به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در ارتش شاهنشاهی افراد معتقد و متدین زیادی بودند که امام خمینی (ره) را مرجع و مقتدای خود میدانستند، تا جایی که برخی از آنها در دوران حضور ایشان در ایران و حتی در دوران تبعید، مخفیانه و یا حضوری، خدمت بیانگذار کبیر انقلاب میرسیدند.
امیر سرتیپ «محمدرضا رحیمی» و شهیدانی همچون «یوسف کلاهدوز»، «موسی نامجو» و «حسن اقاربپرست»، از افراد شاخص انقلابی در ارتش شاهنشاهی بودند که با تشکیل هستههای مقاومت، در راستای بهثمر رسیدن انقلاب گام برمیداشتند.
سرهنگ «سید محمدعلی شریفالنسب» یکی از افراد انقلابی و عضو هستههای مقاومت بود که نقش مهمی را در این رابطه ایفا میکرد. وی متولد ۱۳۲۳ در اصفهان است که در سال ۱۳۴۲ به ارتش و دانشکده افسری پیوست.
«شریفالنسب» میگوید که تحت تأثیر مبارزات حضرت امام خمینی (ره) وارد دانشکده افسری ارتش شده و با افرادی مانند شهید «علی صیاد شیرازی»، شهید «یوسف کلاهدوز»، شهید «حسن اقارب پرست» و شهید «موسی نامجو»، رابطه دوستانه و صمیمی داشته و در ماههای اولیه ورود به دانشگاه، «یوسف کلاهدوز»، «حسن اقارب پرست» را در زمین چمن با همدیگر آشنا کرده است.
بهمناسبت روز ارتش، خبرگزاری دفاع مقدس میزبان سرهنگ «سید محمدعلی شریفالنسب» بود که در بخش اول گفتوگو با وی، مسائلی مانند نحوه تشکیل و توسعه هستههای مقاومت در ارتش شاهنشاهی، نقش افرادی همچون شهیدان «یوسف کلاهدوز»، «حسن اقاربپرست» و «موسی نامجو» در این خصوص و عدم تبعیت جوانان متدین بدنه ارتش از فرماندهان خود برای رویارویی با مردم را خواندید. (بخش اول گفتوگو با سرهنگ شریفالنسب)
در ادامه بخش دوم گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با این سرهنگ انقلابی را میخوانید:
دفاعپرس: هدف اصلی هستههای مقاومت چه بود؟
حدود سه یا چهار سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، «یوسف کلاهدوز» از مرکز زرهی به گارد شاهنشاهی منتقل شد؛ از وی پرسیدیم «چرا به گارد شاهنشاهی رفتی؟»، گفت: «مسئول منابع انسانی گارد شاهنشاهی که همدوره من بود، گفت که میخواهم تو را به گارد منتقل کنم، موضوع را با (شهید) «موسی نامجو» در میان گذاشتم و وی هم گفت که قبول کن؛ چراکه ما در گارد شاهنشاهی هم برای هستههای مقاومت نیرو میخواهیم».
هستههای مقاومت روزبهروز رشد میکرد و همانطور که گفته شد، عمده تلاش آن این بود که ارتش مقابل مردم قرار نگیرد؛ از طرفی نیز گروهکهایی هم بودند که تلاش میکردند ارتش را تحریک کنند تا آن را رو در روی مردم قرار دهند و نظم انقلاب به هم بخورد.
گروهکها معتقد بودند که نباید این انقلاب به سرانجام برسد؛ چراکه اگر روحانیت پیروز شود، ما دستمان به جایی بند نیست؛ البته هستههای مقاومت بسیار هوشیار بودند و توصیه میکردند که در حکومت نظامی مراقب باشید؛ چراکه میخواند ما را با مردم درگیر کنند.
بالاترین حرفی که هستههای مقاومت میزدند، این بود که میگفتند ارتش برای دفاع از مرزهاست و ما نباید اجازه بدهیم که ارتش وسیله دست رژیم قرار گیرد و با مردم درگیر شود.
