آیت‌الله حمیدی:

عدم اقتدا به امام خمینی بخاطر تدریس فلسفه/ «شریعتمداری» اهل انقلاب نبود

آیت‌الله حمیدی از شاگردان امام خمینی (ره) از جلسات درس و بحث امام خمینی (ره) پیش از انقلاب و روابط امام با آیت‌الله بروجردی و فدائیان اسلام گفت.
کد خبر: ۳۴۵۳۷۵
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۳ - 07May 2019

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از تسنیم، «آیت الله سیدهاشم حمیدی» از شاگردان امام خمینی (ره) در آستانه 90 سالگی است. او وقتی که طلبه جوانی بود با امام خمینی (ره) در قم آشنا شد و در جلسات بحث و درس ایشان شرکت کرد.

هنوز در خانه قدیمی در خیابان نیروی هوایی زندگی می‌کند. خانه‌ای که از سال 46 و پس از عزیمت به تهران از طرف آیت‌الله گلپایگانی در آن ساکن شده بود. وی زاده همدان است. پدرش از همدرسان امام خمینی و شاگرد شیخ عبدالکریم حائری بوده است.

آیت‌الله حمیدی تحصیلات اولیه را در همدان گذراند و سپس برای ادامه تحصیل در حوزه علوم دینی به قم رفت. او سال‌ها در جلسات بحث و درس اساتید بزرگ حوزه علمیه قم همچون آیت‌الله بروجردی، امام خمینی (ره)، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، آیت‌الله العظمی گلپایگانی و علامه طباطبایی شرکت کرد.

با ورود به تهران فعالیت‌های انقلابی را با شهید مطهری، شهید بهشتی و جامعه روحانیت مبارز ادامه داد تا زمانی که انقلاب به پیروزی رسید. وی نماینده مردم همدان در دوره اول و دوم مجلس و امام جمعه موقت این شهر در دوران دفاع مقدس بود.

بر دیوار خانه‌اش عکس سه شهید خانواده‌اش را نصب کرده است. فرزندش، دامادش و پسر خواهرش هر سه شهید شدند. خودش درباره شهدای خانواده می‌گوید: «اینان دست از زندگی شستند و به جبهه‌های جنگ تحمیلی رفتند و به شهادت رسیدند. دامادم در روز نخست عملیات بیت المقدس و در روز 10 اردیبهشت سال 1361 به شهادت رسید. فرزندم رضا نیز بعد از شهادت دامادم خیلی بی‌تاب بود و سال بعد در عملیات خیبر به شهادت رسید. رضا از نیرو‌های گردان حبیب بن مظاهر لشکر محمد رسول الله (ص) بود.»

متن زیر مشروح گفت‌وگو با آیت‌الله سیدهاشم حمیدی است که در ادامه می‌خوانید:

باتشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، مبدا آشنایی شما با امام راحل از چه زمانی بود و چه دوره‌ای بپای درس امام حاضر شدید؟

بنده سال 1325 به قم رفتم و برای اولین بار ایشان را در قم دیدم. سال 1327 ایشان در کتابخانه مدرسه فیضیه درس اخلاق ارائه می‌داد که بنده در کلاس‌های ایشان شرکت کردم. امام در پایان کلاس‌هایش همواره دعا می‌کرد و دعایی که می‌خواند بخشی از صلوات شعبانیه بود. «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، الْکَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ‏ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ، وَمَلْجَأِ الْهارِبینَ، وَعِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ» و «اِلهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ وَ اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضِیآءِ نَظَرِها اِلَیک» دعا‌هایی بودند که امام همواره آن را در پایان جلسات بحث و درس می‌خواندند. امام واقعاً هم از غیرخدا بریده بودند و با خدا ارتباط داشتند.

امام کتابی به نام مصباح الهدایه دارند که در آنجا خود را اینگونه معرفی کرده است: «روح الله الموسوی الخمینی ابن المقتول سیدمصطفی الموسوی الخمینی اعلی الله مقامه». پدر امام توسط عوامل رژیم کشته شد. پسرش نیز که همنام پدر امام بود، در عراق به شهادت رسید. (سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام در آبان ماه سال 61 طی حادثه مشکوکی به شهادت رسید) مصطفی (فرزند امام) هم‌دوره ما بود و با او هم بحث بودیم.

آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی که موسس حوزه علمیه قم است، ابتدا در اراک حضور داشتند. امام خمینی (ره) نیز در اراک بود. با حضور آیت الله حائری یزدی در قم، امام نیز همراه با ایشان به قم رفتند و در آنجا مشغول به تدریس شدند. در زندگی‌نامه امام هم آمده است که ایشان همچون آیت الله حائری یزدی ساده زیست بودند.

اقتدا نکردن به امام خمینی بخاطر فلسفه درس دادن

امام خمینی (ره) با حضور در قم با آیت‌الله سیداحمد زنجانی (پدر آیت الله شبیری زنجانی) هم درس و هم بحث بودند. آن زمان ظهر‌ها آیت‌الله زنجانی و شب‌ها آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری در کتابخانه و گاهی در حیاط مدرسه فیضیه نماز می‌خواندند. امام خمینی (ره) نماز را پشت سر آیت‌الله زنجانی اقامه می‌کردند. گاهی وقت‌ها که آسید احمدآقا نبودند، آقا سیدروح الله جلو می‌ایستادند و نماز می‌خواندند. یک روز که امام جلو ایستاده بودند و نماز می‌خواندند، آقای زنجانی آمدند و به ایشان اقتدا کردند. این عمل آیت‌الله زنجانی موجب افزایش اعتبار امام خمینی (ره) شد، چراکه امام از شاگردان آیت‌الله شاه آبادی و اهل فلسفه و عرفان بودند و کسانی که مخالف فلسفه بودند به امام اقتدا نمی‌کردند. آن زمان جو حوزه ضدفلسفه بود. با اقتدای آیت‌الله زنجانی، آن افراد نیز به امام اعتماد پیدا کردند و پشت سر ایشان نماز خواندند.

شما در کلاس‌های درس آیت‌الله العظمی بروجردی نیز حضور داشتید؟

بنده از سال 1327 دروس سطح حوزه علمیه را خواندم و از سال 1330 در جلسات درس آیت الله بروجردی حضور پیدا کردم. همان زمان در کلاس‌های درس امام نیز حضور پیدا می‌کردم. امام صبح‌ها و عصر‌ها در مسجد اعظم قم اصول و فقه تدریس می‌کردند.

یک روز که امام جلو ایستاده بودند و نماز می‌خواندند، آقای زنجانی آمدند و به ایشان اقتدا کردند. این عمل آیت الله زنجانی موجب افزایش اعتبار امام خمینی (ره) شد، چراکه امام از شاگردان آیت الله شاه آبادی و اهل فلسفه و عرفان بودند و کسانی که مخالف فلسفه بودند با اقتدای آیت الله زنجانی، به امام اعتماد پیدا کردند و پشت سر ایشان نماز خواندند.

شما ارتباطی هم با مجموعه فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی داشتید؟

بنده هم‌سن آن‌ها نبودم، اما با جذبی که از سوی فدائیان اسلام صورت گرفته بود، بنده نیز جذب آن‌ها شده بودم و در جلسات سخنرانی آن‌ها شرکت می‌کردم. آنان در جلساتشان از مخالفت با رژیم پهلوی سخن می‌گفتند و به دنبال انقلاب اسلامی البته نه به معنای آن چیزی که در سال 57 صورت گرفت، بودند.

علت عدم مخالفت علنی آیت‌الله بروجردی با رژیم شاه

برخی مطرح می‌کنند که در بحث حمایت از فدائیان اسلام اختلافی بین امام و آیت الله بروجردی به وجود آمده بود. شما چیزی در این زمینه به خاطر دارید؟

من به یاد ندارم که امام خمینی (ره) از فدائیان اسلام حمایت کرده باشند، اما به یاد دارم که در پی جلساتی که فدائیان اسلام برگزار می‌کردند، آیت الله بروجردی می‌ترسیدند که دوباره ماجرای مسجد گوهرشاد تکرار شود و مردم به خاک و خون کشیده شوند. یک بار هم در درسشان به این موضوع اشاره کردند. البته فدائیان اسلام به منزل امام خمینی (ره) و آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید رضا صدر، رفت و آمد داشتند، از این جهت امکان دارد که مورد حمایت امام بوده باشند، اما فدائیان هیچ‌گاه در برابر آیت‌الله العظمی بروجردی نایستادند.

