روایت سال‌ها انتظار از زبان پدر شهید فاطمیون در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

شنیدن حرف‎های تلخ در ۴ سال اخیر/ سه بار به سوریه رفتم، ولی هیچ‌گاه دنبال علیرضا نبودم

پدر شهید «علیرضا اکبری» گفت: در این چهار سال حرف‌های زیادی شنیدم، اما می‎دانستم پسرم صاحب دارد و بالاخره پیدا می‌شود.
کد خبر: ۳۴۲۳۵۸
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۲:۴۲ - 20April 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: پیکر شهید مدافع حرم «علیرضا اکبری» پس از چهار سال از شهادت به کشور بازگشت و  مراسم وداع روز چهارشنبه 27 فروردین در معراج الشهدای تهران با حضور خانواده و همرزمان شهید برگزار شد.«جلیل اکبری» پدر شهید مدافع حرم «علیرضا اکبری» که خود از نیروهای لشکر فاطمیون است که همراه با فرزندش به این جبهه اعزام شد در حاشیه این مراسم و در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس به علت حضور فرزندش در سوریه اشاره کرد و اظهار داشت: من هم پدر هم رفیق و همرزم علیرضا بودم. منتها علیرضا بی‌نوبتی کرد. ما سه مرتبه در عملیات‌ها باهم بودیم، سری آخر گفتم تو چندین بار در هجوم‌ها حضور داشتی، بگذار این بار را من بروم، اما قبول نکرد و گفت باید دشمن را «کن فیکون» کنیم و غیرت شیعه را نشان‌شان دهیم تا اجازه اهانت به حرم اهل بیت (ع) پیدا نکنند.

حرف‎های تلخی در این 4 سال شنیدیم/ می‌دانستم صاحب فرزندم او را به ما بازمی‌گرداند

از اکبری در خصوص اینکه آیا انتظار شهادت فرزندش را داشته است؟ که جواب داد: وقتی به دمشق می‌روی و لباس نظامی می‌پوشی اسم شهید به خود می‌گیری. حتی اگر آنجا خدمتکار هم باشی رزمنده محسوب می‌شوی چون ممکن است هر لحظه اتفاقی برای تو بیفتد و فرقی بین رزمنده و نیروی لجستیک و بقیه نیروها نیست. وقتی لباس رزم و مدافع می‌پوشی با ارباب معامله می‌کنی و اسمت قربانی حضرت زینب (س) می‌شود.

سه بار به سوریه رفتم ولی هیچ گاه دنبال پسرم نبودم

پدر شهید اشاره‌ای به شهادت فرزندش کرد و دراین‌باره گفت: مدتی بعد از حضورش در سوریه خبر مفقودالاثری‌اش را به ما دادند. بعد از شهادت، سه بار به سوریه رفتم ولی هیچ گاه دنبال پسرم نبودم، به خاطر وظیفه الهی و وعده‌ای که به حضرت زینب (س) داده بودم که هم خادمش و هم مدافع حرمش باشم در سوریه حضور یافتم. در این چهار سال حرف‌های زیادی شنیدم اما می‎دانستم پسرم صاحب دارد و بالاخره پیدا می‌شود.

اکبری درباره این کنایه‌ها گفت: یک سری حرف از عده‌ای آدم جاهل است که نمی‌شود به زبان آورد، برخی شماتت می‌کردند که فرزندم را به سوریه فرستادم و زنده و مرده‎اش مشخص نیست. علیرضا طوری به سوریه رفت که هیچ کس نتوانست مانعش بشود.

وی از شناسایی و کشف پیکر علیرضا ابراز خوشحالی کرد و ادامه داد: امروز که پسرم پیدا شده خدا را شکر می‌کنم، خدا توفیق داد که توانستم هدیه‌ای ناچیز به حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) بدهم.

حرف‎های تلخی در این 4 سال شنیدیم/ می‌دانستم صاحب فرزندم او را به ما بازمی‌گرداند

علیرضا در عملیات «بصرالحریر» به شهادت رسید

پدر شهید علیرضا اکبری به نحوه حضور فرزندش در سوریه و چگونگی شهادتش اشاره کرد و افزود: علیرضا در عملیات «بصرالحریر» به شهادت رسید. من آن زمان که نیروهای فاطمیون تعداد کمی بودند با آن‌ها آشنا شدم. اولین باری که به سوریه رفتیم بلافاصله پس از رسیدن به فرودگاه دمشق مسلح شدیم. داعش 200 متر از حرم فاصله داشت که یا زینب گویان برای دفاع آماده شدیم. پس از پایان دوره که به مرخصی آمدم به علیرضا گفتم اگر می خواهی به سوریه بروی اسمت را بنویسم. قبول کرد. اسمش را نوشتم و سال 93 وارد فاطمیون شد.

تغییر اسم گروه  از «دالتون‌ها» به «سلیمان» با سفارش حاج قاسم

وی ادامه داد: بعد از اعزامش به سوریه من هم به او پیوستم، او را به حلب فرستادند و من را به دمشق. در این مدت هم آموزش می‌دید و هم می‌جنگید، با عده‌ای از دوستانش گروهی تشکیل دادند به اسم «دالتون»‌ها که وقتی حاج قاسم شنید دستور داد اسم گروه را بگذارند سلیمان. این گروه از چندین جوان شجاع تشکیل شده بود که مورد توجه سردار ابوحامد و فاتح هم قرار گرفت. بعد از شهادت علیرضا در سخنرانی‌ای فرماندهانش از من تشکر کردند و گفتند باید خدا را شکر کنی که چنین فرزندی داشتی. در یکی از هجوم‌ها وقتی پسرم با 45 نفر دیگر از نیروها در محاصره بود یک جوری از خودشان دفاع کردند که جز علیرضا که یک تیر به او اصابت کرده بود بقیه آسیبی ندیدند. من هم آنجا زخمی شدم و باهم به بیمارستان رفتیم.

پدر شهید اکبری در وصف فرزندش گفت: خداوند به من فرزند نداده بود، دُر داده بود؛ هم فرزند، هم رفیق، هم همدردم بود و بیشتر از هر کسی من را درک می‌کرد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها