلف و گاه متضاد و گاه به شدت متضادی داشتهاند، اما مهم این است که اهل ریا نبودهاند. در هر دورهای همان بودهاند که به نمایش گذاشتهاند با صراحت و صداقت. و کمابیش همه مطلع هستیم. امیر ما البته چنین التهابات شدیدی نداشت. این جور نبود که ناگهان صدوهشتاد درجه مسیرش را عوض کند. به هیچ وجه. اما التهابات خودش را هم داشت.
او نویسندهی بسیار تاثیر گذاری محسوب میشد و هنوز هم میشود. سلاحش ابتدایی بود، یعنی همان سادگی و همین باعث میگردید در کنار ویژگیهای دیگری که دارد، به راحتی بتواند محور بشود و دورش جمع گردند و اتفاق نظر به وجود بیاید در حین یا عین تنوع و تکثر، چون باورش داشتند.
از او علاوه بر قدرت تشکیلاتی، چیزهای دیگری هم میشد یاد گرفت. ترکیب ورزش و ادبیات، ترکیب طبیعت و ادبیات، ترکیب رفاقت و ادبیات، ترکیب هیات و ادبیات، ترکیب مسجد و ادبیات...
در نهایت، عزیز از دست رفتهی ما، یک روستایی بود. با قلبی مهربان، عاشق کوهها و دشتها و رودخانهها، در عین داشتن روش، گریزان از تنش. نقشههای خیلی بزرگی هم برای نوشتن نداشت.
اولین دیدارهای حضوری من با امیر فردی به اواخر دههی 60 و یا اوایل دههی 70 برمیگردد و ردش در «سوره» هست. قبل از آن، با آثارش دوست شده بودم. گمانم «آشیانه درمه» هم منتشر شده بود. آن موقع من تو شورای «بچههای مسجد» بودم. جُنگی بسیار صمیمی که هرچند ممکن بود مطالب شعاری هم داشته باشد، اما صداقت داشت و همین شده بود بردش و یا به تعبیر امروز برندش. آمدیم موسسهی کیهان تا با ایشان صحبت کنیم در مجلهی «کیهان بچهها»، جایی چسبیده به روزنامهی کیهان که از جنس امثال من نبود و رغبتی هم به دیدارش نداشتیم. عشقمان فقط ادبیات بود و نه سیاست، به خصوص از نوع جنجالی آن.
محتوای آن گفت و گو را تا حدوی یادم هست و اگر هم کسی بخواهد، میتواند در دورههای همان موقع بگردد و پیدا کند در بچه های مسجد. گفتم بچههای مسجد! این گاهنامه به طور طبیعی جای امیرخان فردی بود، نه من. یعنی من باید در آنجا به سراغش میرفتم و نه از آنجا. ولی کمکم و شاید هم بعدها، فهمیدم که امیر را از بچههای مسجد و حوزه هنری راندهاند. خیلی هم سر در نیاوردم و کنجکاوی هم نکردم که چرا.
به هرحال همان موقع گفت که یکی دو کار مهم بیشتر نخواهم نوشت، اما دلم میخواهد تمام انرژیام در آنها بگذارم. زمانه و شلوغی کاری، البته فرصت نداد او آنگونه که دلش میخواهد کار کند، اما به هرحال کار کرد و تاثیر گذار بود، به خصوص در حرکتهایی که شروع کرد و همین جشنوارهی شهید غنی پور هم یکی از آنهاست.
یاد و نامش گرامی!»
انتهای پیام/ 121