به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «مصطفی عارفی» از شهدای مدافع حرم اهل مشهد مقدس است که در کسوت فرماندهی گروهان امام رضا (ع) در 12 اردیبهشت ماه سال 95 در سوریه به شهادت رسید. وی متولد سال 1359 در تربت جام و ساکن مشهد بود که به عنوان مربی آموزشی به سوریه رفت. مصطفی پیش از اعزام به سوریه چهار دوره به عراق اعزام شده بود. این شهید در سال 81 ازدواج کرده و ماحصل این ازدواج 2 فرزند به نامهای طاها و امیرعلی است. در ادامه روایتهایی را از این شهید به نقل از همسرش را میخوانید.
خوابی که به حقیقت پیوست
با وجود پیگیریهای زیاد، موفق نشد به سوریه برود. حتی یکبار تا پای پرواز رفت، ولی از بین 700 نیرو به او و چند نفر دیگر اجازه ورود به هواپیما را ندادند. خیلی از این موضوع ناراحت بود و مدام میگفت: من لیاقت ندارم، تا اینکه خواب دید یکی از دوستانش تماس گرفته و گفته است که مسوول اعزام عوض شده و قول داده است از شما تست بگیرد و اگر قبول شدید اعزام شوید. درست زمانی که خواب را برای همسرش تعریف میکرد همان دوستش که او را خواب دیده بود تماس گرفت و همان حرفهایی را زد که در خواب زده بود!
در شادی ائمه باید شاد بود
اهمیت خاصی به مناسبتهای شادی ائمه و حضور در جشن و مولودی و تهیه لباس جشن و عطر زدن داشت، در اعیاد همیشه لبخند به لب داشت، میگفت: «در شادی نشاط برای ولادت ائمه همان قدر ثواب و اجر نهفته است که در اندوه ایام عزاداری معصومین است».
تاکید به پیاده روی اربعین
هر سال در پیاده روی اربعین شرکت میکرد، در بین فامیل اولین کسی بود که برای رفتن به کربلا اقدام میکرد، شده بود پول قرض بگیرد، ولی خودش را به خیلی عظیم زائران امام حسین (ع) میرساند اولین بار سال 91 که پیاده روی اربعین مرسوم نبود به کربلا رفت. بعد بازگشت از سفر شروع به جذب افراد برای سفر سال بعد کرد.
به خاطر آشنایی خوبی که با ادوات نظامی داشت هم در مدتی که عراق بود و هم مدتی که در سوریه بود به عنوان مربی آموزشی خدمت کرد. هوش فنی بالایی داشت و به خوبی اسلحههای مستعمل را تعمیر میکرد. در مجموع چهار بار به سوریه رفت.
88 سختترین سال زندگی
سال 88 و زمانی که فتنه در کشور شکل گرفت بدترین و سختترین سال برای مصطفی بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و روی پا بند نمیشود، تصمیم گرفته بود که به تهران برود، ولی گویا اعلام کرده بودند که از شهرهای دیگر کسی به تهران نیاید تا جور شلوغتر نشود. با این وجود مصطفی یک لحظه آرام و قرار نداشت، مدام در دفتر بسیج بود و اخبار را رصد میکرد. روزی که مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران سخنرانی داشت مصطفی هم گریه کرد، بسیار ولایتمدار و عاشق رهبر بود.
شرکت در راهپیمایی، مستحب موکد
به حضور در راهپیماییها تاکید خاصی داشت، در همه راهپیماییهای روز قدس، 22 بهمن، 9 دی شرکت میکرد و آن را مستحب موکد میدانست. برای حضور راحتتر همسرش در راهپیمایی به او در نگهداری 2 فرزندش کمک میکرد. اعتقادات برایش خیلی مهم بود و هرگونه سختیای که در این راه میکشید او را اذیت نمیکرد. همیشه شب قبل از راهپیماییها با افراد خانواده و فامیل تماس میگرفت و آنان را تشویق به حضور در مراسم میکرد، مخصوصا برای حضور جوانها و نوجوانها.
خرید کالای داخلی
روی خرید کالای ایرانی حساس بود. اصرار داشت لباس بچهها تولید داخل باشند و اینکه تصویر و نشانه و نوشته غیراسلامی روی لباس دیده نشود. اعتقاد داشت پوشش فرزندان نشات گرفته از اعتقادات و بینش خانواده است و اگر لباس مناسب تن بچهها کنیم پیام خاصی را به دیگران میرسانیم که به دنبال فرهنگ غربی هستیم. حاضر بود برای خرید یک دست لباس چند خیابان را زیر و رو کند، ولی حاضر نبود لباس نامناسب برای بچهها تهیه کند.
زیارت قبور نوعی صله رحم است
به قدری مهربان و صادق و بدون کبر و غرور بود که همه مجذوبش میشدند. خصوصا خیلی از بچهها و نوجوانهای فامیل شیفتهاش بودند. با افراد در سنین مختلف ارتباط عاطفی برقرار و حرمت محرم و نامحرمی را رعایت میکرد. به صله رحم خیلی اهمیت میداد و زیارت قبور را هم نوعی صله رحم میدانست.
در همه حال شکرگذار خدا بود حتی در زمان بیماری و سختی، در زمان مشکلات آیه «لقد خلقنا الانسان فی کبد» را زیاد میخواند. اگر بیمار میشد به هیچ وجه جایی مطرح نمیکرد و از کسانی که میدانستند میخواست به کسی چیزی نگوید تا هم موجب ناراحتی دیگران نشود و هم از خداوند نزد بندهاش شکایت نکرده باشد.
انتهای پیام/ 141