فدائیان اسلام به منزل امام خمینی (ره) و آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید رضا صدر، رفت و آمد داشتند، از این جهت امکان دارد که مورد حمایت امام بوده باشند، اما فدائیان هیچ‌گاه در برابر آیت‌الله العظمی بروجردی نایستادند.

رابطه امام با آیت الله بروجردی چگونه بود؟

این دو بزرگوار رابطه بسیار خوبی با هم داشتند. امام خمینی (ره) از جمله کسانی بود که به بروجرد رفتند و از ایشان دعوت کردند تا به قم بیایند. آن وقتی هم که آیت‌الله بروجردی در قم حضور یافتند، امام در جلسات درس ایشان شرکت می‌کردند و نسبت به ایشان احترام بسیار زیادی می‌گذاشتند. در حوزه علمیه اگر کسی رئیس می‌شد، دیگران از جمله امام خمینی (ره) از او تبعیت می‌کردند.

بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، رژیم پهلوی به دنبال انتقال مرجعیت به عراق بود. بحث مرجعیت امام خمینی (ره) از چه زمانی مطرح شد؟

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، محمدرضا پهلوی به دنبال این بود که مراجع قم مانند امام خمینی (ره)، آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی را نادیده بگیرد و به همین دلیل پیام تسلیت درگذشت آیت الله بروجردی را خطاب به آیت الله حکیم که در نجف بود، صادر کرد. طلبه‌ها و روحانیون به هدف شاه پی بردند و به تبلیغ مرجعیت امام خمینی (ره) پرداختند. بنده به همدان رفتم و به مناسبت ماه محرم و صفر سخنرانی کردم و از امام خمینی (ره) در کنار آیت‌الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی به عنوان مرجع نام بردم.

سال بعد که دوباره به همدان رفتم، به من اعلام کردند که ممنوع المنبر هستم و نمی‌توانم سخنرانی کنم. به یکی از دوستانم که محضردار بود و با ساواکی‌ها هم ارتباط داشت، گفتم که دلیل ممنوع المنبریم را جویا شود. به او گفته بودند که دلیلش نام بردن از آیت الله خمینی به عنوان مرجع در سخنرانی سال گذشته بوده است. به دوستم گفتم که من از امام به عنوان مرجع تقلید نام بردم و نه به عنوان مخالف سیاسی.

در نهایت گفته بودند که اگر بنده بروم و تعهد بدهم که روی منبر حرف سیاسی نزنم، نه تنها می‌توانم منبر بروم بلکه گذرنامه کربلا نیز به بنده داده خواهد شد. من هم گفتم امام حسین (ع) گذرنامه‌ای را که یزید بدهد، نمی‌خواهد و این شد که منبر نرفتم و به قم برگشتم و ماه محرم آن سال به پای منبر امام خمینی (ره) رفتم که در آنجا اطرافیان دلیل برگشتم را جویا شدند.

در همان ایام یک بنده خدایی آمد و گفت: یکی از روستا‌های کوچک اطراف تهران دنبال روضه‌خوان هستند. بنده پذیرفتم که به آنجا بروم. میزبان به من گفت که در اطراف این روستا چند کارگاه آجرپزی است و درخواست داشت که در آن کارگاه‌ها نیز روضه‌خوانی کنم. شب‌ها هم به آن کارگاه‌ها می‌رفتم و روضه می‌خواندم.

پس از اینکه از آن روستا برگشتم و دهه اول ماه محرم تمام شده بود، یکی از دوستانم که اهل سمنان بود به قم آمده بود، گفت که در دهه آخر ماه محرم، دراویش در مسجدی روضه‌خوانی دارند، شما هم به سمنان بیاید و منبر بروید، البته از سیاست سخن نگویید تا ماجرای همدان تکرار نشود. بنده پذیرفتم و به سمنان رفتم. در آنجا هم دوست من، شیخی را نشان داد و گفت: این شیخ با دستگاه دولت و ساواک مرتبط است و مراقبت کن. این شیخ از من خواست که روی منبر برای شاه دعا کن، من گفتم برای شاه دعا نمی‌کنم. یکی از روز‌ها در سمنان روی منبر نسبت به رادیو و تلویزیون انتقاد کردم. شهربانی بنده را خواستند. من به آنجا رفتم، جای مخوفی بود. یک زیرزمین که آدم‌ها عجیب و غریبی آنجا بودند.
شهربانی بنده را خواستند. من به آنجا رفتم، جای مخوفی بود. یک زیرزمین که آدم‌ها عجیب و غریبی آنجا بودند. هدفشان این بود که بنده را بترسانند. گفتند که تو به شاه توهین کرده‌ای. گفتم من اسمی از شاه نبرده‌ایم و توهینی هم به او نکرده‌ام. آن‌ها گفتند رادیو و تلویزیون متصل به شاه است و شما هم به شاه توهین کرده‌اید. گفتم من اتفاقاً برای شاه دعا کردم

