اشاره: حکایت زندگی رزمندگان و دلاوران جنگ تحمیلی را باید هر روز ورق زد. باید برگ برگ آن خاطرات را به گونهای به رشته تحریر درآورد که همگان بدانند بر فرزندان خمینی چه گذشت هرچند که تاریخ، گواه خوبی بر این مدعاست.
شهید محمود معزپور یکی از همان فرزندان خمینی است که متاع دنیا را هیچ انگاشت و به سوی جبهه ها رهسپار شد.
متن پیش رو گفت وگوی خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، با شمس الدین معزپور، برادر شهید است.
همیشه لباس های نظامی مرا می پوشید
محمود در سال 47 در تهران به دنیا آمد. فرزند ششم خانواده بود. من سه سال از محمود بزرگتر بودم و زودتر از او به جبهه ها اعزام شدم. زمانی که از جبهه به خانه می آمدم محمود لباسهای نظامی من را می پوشید و می گفت خدایا می رسد روزی که من هم به جبهه ها اعزام شوم.
اعزام به جبهه
پدر و مادرم با وجود من در جبهه به محمود اجازه حضور در جبهه را نمی دادند، بعد از اصرار او، پدر با حضورش در جبههها موافقت کرد، در سال 64 در پادگان امام حسین(ع) آموزش های نظامی را گذراند و در اواخر سال 64 به جبهههای غرب در کردستان شهرستان سقز اعزام شد. در آنجا خودم فرمانده او بودم و همیشه او را برای تامین مایحتاج مردمی که کشاورزی می کردند می فرستادم.
اولین عملیات محمود
اولین عملیاتی که محمود در آن شرکت داشت عملیات والفجر 8 بود. در آن زمان من هر شب به رزمندگانی که در سنگرها نگهبانی می دادند سرکشی می کردم و حدود 5 کیلومتر راه می رفتم. دو سه شبی که به سنگرها رفتم خبری از محمود نبود. از هرکس که می پرسیدم می گفت رفته داخل سنگر بغلی پیش بچه ها. وقتی به سنگری که محمود در آن بود رفتم سوال کردم محمود کجاست؟ یک شب منتظر او شدم. وقتی آمد سرتا پا گلی بود، یکی از دوستانش گفت: «آقا شمس الدین یه چیز می گم ولی نباید به محمود بگید.» گفتم: بگو؟ گفت: «محمود با بچه ها شبا میرن سیم تلفن های دشمن رو قطع می کنن و با خودشون میارن و برای مخابرات استفاده می کنند.» با خودم گفتم خدایا این همان محمودی بود که از تاریکی شب می ترسید. او در دوران کودکی و نوجوانی بسیار پر جنب و جوش بود و همیشه جایی از بدن او زخمی بود اما برخلاف پر جنب و جوش بودنش از تاریکی می ترسید و شبها همیشه لامپ های خانه را روشن می کرد.
عملیات هایی که محمود در آن شرکت کرد
محمود در عملیات های کربلای 1، کربلای 2، حاج عمران، کربلای 4، کربلای5 و کربلای 8 شرکت کرد. در عملیات کربلای 2 حدود 10 ساعت پیاده روی کردیم تا به پایین ارتفاعات 2519 رسیدیم. در آن عملیات توانستیم سه تپه را از نیروهای عراقی پاکسازی کنیم. در همین عملیات محمود و دوتا از همرزمانش را برای شناسایی فرستادم که خمپارهای جلوی پای آنها خورد. پیش خودم گفتم محمود شهید شد. بعد از چند دقیقه با همرزمانش برگشت و من همانجا خدا را شکر کردم که محمود زنده است.
عملیات کربلای 5
در عملیات کربلای 5 در جنگل گمبوعه در مسیر سوسنگرد ایستادیم، هر چه دنبال محمود گشتم او را ندیدم. از بچهها سوال کردم محمود کجاست؟ گفتند: رفته جبهه غرب برای شناسایی. بعد از چند روز محمود مریض شد و برگشت اردوگاه کوثر. بچه ها گفتند برادرت آمد. گفتم: کجاست؟ مگه غرب نبود بچهها خندیدند و گفتند با تو به گونه ای صحبت کرده تا بتواند از تو جدا شود.
عملیات کربلای 8
محمود در عملیاتهای گذشته اینقدر خوب عمل کرده بود که در عملیات کربلای 8 به عنوان مسئول مخابرات گردان انتخاب شد.
نحوه ی شهادت محمود
در عملیات کربلای 8 محمود زمانی که می خواست با آر پی جی شلیک کند مورد اصابت راکت هلیکوپتر دشمن قرار گرفت. آر پی جی منفجر و محمود شهید شد.
زیارت امام رضا (ع)
بعد از اینکه محمود شهید شد، بچه ها گفتند بیا وسایل او را ببر. زمانی که وارد سنگر شدم هرچه راه می رفتم احساس می کردم به وسایل نمی رسم. وقتی به خودم آمدم دیدم کنار وسایل او هستم. هر چه می خواستم آنها را بلند کنم برایم سنگینی می کرد و نمی توانستم. کنار آنها نشستم و بعد از چند دقیقه ای که انرژی خودم را جمع کردم، توانستم وسایل را جمع و جور کنم و راهی تهران شوم. وقتی رسیدم متوجه شدم همه چیز آماده مراسم تشییع پیکرمحمود است، در حالی که خبری از پیکر او نیست. بعد از چند روز متوجه شدیم پیکر او را به اشتباه به مشهد برده اند.
انتهای پیام/