به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، یادگار دوران دفاع مقدس، یار و همراه و بازمانده از قافلۀ شهدا، سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی در یادوارۀ شهدای خانوک گوشهای از سفرۀ دل را گشود و چنین گفت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
خداوند را سپاسگزارم که مجدداً توفیق شرفیابی به محضر شریف خانوادة معظم شهدا که حق زیادی به گردن ما دارند، نصیبم شد. خانوک، افتخار کرمان است و این افتخار به دلیل سرو قامتانی است که در این شهر زندگی کردند و مردانه به مصاف دشمن رفتند و به شهادت رسیدند. بعضیهاشان مجروح شدند و به عنوان شهید زنده در بین شما هستند. خانوک پیوسته قرار دارد و سرداران بزرگی از این شهر و دهستان و روستای دیروز، موجب آبادانی لشکر ثارالله بودهاند. عربنژادها، اسدیها، مهدویها، زادخوشها و شاید فامیلهای فراوان دیگری از این شهر.
خانوک شهر شهدا
تا آنجایی که حافظه من قد میدهد، بیشترین خانوادۀ چند شهید در همین شهر قرار دارند. عموم خانوادهها 2 و 3 شهید دادهاند و بهترین کارهای لشکر ثارالله، متعلق به همین شهر است. بزرگ مردی هم از این دیار این اواخر به شهادت رسید و ما قریب 30 سال با هم سابقه رفاقت داشتیم. همکاری و همیاری داشتیم. شهید حسین اسدی و قبل از آنها سرداران دیگری مال این جا و به معنای حقیقی سردار بودند. شهید حمید عربنژاد، شهید عباس عربنژاد، شهید مجید عربنژاد، شهید عبدالله عربنژاد و مهدویها.
از این شهر پدرها و مادرهای فراوانی به جبهه میآمدند. یادم میآید مرحوم آقای زادخوش رحمت الله علیه با پسرهای خودش به جبهه آمد. او با پسرهایش شوخی میکرد و همین جور پدر شهید اسدیها. این شهر، شهر ذی نعمت و ارزشمندی است که جای تعظیم دارد. جای تکریم دارد. جای ورود با وضو دارد. مرحبا به خانوک، مرحبا به مردم خانوک، مرحبا به این دینداری به این وفاداری مردم به انقلاب، به رهبری، به این امتحان بزرگی که پس دادند.
من به نوبة خودم به عنوان یک عضو از این خانواده و از این جنگ، از همه کسانی که برای برپایی این جلسه معظم و بسیار با شکوه تلاش کردند، خصوصاً برادران عزیز سپاهی خودم سردار افشار که خودشان شهید زنده هستند و همراهانشان و همکارانشان در تیپ سه تشکر می کنم. تیپ سه اساسش مال همین خانوک است، بنیانگذار تیپ سه، خانوکیها هستند. بنیانگذار مهندسی لشکرثارالله، خانوکیها هستند. بنیانگذار موتوری لشکر ثارالله، خانوکیها هستند.
صحبتهای فرزند شهید، جامع و کامل بود و آدم خجالت میکشد بعد از صحبتهای مرضیه خانم که حرفهای بسیار قیمتی و دلنشینی بر زبان جاری کرد، سخن بگوید.
من از دیروزِ حسین نمیخواهم خیلی صحبت بکنم. قدر مسلم دیروزِ حسین اسدی رضون الله تعالی علیه، امروز او را ساخت.
معرفت شهید
آن چیزی که مهم است، شهید با استفاده از اخلاص برخاسته از پنج اصل اساسی دین، به این مقام عظیم رسیده است. میتوان گفت همهی شهدای ما شهدای حقیقی اصول دیناند. یعنی وقتی میگوییم توحید، توحید در تصوّر شهید متفاوت است با توحیدی که ما تصوّر میکنیم. لذا آن تصوّر از توحید، به این شهید معرفت داد که او را به این مقام عظیم بزرگ برساند. تعریف و تصوّر شهید از نبوت با تعریف و تصوّر ما از نبوت متفاوت است.آن تعقیب و آن اخلاص در تبعیت، ساختار وجودی شهید را ساخت و او را به این مقام رساند. تصوّر شهید از امامت و ولایت با تصوّری که ما داریم و رفتاری که ما نسبت به ولایت و امامت داریم یک تصوّر و رفتار و عمل متفاوتی است.