هدفشان این بود که بنده را بترسانند. گفتند که تو به شاه توهین کرده‌ای. گفتم من اسمی از شاه نبرده‌ایم و توهینی هم به او نکرده‌ام. آن‌ها گفتند رادیو و تلویزیون متصل به شاه است و شما هم به شاه توهین کرده‌اید. گفتم من اتفاقاً برای شاه دعا کردم و خواندم "آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، هرکجا هست خدایا به سلامت دارش. " گفتند: "فکر کردی نفهمیدیم؟ آنکه منظورت امام بود. " (با خنده) در نهایت به بنده توصیه کردند که دیگر از این حرف‌ها نزنم و از من خواستند که یک زندگی‌نامه به آن‌ها بدهم. زندگی‌نامه‌ای به آن‌ها دادم و منبر رفتن من آزاد شد.

پس از ماه صفر و به مناسبت سالروز میلاد پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) به دیدار مراجع رفتیم. پس از دیدار که به منزل برگشتم، همسرم گفت که از ساواک آمدند و گفتند که من برای پاره‌ای توضیحات به اداره ساواک بروم. یکی از دوستان گفت: نگران نباش، اگر مجرم بودی، تو را می‌گرفتند و می‌بردند. فردایش من به اداره ساواک قم رفتم. سوالاتی از بنده پرسید و گفت: شما چه زمانی سمنان بودی؟ و من هم پاسخ دادم. در نهایت از من خواستند که زندگی‌نامه‌ای بدهم و من هم دادم.

پس از دستگیری امام خمینی (ره) و انتقال به تهران، علمای تهران تجمعی در حرم حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) در شهرری و در حمایت از امام خمینی (ره) داشتند. از آن واقعه چیزی به یاد دارید؟

سیزدهم خرداد ماه سال 1342 امام خمینی (ره) به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه سخنرانی کردند. امام در آنجا علیه شاه و رژیم شاهنشاهی سخن گفتند و آن سخنرانی موجب شد تا امام را دستگیر کنند. در پی دستگیری امام، عده‌ای از علما و روحانیون در قم و عده‌ای هم در تهران متحصن شدند.

خاطره‌ای از ساده‌زیستی امام خمینی و آیت‌الله پسندیده

بعد از تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه، فعالیت‌های انقلابی شما چگونه بود و به چه طریقی با امام ارتباط داشتید؟

ما با بیت امام و آیت‌الله پسندیده (برادر بزرگتر امام خمینی) ارتباط داشتیم. آیت‌الله پسندیده نسبت به عدم اسراف بسیار مقید بود و شب‌ها وقتی که می‌خواستند نماز بخوانند، می‌گفتند که چراغ را خاموش کنید، چرا که نیازی به چراغ نداریم. امام خمینی نیز در مصرف اموال بسیار دقت داشت. اگر حدیثی می‌خواستند بنویسید، در گوشه‌ای از پشت نامه‌ای که برایش آورده بودند، می‌نوشتند. ما با بیت امام در قم ارتباط داشتیم. آن‌ها هم به عراق می‌رفتند که البته بعد‌ها مانع از رفت و آمد آن‌ها شدند.

شما با آیت الله مطهری هم ارتباط داشتید؟

ایشان از شاگردان دوره اول امام خمینی بودند و در زمان تبعید امام خمینی در تهران بودند و فعالیت می‌کردند.

شما در چه سالی به تهران آمدید؟

من در سال 1346 به تهران آمدم.

