گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: شهید «سیدحسین روح الامین» در سال ۱۳۳۵ در اصفهان چشم به جهان گشود. در سن ۱۲ سالگی پدر خود را از دست داد و به شغل آزاد مشغول شد. پس از طی دوران سربازی با برادر شهیدش امیر مشترکا به کار صنعتی مشغول شدند. سیدحسین در تمامی صحنههای انقلابی حضور فعالی داشت، حتی پس از حادثه ۵ رمضان سال ۱۳۵۷ بازداشت گردید؛ اما پس از طی مدتی آزاد شد و مجدد به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد.
در زمانیکه امام بزرگوار به ایران هجرت نمودند، از جمله افرادی بود که حفاظت محل سخنرانی امام در بهشت زهرا (س) به عهده آنان بود. وی با شروع درگیریهای کردستان به آن منطقه اعزام شد. سیدحسین در عملیاتهای بسیاری حضور داشت و در عملیات والفجر ۹ بعنوان مسئول عملیات سپاه کردستان شرکت کرد. سرانجام در هفتمین روز از اسفند ماه ۱۳۶۴ به فیض شهادت نایل آمد.
در ادامه وصیت نامه شهید «سیدحسین روح الامین» را میخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتنامههای زیادی در طول انقلاب اسلامی و جنگ نوشتهام. با شهادت عزیزان دیگر روحیهام تضعیف میشود و بیشتر به گناهانم فکر میکنم. میترسم از اینکه با بار زیادی از گناه، دنیا را ترک کنم. وقتی در کردستان پا نهادم، این سرزمین خون و شهادت بود. این سرزمینی که عاشقان خدا و امام پا نهادند و مظلومانه به دست این دژخیمان شاهنشاهی گذشته، به دست این نوکران آمریکا و زالو صفتان و این کفار به شهادت رسیدند. عزیزانی که در کنارم بودند و در کردستان از دست دادم، هرکدام از آنها الگو و سرمشقی برای امت هستند. من همیشه دعا میکردم، خدا مرا با این شهدا محشور کند.
ای عزیزان! به شما وصیت میکنم که دست از یاری امام برندارید. دست از پاری این فرزند فاطمه علیا برندارید و کفران نعمت نکنید و کاری نکنیم که خدا عذابی که بر پیشینیان ما نازل کرد، بر ما نازل کند. کاری نکنیم که از گذشتهها پشیمان شویم، کاری نکنیم که دل این سید خدا از ما برنجد.
ای عزیزان! دست از مال دنیا بردارید و به خدا فکر کنید. ما از خاک آمدهایم و به خاک باز میگردیم. هر چه هست، دست خداست و هرچه صلاح اوست، همان است. خداوند در این دنیا بسیار آزمایش خواهد کرد. جنگها را برای آزمایش ما قرار داده است. این نعمتهای دنیوی را برای آزمایش ما قرار داده است. مواظب باشیم که از این آزمایشها سربلند و بیرون بیاییم.
من وقتی صدای الله اکبر را، که از دهان این بچههای خردسال در سال ۱۳۵۷ در گوشه و کنار این شهر شنیدم، متوجه شدم گمشدهای را که به دنبالش میگشتم، پیدا کردم و آن خدا بود. در آن جو فساد اصفهان و کلا آن جو فاسدی که رژیم شاه برای همه جوانها ایجاد کرده بود، من میگشتم تا معبودی را پیدا کنم و از این جوهای فاسد بیرون روم. من مدتی سر گرم مال دنیا شده بودم و همه اش حرص مال دنیا را میزدم و همیشه ناراحت بودم که چرا ماشین بنز ندارم، چرا باغ ندارم، چرا خانه ندارم، فقط به خاطر اینکه از خدا دور شده بودم، به خاطر اینکه خدا را فراموش کرده بودم و فقط به خود و مال دنیا فکر میکردم. بعد از شروع انقلاب، دیگر همه چیز برای من تمام شد، راه خود را پیدا کردم و با شناخت کامل، قدم در این راه گذاشتم. با برادر شهیدم صحبت کردم و گفتم که من باید بروم، من متعلق به امام هستم. در کل تظاهرات شرکت میکردم و آنچه را از دستم بر میآمد، انجام میدادم. همیشه توکلم به خدا بود و به خدا فکر میکردم و قلبم همیشه آرام بود و مطمئن بودم که این انقلاب، انقلاب خدایی است و صددرصد اسلامی است. با شروع جنگ تحمیلی که از کردستان آغاز شد، به کردستان رفتم و کم و بیش آنچه از دستم بر میآمد، انجام دادم.
ای دوستان! ای عزیزان! ای مادر! ای خواهر! ای برادر! ای داییها! ای خویشاوندان! ای کسانیکه وصیت مرا میشنوید و میخوانید! از بنده حقیر به شما نصیحت، به دنبال شناخت اسلام بروید، اگر اسلام را شناختید، اگر امام را شناختید، به آنچه که میخواهید، میرسید. به خدا فکر کنید، به فردای قیامت، به آن آتش جهنم و به آن محبتهای خدا در بهشت، دست از مال دنیا و هواهای نفسانی بردارید.