در زمان امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و در زمان رهبر عزیز و بزرگوارمان، حضرت آیت الله العظمی خامنهای(مدظله) این مریدان، بدون این که از نزدیک رویت کنند امام خود را، رفتند و جان خود را در راه ولایت فدا کردند. حالا بعضیها توفیق دارند و به دلیل همین توفیق آنها مورد بازخواست بیشتری هستند، توفیق حضور و مراوده دارند. توفیق رفت و آمد با رهبری دارند و تکلیفشان سنگینتر است.
آن صحنههایی که خیلی از شماها اهل جبهه هستید و در جنگ دیدید، در عشق به امام و فداکاری نسبت به امام و ولایت، شبیهساز است. وقتی توی مهران در کربلای یک میخواستیم عملیات بکنیم، انگیزهای برای عملیات در کربلای یک نداشتیم. مهران خیلی در آن برهۀ جنگ، تاثیر جدّی روی جغرافیا در منطقۀ جنگ نداشت. اما چون دشمن خیلی تبلیغ کرد به نوعی مهران را در تبلیغات خودش مثل تهران قلمداد کرد، امام پیغام دادند به جبهه با این لفظ بسیار صمیمی و پدرانه توأم با محبت که «به بچّهها بگویید مهران را پس بگیرند».این کلام امام انگیزهای شد برای بازپس گیری مهران که اتفاقاً از موفّقترین عملیاتهای جنگ بود که بعد از کربلای 5 در سختترین زمین هم انجام گرفت. حجم بسیار زیاد و ارزشمندی از سرزمین ایران آزاد شد. شهر مهران نه تنها آزاد شد، بلکه همه ارتفاعات مشرف به مهران هم آزاد شد.
ماجرای دعوای دو برادر برای رفتن به قتلگاه شهادت
در جنگ تحمیلی برادرهایی بودند که سرِ رفتن به قتلگاه با هم بحث داشتند. دوتا جوان رفسنجانی به نام محمّد و احمد قنبری که شاید کمتر از دو سال تفاوت سنّی داشتند، این دو تا جوان رعنا و زیبا آمدند پیش من توی عملیات والفجر 8. احمد بزرگتر از محمّد بود اما در هیکل، محمّد بزرگتر از احمد نشان میداد. هر یک اصرار بر حضور خود و عدم حضور دیگری داشتند. استدلال احمد به عنوان برادر بزرگتر این بود که میگفت: مادرم، برادرم را به من سپرده و اگر برادرم شهید شود، من نمیتوانم دیگر به جبهه برگردم. چون مادرم مانع میشود. برادر کوچکتر اصرار میکرد چون برادر بزرگترم که مادرم مرا به او سپرده، شهید شود مادرم مانع من میشود. لذا هر دو رفتند و شهید شدند.
شهید عالی یک نوجوان نوزده ساله که به این معرفت رسیده بود شاید کمتر از 19 سال داشت. شب عملیات روی سیمهای خاردار میخوابید و به بچّهها اصرار و التماس میکرد که از روی او رد شوند. اینها شهدای حقیقی اصول دین بودند. یعنی همهی اصول دین در وجود آنها تبلور پیدا کرده بود. اسدی از این جا به آن جا رسید. اسدیِ دیروز یک اسدی بود که امر به خیر میکرد. امر به مسجد میکرد. امر به صلاة میکرد. امر به ساخت مسجد میکرد. امر به قبرستان شهدا میکرد. اما اسدی امروز متفاوت از اسدی دیروز است. این مرتبه از باورهای دینی آنها را از تسلیم به صدق و از صدق به یقین رساند.
اگر این مرحله را طی کردند فرقی بین آنها و خدای آنها نیست. این خیلی دعای بزرگی است فرمود: بنده من مرا اطاعت کن، تو را مثل خودم میکنم. من میگویم باش، میشود. تو هم میگویی باش میشود. بعضی وقتها تکبّر و خود بزرگ بینی جلوی چشممان را میگیرد. یا گاهی مقام علمی، انتصابی، اکتسابی، نظامی و یا حوزوی موجب تکبّر ما میشود، یا ثروت و جمال، ما را کور میکند.