دفاعپرس: هوشیاری بدنه ارتش در رویارویی با مردم چگونه بود؟
در یک نمونه امیر سرتیپ «عبدالله نجفی» از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران، میگفت که من قبل از انقلاب زمانی که ستوان یکم بودم، مأموریتم حفاظت از یک پمپ بنزین در جنوب شهر تهران بود؛ مردم حلقه زده بودند و بنزین میخواستند و هنوز تانکر سوخت نیامده بود؛ گروهکها به دنبال این بودند که یک درگیری و انفجاری در آنجا ایجاد کنند و ارتش مقابل مردم عکسالعمل نشان دهد؛ من وقتی دیدم دارد اوضاع وخیم میشود، اورکت نظامی را از تن درآوردم و روی زمین پهن کردم و به نماز خواندن ایستادم؛ همین موقع بود که یک عده از مردم آمدند جلو و گفتند این برادر ارتشی از خودمان است و در کنترل اوضاع به من کمک کردند و این غائله تمام شد.
همچنین در نمونهای دیگر، سرگرد «مصطفی اطاعتی» که با یگان نظامی تحت امر خود، مأمور حفظ نظم مقابل دانشگاه تهران بود، برای من تعریف میکرد که یک روز پس از شهادت استاد «نجاتاللهی»، دانشجویان از مقابل دانشگاه تهران با پلاکاردهای انقلابی همراه با اساتید خود، به سمت میدان «۲۴ اسفند» (میدان «انقلاب» کنونی) حرکت کردند؛ وقتی یکی از دانشجویان در میدان «۲۴ اسفند» که مجسمه شاه در آن قرار داشت، بلندگو را گرفت تا سخنرانی کند، «مصطفی اطاعتی» از وی خواست تا بلندگو را به او بدهد؛ وقتی بلندگو را گرفت، به مردم اعلام کرد «برادران دانشجو، اساتید محترم! من سرگرد «مصطفی اطاعتی» هموطن شما و اهل شیراز هستم؛ من به این که در مملکت چه میگذرد کاری ندارم؛ مأموریت من حفظ جان شماست، پس با من همکاری کنید». در همین حال یک تیر به کتف وی اصابت کرد؛ اما اطاعتی پشت بلندگو به سربازان خود توصیه کرد که «کوچکترین عکسالعملی نشان ندهید و بر اعصاب خودتان مسلط باشید، مبادا خونی از دماغ کسی بیاید» و مردم هم وی را روی دستان خود به طرف بیمارستان حرکت و شعار دادند «زنده باد ارتش، زنده باد اسلام».
دفاعپرس: چرا با وجود تلاشهای هستههای مقاومت، حادثه ۱۷ شهریور اتفاق افتاد؟
عصر روز قبل از حادثه ۱۷ شهریور، سپهبد «مقدم» رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به حضور شاه میرود و میگوید «با آن راهپیمایی که در «قیطریه» در روز عید فطر و راهپیمایی امروز (۱۶ شهریور ۵۷) انجام شد، کنترل از دست نیروهای انتظامی، امنیتی و ارتش خارج است و باید حکومت نظامی اجرا شود»؛ وقتی حکومت نظامی در جلسه سران نظامی و امنیتی مصوب میشود، حدودا ساعت ۱۲ شب بود که این موضوع از رادیو و تلویزیون اعلام شد؛ اما مردم خواب بودند.
یکی از دوستان من که در گارد شاهنشاهی بود، میگوید که از فرمانده سربازان حاضر در حادثه ۱۷ شهریور که آن روز در میدان حضور نداشته است، پرسیدم «این چه کاری بود که سربازان تحت امر تو انجام دادند؟»، گفت: «من که آن روز نبودم؛ ولی سربازانم میگویند که افرادی چشم آبی از بالا رگباری بود که بهروی ما بستند».
یک منبع دیگری نیز گفته بود که ۲ سرباز را من در صحنه دیده بودم که لباس نظامی بدون درجه داشتند و قیافه ما را هم نداشتند؛ آنها یکباره بهروی مردم آتش گشودند و فرار کردند.
ادامه دارد...