رسالت تاریخی سید جمال‌الدین اسدآبادی زیر غبار فراموشی

زندگی سید جمال‌الدین آمیخته با اخراج‌های متعددی است که نتوانست در اراده پولادینش اثری بگذارد. او پس از تحصیل در عراق به ایران آمد و از آنجا راهی هند شد. پس از آن به مکه، افغانستان، بمبئی، قاهره و استانبول رفت. سید جمال‌الدین پس از اخراج از استانبول، پرثمرترین دوره‌های زندگی خودش را تجربه کرد.
کد خبر: ۳۳۶۲۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۸ - 10March 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سید جمال‌الدین حسینی اسدآبادی، مصلح بزرگ سیاسی، اجتماعی و دینی شرق از زمره شخصیت‌هایی است که همچون بسیاری از شخصیت‌های اسلامی دیگر، زندگی و رسالت تاریخی وی زیر غبار جهل و فراموشی از دیده‌ها پنهان شده بود. به مناسبت روز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی مروری بر آرمان، افکار و زندگی این عالم بزرگوار داشتیم که می‌خوانید:

سید جمال الدین اسد آبادی سال ۱۲۵۴ ه. ق در اسدآباد همدان چشم به جهان گشود. وی در همدان به یادگیری زبان عربی و مقدمات علوم دینی پرداخت. چندی بعد راهی عراق شد و نزد شیخ مرتضی انصاری تحصیلات خود را گذراند. سیدجمال الدین پس از گذشت چهار سال آموزش، با سفر به کشور‌های اسلامی و اروپایی سعی داشت تا پیوند جهانی اسلام را مستحکم‌تر کند. وی در این راستا فعالیت‌هایی همچون انتشار روزنامه، نوشتن مقالات، سخنرانی‌های ادبی و سیاسی و ... را انجام داد. در مکتب این استاد بزرگ شاگردانی همچون سعد زغلول و عبدالرحمن کواکبی پرورش یافتند که پرچمداران حرکت اصلاح طلبی در جهان شناخته می‌شوند. در پی این افکار بزرگ رویکردهایی، چون مشروط کردن قدرت سلطنت در ایران در دستور کارش قرار گرفت.

رسالت تاریخی سید جمال الدین در غبار فراموشی است/ تبعیدهایی که او را از پا نیانداخت/ نقش سیدجمال الدین اسدآبادی در اتحاد مسلمانان

بزرگ‌ترین مصلح سیاسی در دو قرن گذشته

سید جمال الدین اسدآبادی بزرگترین مصلح سیاسی، اجتماعی و دینی در 2 قرن گذشته است و ریشه و انگیزه اغلب نهضت‌های اصلاحی در جوامع اسلامی طی این دوران را می‌توان در لابلای افکار و تعالیم ژرف و گسترده وی جستجو کرد. وی که طی سفر‌های طولانی و متعدد با جوامع مختلف مسلمان و غیر مسلمان از نزدیک تماس یافته و درد‌ها و نابسامانی‌های مستضعفین و دسیسه‌ها و خودکامگی‌های مستکبرین را شناخته و عمیقا احساس کرده بود، در پی آن بود که ظلمت جهل و ستم حاکم بر زمان خویش را شکافته و وجدان خفته ملل تحت ستم، به ویژه مسلمانان را بر حقوق خود بیدار کرد.

سید جمال زمانی رسالت سنگین ارشاد جوامع مسلمین و احیاء مبانی دینی و عقیدتی امت مسلمان را در صحنه زندگی سیاسی و اجتماعی آنان بر عهده گرفت که استبداد حکام و سلاطین در داخل کشور‌های اسلامی و دسائس استعمارگران بیگانه ملل مستضعف را تحت اختناق شدید فرهنگی و سیاسی نگاه داشته و کالبد نیمه‌جان امت اسلام دیگر یارای آن را نداشت که در برابر فشار ظلم و جور و استکبار تحرک موثر و چشمگیری از خود نشان دهد. اختلاف و تفرقه در تمامی شئون زندگی آنان رسوخ کرده و جوامع مسلمان را گرد محور‌های پوچ و استعماری «قومیت»، «نژاد»، «زبان» و حتی «مذهب» در برابر یکدیگر قرار داده بود.