شهید اسدی از اولیای بزرگ الهی بود
حسین اسدی تا دیروز توی همین ده، مثل یک آدم معمولی بود. ما فکر نمیکردیم او از اوّلیای بزرگ الهی است. چرا اوّلیاء ما به هر کسی میرسیدند چه بزرگتر و چه کوچکتر از خودشان، در سلام، تقدّم داشتند. این خصلت انبیاء ماست. خصلت بزرگان ما هم همین بود.
خداوند سه چیز را درسه چیز مخفی کرده است.اخفاء ثلاثه به ثلاث «اخفاء سخطه فی المعصیه«
خداوند غضب خودش را، سخط خودش را، خشم خودش را در معصیتها پنهان کرده، این که کدام معصیت ممکن است خدا را خشمگین کند، خدا را ناراحت کند، غضب خدا را برانگیزد، معلوم نیست. شاید همان چیزی که شما کوچکترینش میدانید، با یک تکبّر، نگاه خاص و راه رفتن خاص که به ظاهر هم عادی است، یا یک باد درغبغب انداختن خدا را ناراحت بکند. اشک یک بی گناه را، یک فقیر را، یک یتیم را در آوردن، همان، خدا را ناراحت میکند.
کدام «خفاء سخطه فی المعصیة» و «اخفاء رضاعه فی الطاعه». خدا رضایتش را در عبادتها مخفی کرده، کدام عبادت خدا را بیشتر خوشحال میکند؟ نماز شب زیاد خواندن، نافله زیاد، مسجد زیاد، رکوع زیاد، دل یک پیرزن را خوشحال کردن یا صلۀ رحم؟ چه چیزی میتواند خدا را خوشحال کند؟
ائمة ما، بزرگان ما در انجام همه این اخلاقیات حریص بودند. پیش قدم بودند. به آن توجه جدی داشتند و به ما توصیه کردهاند. بخشی عظیم و بیش از هفتاد درصد از احادیث و روایاتی که برای ما به جا مانده است در باب ادب است . آداب ورود به مسجد، ادب دفن میت و.....
بندگان مخفی خدا
خداوند اوّلیاء خودش را در بین بندگانش مخفی و پنهان کرده. به این دلیل نباید به کسی به دیده بی احترامی و بی ادبی نگاه کرد. به این دلیل باید در احترام و ادب پیشگام بود. شاید همان کسی که به چشم نمیآید، همان کسی که کارگرتان است، همان اوّلیاء خدا باشد. اوّلیاء خدا حتماً نباید یک نشانههای ویژهای داشته باشند. شما نگاه کنید به این نوّاب اربعة امام زمان(عج). یکیشان روغن فروش بود. از جمله اصحاب بزرگ حضرت امیرالمومنین علیهالسلام، میثم تمّار بود. میثم تمّار یعنی کی؟ میثم تمّار حتماً نباید رئیس عشیرة فلان باشد، عالم فلان بوده باشد. شهید حسین اسدی از همان اوّلیاء مخفی بود. در کنار ما زندگی کرد و بارها او را ملاقات کردیم، سلام و علیک کردیم، امروز حسرت آن روز را میخوریم. خب شهید چند اثر مهم دارد.
