رزمنده دفاع مقدس روایت کرد؛

برپایی هیئت در قطار به رسم مسافران بهشتی

در بین خاطرات رزمنده‌ها از جبهه، خاطره سفر با قطار برای رفتن به اهواز و مناطق عملیاتی جنوب از جمله خاطرات جذاب و شیرین رزمنده‌های دوران دفاع مقدس است.
کد خبر: ۳۴۹۰۱۹
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۸ - 03June 2019

نوحه خوانی در قطار به رسم مسافران بهشتیبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، قریب به اتفاق رزمنده‌هایی که برای مدتی هرچند کم در جبهه‌های جنوب حضور یافتند خاطره شیرین سفر با قطار اهواز برای رسیدن به مناطق عملیاتی از جمله خاطرات فراموش ناشدنی آنهاست. قطارهایی که در ایام عملیات و در دوران دفاع مقدس بهترین گزینه برای انتقال رزمنده‌ها به اهواز و اندیمشک بود و چه خاطرات خوبی که در همین همنشینی‌های در قطار و اتفاقات و ماجرای های پیش آمده به خاطر کمبود جا و همراهی بچه ها رقم خورده است.

در ادامه خاطره یکی از رزمنده‌های دفاع مقدس را از برگزاری مراسم روضه در قطار آمده است. این خاطره مربوط به جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی لشکر 10 سیدالشهدا است.

قبل از عملیات بدر بود که به مرخصی رفتیم. چند روز اول مرخصی هم به رسم بچه‌های تخریب قبل از رفتن به خانه سری به خانواده شهدای گردان زدیم. چند روزی تهران ماندیم و سپس دست جمعی به منطقه برگشتیم.

با شهید مصطفی مبینی و شهید رسول فیروزبخت و شهید اقا سید محمد زینال حسینی و چند نفر دیگر از بچه‌ها داخل یک کوپه شش نفره در قطار بودیم. یکی 2 ساعت مانده به غروب قطار به سمت اندیمشک حرکت کرد.

قطار برای نماز مغرب و عشا در ایستگاه راه آهن قم توقف کرد، پایین آمدیم و نماز خواندیم و بعد از نماز هم صندلی‌های قطار را که کشویی بود به هم وصل کردیم. زیپ کیف‌ها باز شد و هرکس دست پخت منزل را وسط سفره گذاشت.

واقعا سفره هفت رنگ بود، یکی خاگینه آورده بود، یکی تخم مرغ آب پز و سیب زمینی، یکی کوکوی سبزی و شامی و آن‌هایی که باکلاس‌تر بودند الویه آورده بودند.

همه جوان و نوجوان بودند و بخور. غذای 20 نفر را شش نفر می‌خورند. واقعا چه لذتی داشت. بچه‌ها به کوپه‌های کناری هم غذا تعارف می‌کردند و سرو صدایی برپا شده بود موقع غذا خوردن.

شام را که خوردیم دعوا سر این بود که حالا چه جوری بخوابیم. به علت اینکه جا تنگ بود بعضی ها ایثار می‌کردند و روی نرده‌هایی که برای کیف و چمدان توی قطار بود می‌خوابیدند.

هنوز چشم هایمان گرم نشده بود که صدای صلوات ازچند کوپه آنطرف‌تر به گوشمان رسید و بعد هم صدای زیبای مداحی که روح انسان را نوازش می داد.

شهید زینال حسینی که خوابیده بود، بلند شد نشست و بعد هم پوتین‌هایش را پوشید و به دنبال صدا رفت. چند لحظه‌ای نگذشت که درب کوپه را باز کرد.پرسیدم: «آقا سید چه خبر؟ کی داره میخونه؟ آشناست؟» گفت: «آره، محمود ژولیده می‌خونه» با سید رفتیم تا فیضی ببریم.

در کوپه باز بود و تعدادی دیگر از بچه‌ها هم آمده بودند و در راهرو قطار نشسته بودند. محمود ژولیده با آن صدای بمش همه را سحر کرده بود و بعد از محمود هم یکی دیگر از بچه‌ها شروع به خواندن کرد که سوز صدای محشری داشت. او شهید داوود عابدی بود که چون در ایام فاطمیه قرار داشتیم برای حضرت زهرا سلام الله علیها سنگ تمام گذاشت.

حدود نیم ساعت مداحی طول کشید و صدای ضجه و ناله بچه‌ها بلند شد. خلاصه آن شب برای خودش شبی بود و در خاطره ما ماند. خیلی از بچه‌های آن جمع با صفا در عملیات بدر به معشوق رسیدند.

هیات محبان المرتضی که شهید داوود عابدی پرچمدارش بود پا برجاست و حاج محمود ژولیده بعد از شهید عابدی تا به امروز علم هیات را زمین نگذاشته. روح همه شهدا شاد باشه و انشاءالله دعاگوی ما باشند.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها