به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس به نقل از فرارو، ناظران آمریکایی دهه هاست از چنین اتحادی میترسند و آنطور که شواهد نشان میدهد روابط این دو کشور از زمان شکاف چین و روسیه در اوایل ۱۹۶۰ تا کنون به این خوبی نبوده است.
به گزارش رَند، در سال ۲۰۱۷ برای اولین بار نیروی دریایی دو کشور رزمایش مشترکی در دریای بالتیک انجام دادند. در سال ۲۰۰۸ چین در رزمایش نظامی روسیه مشارکت کرد. روسیه هم به چین تجهیزات نظامی پیشرفته شامل سامانه دفاع هوایی اس ۴۰۰ و ۲۴ هواپیمای جنگنده سوخو ۳۵ فروخت.
بنابر اطلاعات دولت چین، حجم مبادلات تجاری دو جانبه این دو کشور از حدود ۷۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۶ به ۱۰۷ میلیارد در سال ۲۰۱۸ رسیده است. همچنین پکن و مسکو حجم محدودی از مبادلات خود را به جای دلار با ارزهای رایج خودشان انجام میدهند.
در سال ۲۰۱۶ روسیه، جای عربستان به عنوان بزرگترین تامین کننده نفت خام را گرفت. روسیه همچنین از ابتدای امسال به مدت ۳۰ سال روزانه ۱.۳ تریلیون فوت مکعب گاز به چین صادر میکند.
رییس جمهور چین بیش از هر کشور دیگری به روسیه سفر کرده است. از آگوست ۲۰۱۸ پوتین و جی پینگ ۲۶ بار باهم دیدار کردهاند و رییس جمهور چین مدال درجه یک دوستی به نام «بهترین و صمیمیترین دوست» را به پوتین اهدا کرده است.
پس جای تعجب نیست که تحلیلگران آمریکایی از تحرکات چند جانبه روابط چین و روسیه نگراناند. برژینسکی قبل از درگذشتش هشدار داد که برای آمریکا هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که چین و روسیه اتحاد راهبردی تشکیل دهند.
اسناد راهبردی آمریکا نشان میدهد، سیاستمداران میخواهند با چین و روسیه، به عنوان چالشهای راهبردی مشابه، یکسان رفتار کنند.
سند امنیت راهبردی آمریکا میگوید «هر دو کشور قدرت، نفوذ و منافع آمریکا را به چالش میکشند و تلاش میکنند امنیت و رفاه آمریکا را با خطر مواجه کنند. آنها مشخصا اقتصادشان را بستهتر و غیر عادلانهتر میکنند تا نیروهای نظامی خود را تقویت کنند. چین و روسیه جامعه خودشان را سرکوب میکنند تا نفوذشان بیشتر شود». گزارش راهبردی دفاعی آمریکا هم میگوید «مهمترین چالش دفاعی، رژیمهای تجدیدنظر طلباند. مشخص است که چین و روسیه میخواهند دنیا را با مدل اقتدارگرایانه خود مدیریت کنند.»
چین و روسیه هردو به آمریکا لطمه میزنند، اما به طرق مختلف. به قول دن کوتس باید نگران اقدامات روشمند و بلند مدت چین بود، اما روسیه بیشتر به دنبال انحراف در مسیر آمریکا و آسیب رساندن به موقعیت جهانی این کشور است.
اما دلایل مختلفی وجود دارد که باید این دو کشور را جدا بررسی کنیم.
اول، هرچند هرچند روابط دو کشور در ابعاد سیاسی، نظامی و اقتصادی عمیقا در حال رشد است، اما اتحاد آنها بیشتر به خاطر مشکلات مشترک است تا دیدگاه مشابه. پکن و مسکو، با حمایت آمریکا از ارزشهای مشترک جهانی، مرکزیت دلار در معاملات و اینکه آمریکا اعتقاد دارد کشورهایی که در نظم جهانی بعد از جنگ جهانی نقشی نداشتهاند به خواست خود در این نظم ادغام میشوند، مشکل دارند. از آنجایی که هرکدام از این دو کشور و همچنین بعضی از متحدین فعلی آمریکا، ارزشهای خاص خود را دارند آینده مشخصی برای نظم جدیدی در جهان نمیتوان متصور بود.
دوم، فاصله اقتصادی چین و روسیه بسیار زیاد و مدام در حال افزایش است. به گزارش بانک جهانی، در حالی که تولید ناخالص داخلی چین در سال ۱۹۹۲ از روسیه کمتر بود، حالا هشت برابر آن است. مواردی از این دست نشان میدهد توانایی دو کشور برای تحقق رویاهای جهانی شان بسیار متفاوت است.
چین در حالی نظم موجود جهانی بعد از جنگ جهانی را از کارافتاده میداند، که بعد از آمریکا بیشترین سود را از آن برده است. چین خواستار تغییرات تدریجی در این نظم است نه انحلال آن. همچنین با طرح «راه ابریشم جدید» چین دارای ظرفیت گسترش جهانی تجاری را دارد و میتواند یک منطقه سرمایه گذاری تجاری در اوراسیا به مرکزیت خودش ایجاد کند. علاوه بر این با طرح «ساخت چین ۲۰۲۵»، پکن میخواهد دیگر فقط تقلیدکننده تکنولوژی دست اول نباشد بلکه تصمیم دارد خودش دست به نوآوری بزند. با رشد شرکتهایی مثل هوآوی این مساله دور از انتظار نیست.
اما برخلاف چین، روسیه اقتصادی ندارد که به وسیله آن یک رقابت تدریجی را شروع کند. روسیه تنها یک «طرز فکر تاکتیکی برای خرابکاری با استفاده از فرصت ها» دارد. چشم انداز جمعیتی نامناسب، کاهش و حالا ثابت ماندن قیمت نفت (قیمت نفت نسبت به پنج سال گذشته نصف شده است) و سالها تحریم، بخاطر اشغال کریمه، همه ابزارهای روسیه را از آن گرفته است.
در حالی که زمانی روسیه امیدوار بود به عنوان اقتصادی پویا بین اروپای غربی و منطقه آسیا- پاسفیک نقشآفرینی کند حالا در اهدافی متعادلتر میخواهد اتحادیه اقتصادی اوراسیا را گسترش دهد و با تثبیت موقیعت خود در سوریه به خاورمیانه نفوذ کند. این واقعیات نشان میدهد روسیه بیشتر با برهم زدن پایداری نظم موجود میتواند قدرتنمایی کند تا پیشنهاد یک بدیل برای سیستم موجود.
هر دو کشور به دنبال تغییر وضع موجودند، اما روسیه بیشتر به به کشورهای همسایه حمله کرده، برخی سرزمینها را به خاک خود الحاق کرده، از نیروهای شورشی حمایت کرده، در انتخابات کشورهای دیگر دخالت کرده و سعی کرده به نهادهای اروپایی آسیب بزند. هرچند چین هم در مواردی، مثل مسلح کردن دریای چین جنوبی و بازگرداندن اجباری شهروندان چینی از هنگ کنگ و...، نقش داشته است، اما نفوذ رو به رشد چین عمدتا از اقدامات سازنده از قبیل: تجارت، سرمایه گذاری و توسعه سرچشمه میگیرد.
چین به دنبال سرعت دادن به زمان و روسیه به دنبال معکوس کردن آن است. چین میخواهد به یک پادشاه بین المللی تبدیل شود، اما روسیه به دنبال نوستالژی امپراتوری سابق خود است.
اما متناقض دانستن ظرفیتها و اهداف چین و روسیه نگاهی تقلیلگرایانه است. نمیتوان گفت: این تفاوتها موجب اتحاد آنها نمیشود. گرمی روابط چین و روسیه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
ممکن است روسیه و چین برای ضربه زدن به آمریکا متحد شوند. آمریکا نمیتواند به راحتی بین آنها شکاف ایجاد کند. چین علاقهای به برهم زدن تعادل روسیه، به عنوان تامین کننده قابل اعتماد انرژی و تجهیزات نظامی خود، ندارد. روسیه هم با منافع حیاتی چین وارد چالش نمیشود.
هرچند روسیه باید نگران باشد، اما این هم دلیلی برای متحد نشدن با چین نیست. چین جای روسیه را به عنوان قدرت اقتصادی در آسیای مرکزی گرفته است و قصد دارد خاور دور روسیه را پر از کارگران چینی کند. همزمان با اینکه روسیه بیشتر به اقتصاد چین وابسته میشود چین میتواند مانع استفاده روسیه از کشورهای همسایه در سیاست «نگاه به شرق» شود.
با همه اینها، تا زمانی که روسیه به این نتیجه نرسد که همکاری با چین در راه احیاء اقتصادی کشورش زمانبرتر از همکاری با آمریکاست، بازهم حاضر است امتیازات بیشتری به چین بدهد.
آمریکا میتواند با به روز نگه داشتن سیستمهای دفاعی و بازدارندگی و روابط با متحدین غربی تا حدی روسیه را کنترل کند. اما در مقابله با چین چنین قدرتی ندارد. چین بیش از اینکه یک منطقه ژئوپلیتیک باشد یک منطقه مهم جغرافیایی از لحاظ اقتصادی است که ممکن است برای به دست آوردن رهبری جهان وارد درگیری شود.
حالا با توجه به اختلافات شدید چین و آمریکا، اگر چین و روسیه تصمیم بگیرند برای ضربه زدن به آمریکا باهم متحد شوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
انتهای پیام/ 112