استعمار پایه‌های حکومت عثمانی را سست کرده بود

فساد، جهل و استبداد و توطئه‌های استعماری جهانخواران پایه‌های حکومت عثمانی را سست کرده و زمینه را برای تجزیه و سقوط کامل این حکومت که زمانی تنها شنیدن نام آن شرق و غرب عالم را به خضوع وامی‌داشت،‌ فراهم ساخته بود. نظام پادشاهی قاجاریه که زمام امور ملت مسلمان و ستمدیده ایران را به دست داشت، جز ملعبه‌ای در دست بیگانگان و مسئولان حقیر داخلیشان نبود که حیثیت و استقلال ملت محروم را سلب و ذخایر و ثروت‌های کشور را به یغما می‌بردند. تنها مشاهده موقعیت اسفبار و تألم‌انگیز امت پیامبر (ص) کافی بود تا هر مسلمانی را دگرگون کند و اعتراض علیه طواغیت بیگانه و خود فروخته را در دلش برافروزد، اما افسوس که در چنین شرایطی اسلام مظلوم بود و مسلمانان به خواب غفلت فرو رفته بودند.

در این شرایط سید جمال الدین اسد آبادی در مقالات جمالیه آورده است: «این چه حالت است، این چه فلاکت است؟ ... از ممالک اسلامی جز معدودی بر حالت استقلال نمانده، این‌ها نیز در خوف و خطر عظیم‌اند ... نفوذ اجانب چنان در عروقشان سرایت کرده که از شنیدن نام روس و انگلیس بر خود می‌لرزند ... این همان ملت است که از پادشاهان بزرگ جزیه می‌گرفتند و امراء عالم با کمال عجز و انکسار به دست خود باج به ایشان می‌دادند، امروز کارشان به جایی رسیده که در بقاء و حیاتشان اهل عالم مأیوسند... این چه بلایی است نازل گشته، این چه حالی است پیدا شده؟ کو آن عزت و رفعت چه شد آن جبروت و عظمت؟... آیا می‌توان در وعده الهی شک کرد؟ معاذالله. آیا می‌توان از رحمت خدا مایوس شد؟ نستجیر بالله. پس چه باید کرد؟ علت را از کجا تفحص کرده و از که جویا شویم؟ ...»

سید جمال دردی را که دامنگیر جوامع مسلمین شده بود به تجربه دریافته و احساس کرده بود همان دردی که خود اعتقاد داشت: «دستگاه مغز من برای تشخیص و جستجوی درمان آن ساخته شده است».

بررسی زندگی و اندیشه‌های سید نیز نشانگر آن است که همواره محور اصلی تلاش‌های فکری و سیاسی وی را این پرسش که «پس چه باید کرد؟» تشکیل می‌داده است. وی طی سفر‌های متعدد به ایران، افغانستان، ترکیه، مصر، هندوستان، اروپا و ... از طریق تاسیس نشریات و تشکیل حوزه‌های درسی و جلسات سخنرانی و ملاقات با شخصیت‌های علمی و سیاسی از هیچ تلاشی در جهت طرح درد و پیشنهاد درمان آن فروگذار نمی‌کرد.

تاریخچه‌ای از عملکرد سید جمال

او برای انجام رسالتش، معرفی اسلام و روشنگری مردم سفر‌های متعددی کرد. زندگی سید جمال‌الدین آمیخته از اخراج‌های متعددی است که نتوانست در اراده پولادینش اثری بگذارد. او پس از تحصیل در عراق به ایران آمد و از آنجا راهی هند شد. پس از هند به مکه، افغانستان، بمبئی، قاهره و استانبول رفت. سید جمال الدین پس از اخراج از استانبول، پرثمرترین دوره‌های زندگی خودش را گذراند. پس از اخراج شدن از مصر، به دلیل مخالفت انگلیس با حضور وی، به هند رفت و سپس به انگلستان و فرانسه سفر کرد.

زمانی که از اروپا به ایران بازگشت، چند دیدار با ناصرالدین شاه داشت. به دستور ناصرالدین شاه، جمال الدین به بصره و بعد به انگلستان تبعید شد. او بنا به دعوت سلطان عبدالحمید به استانبول رفت و به مدت چهار سال در آنجا رسالتش را انجام داد و سپس بر اثر سرطان دهان درگذشت.

انتهای پیام/ ۱۳۱

نظر شما
پربیننده ها