در بحث مبارزات در تهران با چه کسانی ارتباط داشتید؟

ابتدا در محله آب‌منگل تهران جلساتی تحت عنوان انجمن اسلامی جوانان تشکیل می‌شد که من در آن جلسات حضور پیدا می‌کردم و هر هفته شب‌های شنبه برای آنان سخنرانی می‌کردم. مسجد انصارالحسین که در منطقه نیروی هوایی ساخته شد، هیات امنای مسجد که با موسسان انجمن ارتباط داشتند، دنبال یک روحانی برای امامت جماعت می‌گشتند که موسسان انجمن بنده را معرفی کردند. آن‌ها هم برای آشنایی یک شب به جلسه انجمن آمدند.

من آن موقع در مدرسه آیت‌الله گلپایگانی تدریس می‌کردم، لذا رفتم خدمت ایشان و کسب تکلیف کردم. ایشان از حامیان نهضت و امام خمینی (ره) بودند و بسیاری از شاگردان امام پس از تبعید امام به عراق، در کلاس‌های درس ایشان حضور پیدا می‌کردند. اعضای هیات امنا هم خدمت آیت الله گلپایگانی رسیدند و ایشان فرمودند که با من صحبت کنند. آن روز‌ها در آستانه ماه رمضان بودیم، لذا گفتم که یک ماه به آنجا می‌آیم و بعد در مورد ماندن تصمیم خواهم گرفت که آمدم و برای همیشه ماندگار شدم. منطقه نیروی هوایی منطقه حساسی بود و اختلافاتی هم در مسجد بود، لذا در همان ایام، نامه‌ای خدمت آیت‌الله گلپایگانی نوشتم و عرض کردم اینجا اختلافاتی است، آیا صلاح می‌دانید که بمانم؟ ایشان پاسخ دادند که اختلافات در همه جا هست. اختلافات را باید با لطایف الحیلی حل کرد و شما بمانید. در مورد اختلافات باید اشاره بکنم که به طور مثال می‌گفتند در روز کلنگ‌زنی مسجد فردی از رکن 2 ارتش آنجا بوده است. آن ارتشی می‌گوید، بزن به نام شاهنشاه آریامهر، آن فردی هم که کلنگ می‌زده، می‌گوید، می‌زنم به نام امام زمان (عج).

شما در جلسات درس آیت الله شریعتمداری هم حضور پیدا می‌کردید؟

آیت الله حمیدی: خیر.

رابطه‌شان با امام خمینی (ره) و انقلاب چگونه بود؟

رابطه‌اش با امام بد نبود، اما اهل انقلاب نبود.

آیت الله مرعشی نجفی تا حدودی با انقلاب ارتباط داشت. آیت الله گلپایگانی هم بسیار با انقلاب ارتباط داشت، اما آیت الله شریعتمداری اهل مبارزه و انقلاب نبود.

گفته می‌شود که خودش تمایل به انقلاب داشته است، اما اطرافیان ایشان او را از ورود به انقلاب بازمی‌داشتند؟

خیر، خودشان هم مایل نبودند. آیت‌الله مرعشی نجفی تا حدودی با انقلاب ارتباط داشت. آیت الله گلپایگانی هم بسیار با انقلابیون ارتباط داشت و در تبعید امام، کار‌های انقلابی را با ایشان هماهنگ می‌کردیم.

در تهران، توسط ساواک هم دستگیر شدید؟

در تهران آیت‌الله سیداحمد خوانساری که انسان برجسته‌ای بود و در مسجد بازار نماز می‌خواند، جلسات درس برگزار می‌کرد و بنده نیز در جلسات درس ایشان حضور پیدا می‌کردم. توصیه شده بود که مراقبت کنیم تا به زندان نیافتیم، البته با جوانان انقلابی ارتباط داشتم و عضو جامعه روحانیت مبارز بودم که اکنون نیز عضو جامعه هستم.

کنایه امام خمینی به همدرس سابقش درباره انقلاب

آیت‌الله سیداحمد خوانساری ارتباطشان با انقلاب اسلامی چگونه بود؟

ایشان اهل انقلاب نبودند، اما بسیار انسان باتقوا و وارسته‌ای بودند. بیشتر شاگردان آیت‌الله حائری یزدی، اهل انقلاب نبودند، چراکه سرکوب‌های دوران رضا شاه را دیده بودند و نمی‌خواستند حوادث تلخ آن دوران دوباره تکرار شود.

