به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرمان، شهید «حسین اسدی» فرزند محمد در اردیبهشت ۱۳۳۹، در شهرستان شهربابک به دنیا آمد. حسین تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت و زمان جنگ به عنوان بسیجی به جبههی حق علیه باطل اعزام شد و در اردیبهشت ۱۳۶۱، در فرسیه خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
در ادامه بخشی از وصیت نامه شهید «حسین اسدی» را مرور میکنیم:
«خوشبختم از اینکه خدای تبارک و تعالی سعادت جبهه رفتن و وصیت نوشتن را نصیب من کرد، اینجا جبهه نیست، اینجا معبدگاه عشق است.
اینجا مدرسهای است که استادم حسین (ع) است. هدفم الله و یاورم قرآن و مرادم روح الله است. به جبههای پا گذاردم که فرمانده اصلیام، منجی انسانها، امام زمان (عج) است.
خدایا! تو خودت شاهدی که من با تمام بارسنگین گناهانم پا به جبهه گزاردم که شاید اندکی از بار گناهانم کم شود و انشاءالله با تاختن بر دشمن و فتح و پیروزی نهایی توانسته باشم، خدمتی کنم به اسلام و اگر هم آن سعادت الهی نصیبم گشت، چه بهتر! شاید شهادتم خدمتی باشد برای اسلام، زیرا مؤمن باید با خون خود راه سرخ تشیع را امضاء کند و این خون شهداست که همچون رعد در کالبد مبارزان مسلمان جهان میدمد و شهید شاهد است و حاضر و هدف دارد و در هر لحظه هدفش را دنبال میکند و از مردم مسلمان میخواهد که هدف او را پیگیری کنند.
وصیتم به تمام کسانی که این وصیتنامه من را میشنوند یا گوش میدهند، این است که شما مانند مردم کوفه نباشید، امام را تنها نگذارید.
زیرا او رهبر انقلابی است که از قبل ائمه علیهم السلام او را به جهان معرفی کردهاند و برای امام دعا کنید و از این نعمت الهی قدردانی کنید و آن منافقین و غربزدههایی که درصدد توطئه هستند که ولایت فقیه را کنار بزنند، باید بدانند ملتی که آمریکا را به زانو درآورد حاضر نمیشود، حتی تا پای مرگ از رهبرش و ولی فقیهش جدا شود و آن کوردلان بدانندکه امام خمینی هم مرجع است و هم رهبر، تا زمانی که انشاءالله این انقلاب را به دست امام زمان (عج) بسپارند. انشاءالله.
و، اماای پدرگرامیام!ای کسی که با آن همه رنج و زحمت مرا بزرگ کردهای مرا ببخش که نتوانستهام آن زحمات را جبران کنم. وصیتم به شما پدرعزیزم این است که پس از شهادتم از خدای منان برای من طلب آمرزش کن و شما در این زندگی چند روزه دنیا کاری کنید که اسلام عزیز محبوب شما باشد. زیرا اگر اسلام محبوب آدمی باشد، انسان به آن مقام انسانیت خواهد رسید؛ و تو ای مادر مهربانم که در همه اوقات آموزگاری بودی برایم همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها که این درس بزرگ را به من دادی که چگونه راهم را انتخاب کنم، از تو حلالیت میطلبم و از تو میخواهم که مرا ببخشید و پس از شهادتم از تو میخواهم که صبور و بردبار باشید. همچون حضرت زینب (ع) و هر موقع به یاد من افتادی و خواستی گریه کنی بیاد کربلای حسین باش بیادعلی اکبر (ع) باش که چگونه جانشان را برای زنده ماندن اسلام تقدیم کردند.
توای برادر ارجمندم! یحیی جان امیدوارم که مرا ببخشید و از شما حلالیت میطلبم وصیتم به شما این است که در همه اوقات زندگی به فکر خدا و خدمت کردن به اسلام باش. وقتی روح من شاد میشودکه گوش به فرمان رهبر باشید، زیرا حرف او حرف اسلام است و کلام او کلام قرآن.
برادرعزیزم حسین جان و غلامرضا جان! شما نیز در سنگر مدرسه مقاوم و پایدار باشید. زیرا سنگر مدرسه از جبهه کمتر نیست، مدرسه یک معبد است، آنجا سنگر علم و دانش است. پس باید آن سنگر هم محفوظ باشد و از شما میخواهم که مرا ببخشید.
و، اما شماای خواهران گرامیم! اگر من برادری بودم برای شما که نتوانستم آن دین برادری را ادا کنم از شما طلب بخشش دارم و امیدوارم که مرا ببخشید و از خدا طلب آمرزش کنید برایم، وصیتم به شما این است که عفت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خود قرار دهید و پس از شهادتم صبور و بردبار باشید، همان طورکه خواهرتان زینب در مورد شهید شدن برادرش صبور و شکیبا بود.»
انتهای پیام/