گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، افزون بر همه سختیها و مشکلات زیاد موجود، برخی افراد نیز در گوشه و کنار کشور، سودای خودمختاری را در سر میپروراندند و میخواستند هر کدام گوشهای از خاک عزیز کشورمان را جدا کنند.
داستانهای کردستان را همه شنیدهاند، از اشغال «پاوه» و «مهاباد» توسط گروهکها گرفته تا ماجراهای تلخ سر بریدن پاسداران با موزائیک، از قهرمانانی مانند «مصطفی چمران»، «احمد متوسلیان» و «علی صیاد شیرازی» تا پیشمرگان کُرد مسلمان که همه برای حفظ خاک کشور مقابل خائنان ایستادند.
در راستای آزادسازی شهر «مهاباد» از اشغال گروهکهای «کوموله» و «دموکرات»، حوادث زیادی رقم خورد که سرهنگ «سید محمدعلی شریفالنسب» یعنی کسی که با تدابیر خود این شهر را بدون درگیری و خونریزی آزاد کرد، این بخش از خاطرات زندگی خود را «امنیت منهای گلوله» نامیده است.
«شریفالنسب» متولد سال ۱۳۲۳ در اصفهان است که در سال ۱۳۴۲ به دانشکده افسری پیوست و از افراد انقلابی و عضو هستههای مقاومت در ارتش قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب نیز مقاومت دلیرانه وی و افراد تحت امرش در خرمشهر، موجب شد تا سوژه دوربین شهید «سید مرتضی آوینی» سید شهیدان اهل قلم شود.
وی بعد از سه ماه حضور در «مهاباد»، موجب شد تا «دموکرات» و «کوموله» شهر را ترک کرده و یا سلاحهای خود را تحویل داده و تسلیم شوند؛ همچنین پس از گذشت یک سال و نیم، مدارس باز شوند، بازار فعال، آب و برق وصل شده و راهها امنیت پیدا کند.
«شریفالنسب» در بخش سوم گفتوگوی خود با خبرنگار دفاعپرس گفت که شبهای اول در «مهاباد» بسیار سخت گذشت و تا صبح به طرف ارتش و سپاه تیراندازی میشد و حزب دموکرات هم یک هفته «پذیرایی از فرمانده جدید» اعلام کرده بود. پشت بلندگو گفتم «مردم! من شنیده بودم که «مهاباد» مردم مهربانی دارد و مهماننواز هستند؛ من هم آمدهام که به شما خدمت کنم»؛ تیراندازی قطع شد و به حرفهای من گوش دادند و این موضوع فردا و پس فردای آن روز ادامه پیدا کرد.
فردای آن روز گفتند که یک نوجوانی آمده است جلوی در و میخواهد بیاید بالا، میگوید مردم شهر من را فرستادند که بگویم میخواهند شما را ببینند.
در ادامه بخش پایانی این گفتوگو را میخوانید:
بیشتر بخوانید: امنیت منهای گلوله/ تدبیری که «مهاباد» را از اشغال ضد انقلاب نجات داد |
دفاعپرس: چه اقداماتی دیگری برای مردم «مهاباد» انجام دادید؟
داروخانه و درمانگاه خود را به یکی از ساختمانهایی که حدود ۱۵۰ متر با پادگان فاصله داشت آوردیم و بالای آن تابلو نصب کردیم «داروخانه و درمانگاه مردمی پادگان مهاباد» و اعلام کردیم که مردم به صورت رایگان میتوانند از درمانگاه و داروخانه استفاده کنند. سه یا چهار روز گذشت و من از دفترم بیرون میآمدم و میدیدم هیچکس به اینجا نمیآید؛ تا اینکه شنیدم دموکرات و کوموله استفاده از داروخانه و درمانگاه ارتش را تحریم کردند.
تلفن زدم به اصفهان با دکتر «پورمقدس» که برادرش پزشک قلب امام (ره) بود صحبت کردم، گفتم «دکترجان! میخواهم با کوموله و دموکرات بجنگم»، گفت: «چه طوری؟»، گفتم «یک کامیون شیر خشک میخواهم». نیم ساعت بعد تلفن زد و گفت: «توانستم یک نیسان شیرخشک جور کنم»؛ لذا شیر خشکها رسید و در درمانگاه مستقر کردیم و برای بچههایی هم که به همراه مادرانشان به درمانگاه میآمدند، بادکنک، مدادرنگی و... آماده کردیم.
ساعت ۷ صبح، رادیو و تلویزیون مهاباد اعلام کردند که «شیرخشک هدیه مردم اصفهان رسید؛ مدرک کودک همراه» حدود یک ساعت بعد وقتی از دفترم بیرون آمدم دیدم ۲۶ نفر با بچههای خود در صف ایستادهاند تا شیرخشک و داروهای مورد نیاز خود را تهیه کنند؛ لذا در این مورد هم توانستیم کوموله و دموکرات را شکست دهیم.
پخش شله زرد در کوچههای مهاباد
آیت الله «قریشی» نماینده آیتالله «غلامرضا حسنی» (ملاحسنی) امام جمعه ارومیه، چند نوبت به مهاباد آمد و کارهای ما را دید؛ لذا به من گفته بود «هرچه کم داشتی، اگر در توان ارتش نبود، من تهیه میکنم»، یک افسری را فرستادم و گفتم که به وی بگوید «ما میخواهیم برای ۲۸ صفر به مردم شله زرد بدهیم»، گفته بود: «چه وسایلی احتیاج دارید؟» و ما هم یک لیست از وسایل مورد نیاز را برای وی فرستاده بودیم که از جمله آنها هزار کاسه مسی بود که حدود یک کیلو شله زرد در آن جا شود.
وقتی شله زدها حاضر شد، با ۶ جیپ، به صورت چراغ خاموش به داخل شهر رفتیم و در کوچهها شروع به پخش کردن آن کردیم و گفتیم که بگویند کاسههای آن نیز هدیه پادگان است.
دفاعپرس: چقدر توانستید در زمینه جذب مردم به انقلاب فعالیت کنید؟
حالا دیگر بازار، آب و برق و مدارس فعال و بسیج مدارس هم راه اندازی شده بود. یک روز دانش آموزان با معلمان خود آمدند و به مسجد پادگان رفتیم قرار بود بعد از سخنرانی من و یک پذیرایی مختصر، کلاسهای بسیج آغاز شود؛ اما قبل از سخنرانی من، یکی از معلمان اشاره کرد و همه دانش آموزان شروع کردند به خواندن سرود «کردستان آزاد» در مسجد پادگان؛ پیش خودم گفتم خدایا امشب این خبر از بی. بی. سی پخش میشود و آبروی ما میرود!
در همین اوضاع بود که رفتم پای تخته و گفتم «تشکر میکنم از آموزگارها؛ چقدر خوب آموزش داده بودید؛ اما میخواهم بگویم که همه آرزوی من این است که همه دسته جمعی در همین جا سرود ایران آزاد را بخوانیم»؛ سپس گچ را به معلمها دادم و گفتم که پای تخته سیاه بروید و بنویسید «دشمن اصلی ما کیست؟»؛ بعد به بچهها گفتم «بچه ها! دشمن اصلی ما کیست؟» همه جواب دادند «دموکرات»، گفتم «نه»، بچهها گفتند «کوموله»، باز هم گفتم «نه»؛ همه احزاب و گروهکها را گفتند و من گفتم: «نه؛ آقایان، خانم ها! به این بچهها یاد بدهید. دشمن اصلی ما آمریکاست».
دفاعپرس: چگونه از نظر نظامی به کوموله و دموکرات تسلط پیدا کردید؟
از زمانی که من فرمانده پادگان شده بودم تا این قضایا، حدود سه ماه میگذشت؛ اما من هنوز جرأت نداشتم که خانواده خود را به «مهاباد» بیاورم. افسری بود به نام سروان «سوسن آبادی» که در عملیاتها بی نظیر بود؛ وی را خواستم و به او گفتم «همه تلاش خود را کردیم؛ اما هنوز شهر دست ما نیست، چه کار باید کنیم؟»؛ قرار بر این شد که ۲۰ پایگاه در شهر (در طبقه سوم ساختمان ها) راه اندازی کنیم و بعد به دموکرات و کوموله اعلام کنیم «ما بالای سر شما هستیم؛ اگر میخواهید بجنگید؛ اما ما دوست نداریم کسی از شما از بین برود؛ ما میخواهید که این گلولهها در سینه سربازان «صدام» شلیک شوند». سرگرد «سوسن آبادی» گفت که «کیسههای شن را آماده میکنیم و صبح ساعت ۷ صبح میرویم طبقه سوخم ساختمان ها»؛ وقتی عملیات شروع شد، اعلام کردند «دارند به طرف ما شلیک میکنند»، گفتم «همه نیروها را جمع کنید»، سه روز بعد «سوسن آبادی» را صدا کردم و گفتم «اشکال کار خودت را فهمیدی»، گفت: «بله، باید عملیات را سه یا چهار صبح آغاز میکردیم»؛ لذا فردا ۷ صبح که شد، ما همه گونیهای شن را چیده و بر روی پشت بامها مستقر شده بودیم و به مدت ۵ دقیقه همه پایگاهها شروع کردند به تیراندازی هوایی کردن و از طریق بلندگو و رادیو و تلویزیون هم به مردم اعلام کردیم که ما در کنار شما هستیم و تیراندازی هم که میشود «مانور» است.
با این کار ما بسیاری از افراد آمدند و اسلحههای خود را به سپاه و ارتش تحویل دادند و مردم شهر هم با گل و شیرینی به استقبال ما آمدند و افراد در پایگاهها، ما را قسم میدادند که «رها نکنید و بروید؛ ما در این مدت گروگان دموکرات و کوموله بودیم».
انتهای پیام/ 113