به گزارش خبرنگار دفاعپرس از زاهدان،شهید «سلطانعلی آشوغ» در سال 1334 در زابل به دنیا آمد و در سال 1365 در عملیات کربلا 5 به شهادت رسید.
در ادامه وصیتنامهای که از این شهید بزرگوار به یادگار مانده است را میخوانیم:
بسماللهالرحمنالرحيم / إنالله وإناإليه راجعون
اشهد ان لااله الا الله و أشهد أن محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله
با درود و سلام فراوان به امام امت خمینی بت شکن
پدر و مادرم! سلام؛ و دست شما را از جبهه که مقدسترین جا است، بوسه میزنم و انشاء الله زندگیتان برای رضای خدا باشد.
پدر جان و مادر جان! که سالهای سال برای من زحمت کشیدید که در پیری عصای دست شما باشم، من از شما طلب حلالیت دارم. چون نتوانستم در دوران زندگی خودم گوشهای از زحمات شما را ادا نمایم.
و پدر جان ! خدا را شکر میگویم که من را هدایت کرد تا توانستم به جبهه بروم و در کنار رزمندگان باشم؛ و دِینم را نسبت به اسلام و میهن عزیز خودم ادا نمایم؛ و اگر خداوند افتخار شهادت را به من داد که برای من از همه چیز در این راه مقدم شیرینتر میباشد؛ و خدا را شکر که پدر و مادر خداشناسی داشتم که مرا تربیت خوب و در راه اسلام راهنمایی کردند.
پدر جان، مادر جان! در مرگم ناله و شیون نکنید؛ چون از ناله و شیون شما دشمنان اسلام و انقلاب سوء استفاده میکنند؛ و انشا الله صبور باشید؛ چون خداوند صابران را دوست دارد.
پدرجان و مادر جان! من شما را دوست داشتم و خانواده و سه فرزند خودم را دوست داشتم؛ اما از همه بیشتر خدا را دوست داشتم؛ و امام حسین (ع) را دوست داشتم؛ و دوست دارم پیش خدا باشم.
پدر جان! فرزندانم ابوطالب و ابوالفضل را همچنان که مرا تربیت کردید، آنها را تربیت اسلامی کنید؛ تا انشاالله بزرگ شوند؛ و راه پدرشان را ادامه دهند.
مادرجان! دخترم راضیه را خوب نگهداری کنید تا بزرگ و مثل حضرت زینب یاور برادران خودش باشد.
برادرانم! رفتار شما اسلامی باشد و همیشه از اسلام و انقلاب صحبت کنید. پشتیبان امام عزیزمان باشید و از اسلام دفاع کنید و در برابر یاوهگویان که به اسلام و امام و انقلاب بد میگویند، با قدرت ایستادگی کنید؛ و همان طوری که امام عزیزمان فرمود که: «بر همه واجب است که در برابر ظلم و تجاوزگران بایستند»؛ و از اسلام عزیزمان دفاع نمایید.
برادران! دل از دنیا و خانواده و بچه کندن شوخی نیست؛ مگر اینکه انسان از همه دل بکند و راه خدا را انتخاب کند که این نصیب هرکسی نمیشود مگر دوستداران خدا.
همسرم! سلام. از شما طلب حلالیت دارم؛ چون در ایام عمرم نتوانستم آن حقی که برگردنم داشتین، بتوانم ادا نمایم و امیدوارم که مرا حلال کنید.
همسرم! همان طور که میدانید دعای من همیشه بعد از نماز و خواندن قرآن، شهادت بود؛ و حالا که خداوند به من توفیق داد به جبهه بروم و انشا الله که شهادت نصیب من گردد، اما بعد از شهادت من تکلیف شما چیست؟
شکیبا و پر حوصله باشید. چون خداوند صابران را دوست دارد؛ و در هر مجلسی که بودید، هرکس نسبت به اسلام و انقلاب بددهنی کرد، مشتی به دهن چنین یاوهگویان میزنید؛ تا دومرتبه به اسلام و انقلاب بد نگویند.
در زندگی زینبوار زندگی کنید؛ و پسرانم ابوطالب و ابوالفضل را خوب تربیت کنید. ان شاء الله بزرگ شوند و اسلحهی به زمین افتادهی مرا بردارند و با دشمنان اسلام و زورگویان به مقابله برخیزند؛ هرموقع فرزندانم از شما پرسیدند که «پدرمان کجاست؟» به آنها بگویید: رفته است کربلا و پاسدار اسلام شده است.»
در پایان پدر و مادر و برادران، همسرم و فرزندانم از همهی شما طلب حلالیت دارم.
انتهای پیام/