در همدان، آیت الله آخوند همدانی، انسان باتقوایی بود. او هم مانند آیت‌الله خوانساری اهل مبارزه نبود. امام خمینی (ره) که نهضت را شروع کردند، فردی از همدان به قم آمد. ایشان پیامی از سوی آیت الله آخوند همدانی آورد و گفت: آیت الله پیام دادند و فرمودند: «ای ابوذر؛ کمی کندتر حرکت کن!» امام هم فرمودند که سلام بنده را به ایشان برسانید و بگویید: «سلمان شما هم حرکتی کنید.» (باخنده)

پیش از انقلاب اسلامی هم با آیت‌الله خامنه‌ای آشنایی داشتید؟

بله. ایشان در جامعه روحانیت مبارز فعال بودند و بنده ایشان را می‌شناختم. البته ایشان به دلیل فعالیت‌هایی که داشتند دوره‌های تبعید و زندان را هم گذراندند. آیت‌الله خامنه‌ای از روحانیونی بود که به دنبال مسئولیت و ریاست نبود. آن وقتی هم که نام ایشان در بین نمایندگان مجلس برای ریاست جمهوری مطرح شد، ابتدا مخالفت کردند، اما با اصرار‌های نمایندگان و افراد مختلف بالاخره ایشان پذیرفتند. در ارتباط با رهبری نیز همینطو عمل کردند. اکنون نیز نقصی در ایشان دیده نمی‌شود و به خوبی عمل کرده است.

پیش از ورود امام خمینی (ره) به کشور و در زمان دولت بختیار از سوی علمای تهران به منظور باز شدن فرودگاه‌ها، تحصنی در دانشگاه تهران صورت گرفت. شما در آن تحصن هم حضور داشتید؟

بله. جامعه روحانیت پیام داد که قصد تحصن در دانشگاه تهران داریم. بنده به همراه حجت الاسلام مسجد جامعی امام جماعت یکی از مساجد نزدیک به آنجا رفتیم. اطراف دانشگاه تهران شلوغ و درگیری‌ها زیاد بود و تیراندازی می‌شد. به دلیل شلوغی‌های زیادی اطراف دانشگاه نتوانستیم وارد دانشگاه بشویم و به منزل برادر حجت‌الاسلام مسجد جامعی که در آن نزدیکی بود رفتیم و سپس فرداصبح به مسجد دانشگاه تهران رفتم. تا باز شدن فرودگاه‌ها ما در آنجا بودیم.

اولین مسئولیتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی برعهده گرفتید، چه مسئولیتی بود؟

بنده در مدرسه دین و دانش آیت الله بهشتی درس می‌دادم و از آنجا با ایشان آشنا شده بودم. ایشان به بنده پیشنهاد دادند که به دیوان عالی قضایی کشور بروم. بنده هم گفتند که چند تا کار در مسجد دارم و باید آن‌ها را انجام بدهم. البته در امور انقلابی فعال شدید.

بعد هم که نماینده مجلس شورای اسلامی شدید.

بله. بنابر شرایط و پیشنهاد مردم انقلابی همدان نامزد انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی شدم و از سوی مردم همدان در مجلس حضور پیدا کردم. آیت الله مدنی امام جمعه تبریز که در دوران مبارزه در همدان حضور داشت، یکبار گفته بود که من اگر در همدان باشم به حمیدی رای خواهم داد و این باعث شد که بنده رای بیاورم. در دوره مجلس هم بنده نماینده بودم.

یکی از اتفاقات مهم دوره اول مجلس شورای اسلامی، عزل بنی‌صدر است. از اتفاقات مجلس در این خصوص چیزی به یاد دارید؟

بنی صدر همشهری ما و همدانی بود.

با پدر ایشان آیت الله بنی صدر ارتباط داشتید؟

بله. ایشان را دیده بودم، اما حشر و نشری نداشتم. آیت الله بنی صدر با تاجران و افراد متمکن ارتباط داشت، اما با انقلاب هم همراه بود. پسر ایشان هم که با امام خمینی (ره) از فرانسه آمد، می‌خواست مردم را فریب دهد. بنده یک روز در نطق پیش از دستور گفتم که آقای بنی صدر رایی که مردم به شما دادند، در واقع رای به امام و انقلاب بود. اگر قبول ندارید، استعفا بدهید و دوباره در انتخابات شرکت کنید و ببینید که آیا رای خواهید آورد؟ من به شما نصحیت می‌کنم که از دست از این کار‌های خود بردارید. این صحبت‌های من با احسنت‌های نمایندگان روبرو شد.

انتهای پیام/ 112

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار