به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «رحمان سلطانی» از آزادگان سرافراز کشور که مدتی در بند نیروهای بعث در اردوگاه های عراق بوده است در مطلبی به رفتار بعثی ها و تشابه آن با گروه های تروریستی حال حاضر همچون داعش اشاره می کند، وی نوشته است:
شاید تا قبل از ظهور داعش بعضی از افراد خاطرات اسارت را اغراق آمیز و غیر واقعی میدانستند، اما با ظهور داعش و جبهه النصره و سایر گروههای جلاد تکفیری، دیگر پذیرش خاطرات اسرا برای همه راحتتر شد. هسته اولیه داعش و گروهای تکفیری را ژنرالها و افسران بازمانده از حزب بعث پایه ریزی کردند. اخیرا از طریق یکی از نگهبانان شیعه عراقی بنام شجاع که با برخی بچه های آزاده ارتباط دارد نام تعدادی از بعثیهای شکنجه گر اردوگاه یازده تکریت «مانند گروهبان کریم» را گفته بود که به داعش پیوستند.
در ماجرای جارو کردن محوطه خاکی با کف دست، یک روز یکی از نگهبانها که کمی دلش از این وضعیت به رحم آمده بود و با نگاه به دستان کبود شده ی ما عواطفش تحریک شده بود تکه کارتونی آورد و به بچهها گفت تکه تکه و بین خودتان تقسیم کنید و با آن جارو کردن را ادامه بدهید. اما یکی از همان بعثیهای سنگدل مثل اجل معلق از سر رسید و با داد و بیداد گفت کی به شما اجازه داده و شروع کرد به کتک کاری. نگهبان با ترس و لرز گفت که من اجازه دادم سر او هم داد کشید و حرفهایی زد که ما نفهمیدیم ولی از چهره رنگ پریده سرباز مشخص بود که به شدت ترسیده بود.
بعثی ها نه تنها خودشان هیچ رحم و مروتی نداشتند، بلکه با هر سرباز و درجه دار و حتی افسری که با اسرا اندک ملایمت به خرج میداد به شدت برخورد میکردند و برای آن بیچاره گزارش میفرستادند و حساب و کتابش با بازجوهای بعثی و استخبارات بود.
برخوردهای خشن و شکنجه های طاقت فرسایی که علیه نیروهای متخلف و متمرد خودشان انجام میدادند به مراتب سختتر از برخورد با ما بود. یکی از نگهبانها میگفت اگه بعثیها به کسی شک ببرند او را توی یک گونی میاندازند و از سقف آویزانش میکنند و آنقدر او را میزنند تا خون از گونی چکه کند و اگر منجر به مرگ فرد هم بشود اهمیتی برایشان ندارد. این قضیه را ما از رفتار دوگانه و ضد و نقیض بعضی از نگهبانها متوجه میشدیم. وقتی با بچهها تنها بودند اظهار محبت میکردند و حتی به حضرت امام ابراز علاقه نشان میدادند و همدردی می کردند اما همانها وقتی افسران و مقامات بعثی حضور داشتند، کابل دست میگرفتند و بچهها را میزدند. معلوم بود دلِ تعدادی از آنها با ما بود، ولی میترسیدند و برای اینکه به آنها شک نکنند و زیر شکنجه نیفتند، ناچار بودند برخی مواقع خشونت بخرج بدهند.
انتهای پیام/ 141