به گزارش خبرنگار دفاعپرس از زاهدان، شهید «محمدعلی میرزایی» در سال 1343 در شهرستان زابل پا به عرصه گیتی نهاد. وی در عملیات بدر بر اثر اصابت گلوله دشمن در 23 اسفندماه 1363 به فیض شهادت نائل آمد.
در ادامه وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، میخوانید:
الهی رضایم به رضای تو، وصیتهای زیاد و درد دلهای فراوان از دست این دنیای بیارزش که در مقابلم به اندازه یک نخود ارزش ندارد، دارم.
ای خوشا با فرق خونین در لقای یار رفتن چه خوش بهر من که با دلی شکسته سوی یار میروم.
شهادت کمال آرزوی ماست و به خدا سوگند که شهادت را از عسل برای خود شیرینتر و از شب دامادی برای خود لذیذتر میدانم و این آخرین وصیت من است، که پس از گذشت20 سال از عمرم هیچ چیز جز شهادت نمیتواند گلوی تشنهی مرا سیراب سازد.
به خدا سوگند هیچ آرزویی جز شهادت ندارم. شهادت را قلهی رفیع انسانیت میبینم.
به خدا اگر بدانم که شهادت مرا در براست با آغوش باز سوی شهادت میروم و به سویش پرواز میکنم.
مادرم مرگ حق است، چه خوب است مرگ سرخ که افتخار ما و مکتب ماست، در آغوش بگیریم. در این راهی که میروم راه سرور آزادگان حسینابنعلی(علیهمالسلام) است و در این راه هم هر لحظهاش شهادت است. خدایا ما عهدی که بستهایم هرگز گسستنی نیست و تا راه کربلای مقدس را بر مسلمین نگشاییم، دست از جهاد بر نخواهیم داشت. با ذکر حق (خدا) به دیار عشق خواهیم رفت. چه با صفاست شهادت در راه اسلام، این مکتب انسان ساز.
خدایا! ای کاش صدها جان داشتم تا گاهی در جهاد با منافقین و گاهی در جبهههای جنوب و گاهی در جبهههای غرب و گاهی در لبنان برای رضای تو میدادم.
مادرجان! حال که کاروان ما میرود تا به یار خود برسد، دیگر وقت ندارم تا جلب رضایت کنم. از تو تقاضا دارم که به روی قاسم نو داماد امام حسین(علیهمالسلام) زحماتت را بر من حلال کنی.
مادرجان امکان دارد که جنازهام پیدا نشود. از شما تقاضا دارم که هرگاه به یاد من افتادید دو رکعت نماز شکر به جای آورید و صبر را پیشه کنید.
دوستان! جبههها را خالی نگذارید. در پشت جبهه هم از مادیات بریده و به معنویات تکیه کنید. سعی کنید مثل گذشته در کارهایتان رضای خدا مدنظر باشد.
امت حزب الله! در پشت جبهه، هم جبهه و هم رزمندگان را تقویت کنید. به دیدار مجروحین، خانواده شهدا، اسرا و مفقودین بروید.
برادران پاسدار! لباس عروسی خود را که همان لباس فرم سپاه است تا خونین نکنید از تن در نیاورید. بر دیوارهای شهر آرم سپاه را بزنید.
برادران پاسدار! پیام خون شهیدان راه خدا را به گوش بندگانش برسانید و پیام ما اطاعت از امام است و دعا برای فرج امام زمان (عج) دلم میخواهد که مرا در بهشت رضای مشهد دفن کنید، اگر مادرم اجازه داد. اگر اجازه نداد اصرار نکنید و مرا پایین پای برادرم (شهید غلامرضا) دفن کنید.
در آخر چند وصیت دارم به شما امت گوشزد میکنم تا شاهد وصیت من باشید. بر روی سنگ قبرم آرم سپاه حک کنید و پایین آن شعار «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت» را بنویسید. برای من خرج ندهید. راضی نیستم یک ریال کسی خرج کند (چه مادرم، چه دائی و چه عمو). اگر برای من خرج بدهند نزد مهدی (عج) صاحبم از شما شکایت می کنم.
برای من حجله درست کنید که مزین به عکس امام و آرم سپاه باشد. مقداری وسایل خانه گرفتم تا ازدواج کنم، وسایل را به برادران سپاهی که تازه ازدواج میکنند بدهید.
نیمی از حقوقم را به مادرم و نیم دیگر را از طریق سپاه به جبهه واریز کنید. به برادرانم (دوستانم) در گردان والفجر (یا شهیدان) که با هم بودهایم بگویید اگر خدا اجازه بدهد شما را شفاعت میکنم به شرطی که برایم دعا کنید.
ای انقلاب عزیز! سیراب شو از خون ما و به پایداریات ادامه بده، ای بازوان انقلاب بخروشید و از خون ما به تداوم انقلاب ادامه بدهید. ای اسلامیان بر خروشید و به رهبری این «رهبر کبیر» پرچم اسلام را در سرتاسر جهان برپا کنید.
برادران عزیزم! از شما میخواهم که سلاح بر زمین افتادهام را به دست گرفته و لباس خونینم را بر تن کنید، راهم را ادامه دهید.
خواهرم! زینب وار با ناملایمات دست و پنجه نرم کن و همچون زینب بردبار باش.
مادرم! اگر در دوران 20 سال عمرم برای تو فرزند قابلی نبودم و آنچه لازمهی فرزندی است را به جای نیاوردم، مطمئن باش که در آن دنیا برای تو فرزند خوبی خواهم بود و از خداوند برای شما سعادت اخروی آرزو میکنم.
انتهای پیام/