یک بخش از اثر شهید مربوط به خود شهید است. درک آن برای ما ساده نیست. این که این شهید تبدیل شد به یک انسان ابدی. اینها انسانهای ابدی هستند. زندۀ ابدی هستند. بالاترین آیات قرآن، حماسیترین آیات قرآن، مربوط به جهاد و شهادت است. شهدا میرسند به مرحلهای که خودشان میفرمایند: ای کاش دوستان من، اقوام من میدانستند که خداوند مرا مورد مغفرتش قرارداد و مرا وارد جبههاش کرد و مرا از برگزیدگان، از کرامت یافتگان خود قرار داد. یک اثر در خود شهید دارد و شهید را جاودانه و ابدی میکند. آن نامی که هرگز گُم نخواهد شد و آن مزاری که تبدیل به زیارتگاههای حقیقی خواهد شد، قبور شهدا است. در هر کجا قبر شهیدی وجود دارد، هر چه زمان بر او بگذرد، او پرتاثیرتر و موثرتر میشود، کما این که شهدای ما از زمان شهادتشان در جنگ که تا حالا بیش از 20 سال میگذرد، اثر وجودی آنها بیش از دوران قبل از شهادتشان بوده است. عطش جامعة ما، عطش جوانان ما جوانانی که جنگ را ندیدند، جوانانی که با شهادت فاصله دارند، نسبت به شهدای ما، نسبت به شلمچه، نسبت به طلائیه، نسبت به این میدانهای جنگ، یک عشق فوقالعادهای است.
دفاع مقدس، افتخار جامعه است
اثر دوم شهید در جامعه و در اطراف خود اوست. قطره تا وقتی قطره است یک باد ممکن است آن را خشک کند یا یک پرنده آن را بردارد ببرد یا یک ذرة خاک را گِل کند، اما این قطره وقتی به دریا اتصال میکند، دیگر قطره نیست، دریا است. اینها قطراتی بودند که به دریای الهی وصل شدند، جزء او شدند. اساس زنده بودن شهید هم فلسفهاش همین است. چون او از یک جلد بشری انسانی خارج شده و به یک جایگاه رحمانی پیوسته است.
یک تیر آهن را به یک تکه آهن برسانید. هیچ تاثیری ندارد. اما وقتی این آهن را به یک مدار مــغناطیسی نــــــزدیـک میکنید، خود این آهنِ سرد بی خاصیت، تبدیل میشود به یک خاصیت عظیم مغناطیسی و خــودش خــــاصـیت مغناطیسی پیدا میکند. یکی از اثرات وجودی شهید به دلیل اتصال به آن مدار مغناطیسی امامت، ولایت، نبوت و توحید است. لذا قبر او شفابخش است. نام او شفابخش است. او وقتی به این اتصال میرسد واین نقطه را پیدا میکند، این نقطه عبودیت است. بالاترین رمز و والاترین مرتبة انسان، عبد بودن است.
اثر سوم شهید خصوصاً شهدای ما، اثر تاریخی است. این اثر، هم در ابعاد حکومتی است هم در ابعاد انسانی. وقتی این مرتبه از ایثار و فداکاری را هر کس میبیند، این اثر تربیتی دارد. اینها یک تجربههای ملموساند. حس شدهاند. امروز علت این که دشمنان ما به ما هجوم نمیکنند علی رغم این که خیلی دوست دارند ما را مورد هجوم قرار بدهند،چیست؟ آن چیزی که باعث شده دشمن جرأت نکند به کشور ما حمله کند همین مسئله شهید است که اثر بازدارندگی دارد. دشمنان فهمیدهاند این ملّت، ملّت مقاومت، ایثار و فداکاری است. من بعضی وقتها با یک سئوالاتی مواجه میشوم در مورد این کمربندهای انفجاری که برخی به خود میبندند و منفجر میکنند و به آن میگویند عملیات استشهادی!
والله در کربلای 5 و کربلای4 هر نفری که وارد عملیات میشد، استشهادی بود، اما نه مثل این استشهادیهایی که یک عده بی گناه را میکشند.
اگر به گردانی میگفتیم خط شکن نیستی، ناراحت میشدند
مشکل ما در شبهای عملیات این بود که وقتی میخواستیم گردان خط شکن انتخاب کنیم، اگر به گردانی میگفتیم تو خط شکن نیستی، ناراحت میشد و فرمانده آن قهر میکرد. امتیاز و افتخار این بود که این فرمانده گردان، خط شکن است. ما میلیونها نفر استشهادی و آمادۀ شهادت داشتیم. آن نویسنده آمریکایی گفت: شیعه به دلیل داشتن دو بال مهم، همیشه پیروز است . یکی بال ولایت و امامت و رهبری و دیگری بال سرخ شهادت است. این دو تا بال همیشه شیعه را پیروز میکند. همیشه در هر کجا باشی.