ای عزیزان! شما را سفارش میکنم، این انقلاب، یک انقلاب صد در صد اسلامی است و من مطمئن هستم که این انقلاب به انقلاب حضرت مهدی (عج) اتصال پیدا خواهد کرد و وای بر آن انسانهایی که در گوشه و کنار نشستهاند و میگویند، «انقلاب برای ما چه کرده است.» من میگویم، «خدا باید آن چنان شعوری به ما عطا فرماید که قبل از آن که بگوییم انقلاب برای ما چه کرده است، بگوییم ما برای انقلاب چه کردهایم.» من خدا را شاهد میگیرم، آن جور که باید برای مستضعفین کار شده باشد، نشده است، مستضعفین سالها زیر چکمه استعمارگران خارجی و داخلی بودهاند، تا وقتی که نظام فاسد در ایران و در گوشه و کنار بازار و امثال اینها حکم فرما است، مستضعفین همان حالی را خواهند داشت که قبلا داشتهاند.
ای مسئولین مملکتی! چرا به نصیحتهای امام گوش نمیکنید؟
ای استاندارها و ای فرماندارها و ای بنیادها و ای سازمانهایی که میگویید برای مستضعفین کار میکنید، چرا به نصیحتهای امام گوش نمیکنید؟ تو را به خدا بیشتر از این کار کنید، من آنچه که از مال دنیا دارم، متعلق به مستضعفین خواهد بود.
ای برادر بزرگوار «سید ابراهیم روح الامین»! ای عزیز! بعد از شهادت من، آنچه که از مال دنیا دارم، پنج سال برایم نماز و روزه بخوانید و اگر چیزی ماند، در راه جمهوری اسلامی و در راه مستضعفین خرج کنید؛ و سفارش میکنم به شما که بچههای خود را همچون حسین و یاران حسین، آزاده بار بیاورید.
ای برادر عزیز! مادرم را بسیار پذیرایی کن و به او مهربانی کن. کاری کن که جای خالی ما را حس نکند. امیدوارم که با دیدن جسد بی جان من، باز این حرف را تکرار کنید و دستها را به طرف خدا بلند کنید و از خدا طلب آمرزش و مغفرت برای من بخواهید.
ای مادر! میدانم من خیلی به تو بد کردم، سالها از تو دور بودم، ولی مطمئن بودم که تو راضی هستی. چون من در راه اسلام قدم بر میدارم، برای اسلام کار میکردم و فقط هدفم خدا بود. من به این موقعیتهای دنیوی هیچ فکر نکردم و نخواستم فکر کنم. تنها چیزی که برای من مفید و دلخواه بود، کار کردن برای خدا بود، چون میدانستم این مسئولیتها، مسئولیتهای دنیوی است و باعث خوشحالی نیست. این مسئولیتها، مسئولیتهای آخرتی نیست. مدتی که به عنوان مسئول فعالیت میکردم، همیشه از خدا میخواستم، به من کمک کند تا بتوانم مسئولیت خود را انجام دهم.
ای مردمی که در صحنه هستید! به گلستان شهدا بروید و از این عزیزان درس بیاموزید و فرزندان خود را، چون اینها بزرگ کنید. در نماز جمعهها مرتب شرکت کنید، فقط نه به عنوان یک نفر حاضر در نماز جمعه، بلکه به خطبهها گوش کنید و راه و روش اسلام را یاد بگیرید و سعی کنید در سیاست دخالت کنید و ببینید در مملکتتان چه میگذرد.
من نمیدانم چه بگویم. چون میدانم این دنیا هیچ ارزشی ندارد و تنها سفارش همین است که دست از یاری امام برندارید و در جنگ شرکت کنید و به مستضعفین و بینوایان کمک کنید، دست نوازش بر سر آنها بکشید، به خانوادههای شهدا سرکشی کنید و از آنها دلجویی کنید. باز میگویم نماز جمعهها را فراموش نکنید. در تشییع جنازههای عزیزان (شهدا) شرکت کنید. یار و یاور امام باشید و همیشه از این شهدا و این مکتب سرمشق بگیرید و آنها را الگوهایی برای زندگی خود انتخاب کنید.
از خدا میخواهم که هرچه زودتر شهید شوم و از شفاعت شهدا و اباعبدالله الحسین (ع) در روز قیامت برخوردار شوم.
دوستان و عزیزان! اگر از من خطایی دیدند، مرا باید ببخشند. هر کسی از من طلبکار است و یا بدهکار است، با برادرم حساب کند.
باز ای عزیزان! ای همشهریها! ای همسایگان! ای برادران! ای دوستان! اگر از من بدی و خطایی دیدید، مرا ببخشید و برای من دعا کنید که خدا مرا ببخشد؛ و شما ای پاسداران عزیز! سعی کنید فقط یک بعدی نباشید و فقط بعد نظامی را در پیش نگیرید. همان طور که امام فرمودند، در یک دست قرآن و در دست دیگر سلاح. سعی کنید که ببینید در اطراف شما چه میگذرد و مطالعه زیاد بکنید، قرآن زیاد بخوانید، به حوزههای علمیه بروید و درس بخوانید، از اختلاف بین خود بپرهیزید و به برادران عزیز بسیجی بیشتر محبت کنید. اینها امیدان آینده امام هستند.
خداوند به همه ما توفیق دهد که در راهش قدم برداریم و در راهش به شهادت برسیم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
سید حسین روح الامین
انتهای پیام/ ۷۱۱