وصیت‌نامه شهید «نعمت‌الله سعیدی»؛

بخاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی اسلحه‌ام را به دوش می‌گیرم

شهید «نعمت الله سعیدی» در وصیت‌نامه خود آورده است: خدایا حال که اسلحه‌ام را به دوش می‌گیرم و بسوی دشمنانت نشانه روی می‌کنم، نه از خصم و کینه خود از اینکه دوستان و همسنگرهایم را به شهادت رساندند؛ بلکه به خاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی و اجرای فرمان امام زمان (عج) و نایب او امام خمینی می‌باشد.
کد خبر: ۳۴۳۳۸۷
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۸ - ۰۴:۰۰ - 25September 2019

بخاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی اسلحه ام را به دوش می گیرم

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، دوران مبارزات انقلابی و هشت سال ایستادگی ملت ایران در برابر رژیم  اشغالگر بعثی مملو از خودگذشتگی ها و فداکاری‌های کسانی است که زندگی هر کدامشان دایرة المعارفی است ارزشمند از واژه‌های نابی که قلم ناتوان از تفسیر آنهاست.

واژگانی مانند ایثار و شهادت که بدون آنها، ادامه حیات معنوی بشریت امکان پذیر نیست. بنابراین برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت لازم است که زندگی نامه و خاطرات شهدا، مورد بررسی قرار گیرد. از جمله این شهدای گرانقدر، شهید «نعمت الله سعیدی» است که خلاصه ای از زندگینامه وی به شرح زیر آمده است:

محله پشت بازار شهرستان «خرم آباد»، در تاریخ 1330/12/27 (هـ.ش) شاهد به دنیا آمدن فرزندی از تبار غیرت و مردانگی بود. خانواده اش نام با مسمای «نعمت الله» را برای او انتخاب کردند.

در سن هفت سالگی، در دبستان «سعادت» واقع در محله پشت بازار «خرم آباد»، نام نویسی کرد تا الفبای علم را در کنار الفبای زندگی بیاموزد. پس از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی، در حالی که کودکی بیش نبود، برای کمک به امرار معاش خانواده کار کردن را شروع کرد.

روزها کار می کرد و شبها درس می خواند. رابطه او با خانواده اش دوستانه و صمیمی بود. هرگز به خود اجازه نمی داد در مقابل پدر و مادر بلند صحبت کند. در این زمان بود که شخصیت و روح جویای حقیقت او که هر لحظه بی تابانه در جستجوی محفلی برای شناخت بود، راه مسجد و محافل مذهبی را که مهمترین سنگر شناخت بودند، پیدا کند.

«نعمت الله» برای رشد و تکامل خویش زیر نظر روحانیون و عالمان به خودسازی معنوی پرداخت تا با مبارزه با طاغوت زمان، سعی در پیاده شدن احکام نورانی اسلام در جامعه داشته باشد.

 زمانی که در کلاس ششم طبیعی مشغول تحصیل بود، با اینکه نوجوانی بیش نبود، به خاطر مبارزات سیاسی اش با رژیم پهلوی، روانه زندان شد. شش ماهی گذشت که از بند رهایی یافت. چون شهر «خرم آباد» را برای ادامه فعالیت سیاسی اش مناسب ندید به شهرهای «قم»، «اصفهان»، «مشهد» و «همدان» مهاجرت کرد. در سال 1351 همزمان به تبعید آیت الله مدنی به «خرم آباد» ایشان نیز در معیتش به خرم آباد بازگشت. شهید حجت الاسلام «سید فخرالدین رحیمی» نیز نقش بسزایی در تربیت شهید سعیدی داشت.

سپس در سن پانزده سالگی در داروخانه سینای «خرم آباد» مشغول به کار شد و قسمت تزریقات را بر عهده گرفت. در همین زمان بود که مبارزات سیاسی خود را شروع کرد. پس از مدتی کار کردن ساکت نماند و آشکارا در حضور همگان اعلام کرد که داروهای مصرفی ساخت اسرائیل نه تنها در تخریب روحیه و جسم مسلمانان اثر به سزایی دارند، بلکه باعث تقویت اقتصادی دولتی که دشمن اسلام و مسلمین است، خواهد شد.

«نعمت‌الله سعیدی» در فاصله سالهای 54 تا 56 چندین بار به زندان افتاد و هر بار پس از آزادی فعالیت های سیاسی خود را ادامه داد. در خرداد 56 پس از آزادی به دیار «نورآباد» فارس که در آنجا آیت الله مدنی در تبعید به سرمی برد رفت و پس از کسب تکلیف و برگرفتن رهنمودهای لازم از ایشان به خرم‌آباد برگشت.

این شهید والامقام در آن ایام، سخنرانها و متفکران اسلامی را به خرم آباد دعوت می کرد و خود شخصاً مسئولیت حفاظت از آنها را برعهده می گرفت و از سوی دیگر با همرزم شهیداش، «هاشم پورزادی» که در آن زمان در اصفهان خدمت نظام وظیفه را می گذراند، تشکل سیاسی و نظامی تشکیل داده بود و از جانب دیگر مستقیماً از قم و از بیت آیت‌ الله پسندیده، اطلاعیه ها و نوار سخنرانی‌های امام خمینی را در میان مردم پخش می نمود. اما از آنجا که دائماً تحت تعقیب بود، توسط مأمورین ساواک دستگیر می شد.

در چهلمین روز شهادت حاج آقا «مصطفی خمینی»، که عدۀ زیادی از مردم در مسجد جامع گرد آمده بودند. پس از سخنرانی شهید سعیدی، عده ای از دوستان وی طاقت نیاوردند و شعار «مرگ بر حکومت طاغوت یزیدی» سردادند که طولی نکشید؛ صحن مسجد پر از جمعیت شد و شهید سعیدی از درب داخل کوچه خارج و متواری گردید و با شهید مدنی به سوی «مهاباد» رفتند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهید سعیدی از طرف روحانیت به عنوان سرپرست کمیته اجرایی مرکزی انقلاب اسلامی خرم آباد برگزیده شد و مأموریت هایی چون اعزام به خرمشهر و حفاظت تأسیسات نفتی خوزستان و دستگیری تعداد زیادی افراد ضدانقلاب به او داده شد. ایشان در ماههای اولیه پیروزی انقلاب نقش مؤثری در مبارزه با ضدانقلاب داشت و از همان روز نخست تشکیل سپاه پاسداران استان لرستان لباس سبز پاسداری پوشید.

این شهید والامقام در همان ماههای آغازین جنگ تحمیلی به سرپرستی 450 نفر از برادران پاسدار و بسیجی به سوسنگرد اعزام و مدت چهارماه هم به محافظت از آن شهر پرداخت.

شهید «نعمت اله سعیدی» در طول خدمتش در سپاه مسئولیتهای مهمی برعهده گرفت از جمله:  معاونت رزمی تیپ قرارگاه قدس از  خرداد 1358 تا بهمن 1360، و از بهمن 60  که به سپاه پاسداران استان بازگشت و تا شهریور 1362 در طرح عملیات مشغول به کار شد.

از شهریور 1362  در سپاه جنوب مأموریتش شروع و به مدت سه ماه  معاونت مهندسی رزمی آن سپاه را برعهده داشت و آخرین مسئولیت ایشان  فرماندهی طرح عملیات تیپ 15 در سال 63 بود.

شهید «سعیدی» در عملیاتهایی  مانند: «ثامن الائمه»، «بیت المقدس»، «خیبر» و «بدر» شرکت کرد و با هدایت و فرماندهی نیروهای دلیر استان لرستان در جبهه های جنگ نقشی موثری در پیروزی های رزمندگان اسلام داشت. به مدت سه سال با مسئولیتهای متفاوت در مقابل دشمن مردانه و شجاعانه جنگید که در این مدت یک بار از بمبارانهای شیمیایی مجروح که پس از بهبودی به مدت 10 ماه در تهران دوره فرماندهی عالی را پشت سرگذاشت و دوباره به منطقه جنگی برگشت و به عنوان فرمانده تیپ امام حسن علیه السلام انتخاب شد تا سرانجام  در حالی که آرزوی دیدار فرزندش «محمد» را که  همزمان با عملیات «بدر» به دنیا آمده بود، داشت در 63/12/21 در جزیره «مجنون» به شهادت رسید.

«علی سلاحورزی» از دوستان شهید سعیدی در خاطراتش آورده است، «نعمت الله سعیدی» مقلد امام خمینی رحمةالله بود. وی از همان سال های اول دبیرستان در مدرسه جز فعالین سیاسی بود که توضیح المسائل امام خمینی رحمةالله علیه را چاپ و تکثیر می کرد و آن موقع تا صدای اذان مسجدِ جامع یا مسجد آراسته بلند می ­شد؛ «نعمت» فوری دست از کار می کشید به سراغ نمازش می رفت.

شهید نعمت الله سعیدی در وصیت نامه سرشار از نکات عرفانی و اخلاقی خود آورده است:

خداوندا، چه بگویم و چه بنویسم، خدایا از هیبت و شکوهت بگویم یا از رحمانیت بنویسم یا از نعمتهایت بگویم یا از امدادهای غیبی بنویسم.

پروردگارا! معبودا! هرجا می نگرم جلوه تو را می بینم. خدایا حال که پای در پوتین کرده و از شهر و دیار خود هجرت نمودم؛ به اراده خودم نبود بلکه به لطف تو بود و میدانم این لطف جواب همان دعاهای دوستان بود که در حق من نمودند که مرا به خودم وامگذاری.

خدایا حال که اسلحه ام را به دوش می گیرم و بسوی دشمنانت نشانه روی می کنم؛ نه از خصم و کینه خود از اینکه دوستان و همسنگرهایم را به شهادت رساندند؛ بلکه به خاطر قرآن و تداوم انقلاب اسلامی و اجرای فرمان امام زمان (عج) و نایب او امام خمینی میباشد.

خدایا! نمیدانم از چه چیز خود صحبت کنم از ایمان ناقصم یا از افکار پریشانم و یا از جان بی ارزشم.

خدایا! در مقابل این همه نعمت هایت چیزی ندارم که هدیه ات کنم. بالاترین چیزم جانم است. خدایا! آن را با رضای کامل به هر نحوی که بخواهی هدایه­ات می­نمایم.

اولاً دعا برای امام عزیز را فراموش نکنید همیشه بعد از هر نماز این وجود مقدس را دعا کنید. رزمندگان اسلام را در جبهه های جنگ فراموش نکنید و آنها را تنها نگذارید. کسانی که توانایی جبهه رفتن دارند؛ به جبهه ها بروند و کسانی که توانایی ندارند در پشت جبهه ها رزمندگان اسلام را یاری کنند که مورد رضای خدا و امام زمان(عج) می باشد.

مادران و خواهران عزیز، با عفت و پاکدامنی و حجاب خود با کمک رزمندگان اسلام بروند و آنها را یاری کنند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها