زنان حماسه‌ساز- ۴/ فاطمه سادات قاضی دزفولی در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

برپایی نمایشگاه کتاب به دور از چشم ساواک/ اولین پایگاه مقاومت را در دزفول بنا کردیم

فاطمه سادات قاضی دزفولی گفت: زندگی مردم دزفول به روال عادی می‌گذشت. وقتی در بازار رد می‌شدیم، اکثر مغازه‌ها باز بودند. دختران و پسران جوان ازدواج می‌کردند و بچه‌دار می‌شدند. این اشتباه است که صحنه‌ای از جنگ را به مردم نشان بدهیم که انگار ما زندگی‌مان مختل شده است و تنها منتظر شهادت بودیم.
کد خبر: ۳۴۹۰۵۲
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۳۵ - 08June 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس«در دزفول به دنیا آمدم. در همین شهر فعالیت‌های پشتیبانی از جنگ را انجام دادم، ازدواج کردم و بچه‌دار شدم. بمباران در دوران جنگ به شدت زیاد بود، اما اجازه ندادیم که برای لحظه‌ای زندگی‌مان را مختل کند.»

متن بالا برگرفته از سخنان «فاطمه سادات قاضی دزفولی» یکی از موسسین بسیج دزفول است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار ما با این زن مقاوم را می‌خوانید.

برپایی نمایشگاه کتاب به دور از چشم ساواک/ اولین پایگاه مقاومت را در دزفول بنا کردیم
دفاع‌پرس: در خصوص فعالیت‌های پیش از انقلاب‌تان برایمان بگویید.
من دزفولی هستم، ولی سال ۵۷ در اندیمشک ساکن بودیم. در زمانی که حکومت نظامی بود، من و دوستانم از اندیشمک برای فعالیت‌های انقلابی مخفیانه‌ای همچون برپایی نمایشگاه کتاب به دزفول می‌آمدیم. این نمایشگاه را در مسجد بازار دزفول برپا کردیم. در بین کتاب‌ها، کتاب‌های شهید مطهری، دکتر شریعتی، رساله امام و ... را در این نمایشگاه داشتیم. از ترس ساواک هر روز کتاب‌ها را می‌بردیم و فردا با خودمان می‌آوردیم. پوستر‌های جالبی هم طراحی و نصب کرده بودیم که در ظاهر عادی بودند، ولی فلسفه انقلاب در آن نهفته بود. خواهران معانی این پوستر‌ها را برای مردم توضیح می‌دادند.
در سن ۱۷ سالگی وارد آموزش و پرورش شدم. سعی کردم دانش آموزان را با آرمان‌های انقلاب و امام (ره) آشنا کنم. شاگردانم را در قالب اردو به بیرون از مدرسه می‌بردم و به آن‌ها نحوه وضو گرفتن، نماز خواندن و احکام می‌آموختم. شاگردی داشتم که با حجاب بود. به این جهت که در آن زمان محجبه‌ها مورد تمسخر قرار می‌گرفتند، این دانش آموز از طرف دوستانش مسخره می‌شد و به او کچل می‌گفتند. با تقدیر از این دانش آموزان به خاطر حجابش، به دانش آموزان آموختم که چقدر کار این دانش آموز تحسین برانگیز است. بعد از اینکه رژیم پهلوی سقوط کرد و پرونده‌های ساواک به دست انقلابیان افتاد، متوجه شدم که نام من در لیست ساواک قرار گرفته بود.

دفاع‌پرس: پس از پیروزی انقلاب فعالیت‌هایتان را در چه قالبی ادامه دادید؟
در دزفول آیت الله سید مجدالدین قاضی دزفولی حضور داشتند. وی پس از پیروزی انقلاب، به عنوان نماینده امام در شهرستان دزفول انتخاب شد. ایشان بزرگ خاندان ما بودند و زمانی که خدمت حضرت امام رسیدند اما دستشان را بر محاسن ایشان گذاشتند و از روی تبرک بر صورت خود کشیدند. در تمام طول جنگ اکثر رزمندگان قبل و بعد از اعزام به جبهه وقتی در دزفول حضور داشتند به خدمت آیت الله قاضی دزفولی می‌رسیدند، به یک معنا ایشان برای رزمندگان پدری می‌کردند. در یکی از این دیدارها یک خلبان خدمت ایشان رسیدند و از بمباران مواضع دشمن برایشان تعریف کردند. آیت الله قاضی از خلبان پرسیدند با کدام انگشت ماشه را فشار دادی، سپس آن انگشت خلبان را بوسیدند.
آیت الله قاضی خانه بزرگی داشت. یک اتاق خانه‌اش کمیته و یک اتاق دیگرش زندان بود. او در خانه‌اش کمیته‌های فرهنگی، اقتصادی و ... ایجاد کرده بود. فردی امین آیت الله قاضی بود که مهرش را به دست او می‌سپرد. او عبدالرضا جدیدساز نام داشت. ما به یکدیگر معرفی شده و پس از آشنایی ازدواج کردیم. بعد‌ها فهمیدم که همسرم در همان نمایشگاهی که در دزفول برپا کرده بودیم، مسئول برگزاری نمایشگاه برای آقایان بوده است.

برپایی نمایشگاه کتاب به دور از چشم ساواک/ اولین پایگاه مقاومت را در دزفول بنا کردیم

دفاع‌پرس: چطور شد که بسیج دزفول را پایه گذاری کردید؟
من تنها یک عضو از بسیج دزفول بودم. خانم‌ها پروین ناجی، وجیهه بهشتی، بتول مشکی، کافیه آجیلی و فائقه آل اسحاق هم در تاسیس بسیج دزفول نقش داشتند. همسران ما هم بسیج برادران دزفول را پایه‌گذاری کردند.
ما آن زمان زیر نظر بسیج برادران بودیم. مرکزیت مقاومت را در مساجد قرار دادیم. برای اولین بار بود که این اتفاق در سطح کشور اتفاق می‌افتاد. یک بسیج مرکزی برای خانم‌ها و یک بسیج مرکزی برای آقایان ایجاد شد. شهید حسین علم الهدی وقتی به دزفول آمد و مشاهده کرد که پایگاه‌های مقاومت در سراسر شهر فعال شده است، از این ایده خوشش آمد و گفت که من این طرح را در اهواز اجرایی می‌کنم. علم الهدی وقتی به اهواز رفت این کار را عملی کرد.
فعالیت ما برپایی جلسات سخنرانی و آموزش مسائل عقیدتی و خانوادگی و ... بود. همچنین بانوانی را برای آموزش این مسائل در مساجد روستاهای اطراف شهر تربیت می‌کردیم. ما پنج نفر در مرکز بودیم اما کارها را به مساجد ارجاع می‌دادیم. یکی از کار‌های بسیار مهم برای خانم‌ها، آموزش نظامی بود. تقریباً تمام زنان دزفول آموزش نظامی دیدند. در کنار این فعالیت‌ها دوخت لباس، پاک کردن سبزی، پخت نان و بسته بندی و پخش لباس‌هایی که از سرتاسر کشور به دست‌مان می‌رسید را انجام می‌دادیم.

دفاع‌پرس: فعالیت‌هایتان با آغاز جنگ تغییری کرد؟
همسرم مسئول تدارکات بسیج دزفول بود. پس از آغاز جنگ رسمی ایران و عراق، تمام خاندان آیت الله قاضی در زیرزمین منزل وی به عنوان پناهگاه جمع می‌شدند. شب‌ها ما هم به منزل وی می‌رفتیم. به خاطر دارم یک شب حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰ کیلو خشکبار در پناهگاه پاک و بسته بندی کردیم. در بسته‌ها عکس امام (ره) و یک برگه که روی آن نوشته بودیم «رزمنده خسته نباشی»، قرار می‌دادیم.

دفاع‌پرس: بمباران شهر دزفول چقدر در زندگی‌های مردم اختلال ایجاد می‌کرد؟
زندگی مردم دزفول به روال عادی می‌گذشت. وقتی در بازار رد می‌شدیم، اکثر مغازه‌ها باز بودند. دختران و پسران جوان ازدواج می‌کردند و بچه‌دار می‌شدند. این اشتباه است که صحنه‌ای از جنگ را به مردم نشان بدهیم که انگار ما زندگی‌مان مختل شده است و تنها منتظر شهادت بودیم. همسران زنان دزفولی اکثراً در جبهه بودند، اما وقتی به خانه می‌آمدند، مهر و محبت در میان‌شان بود. اینگونه نبود که زندگی را فراموش کرده باشند.
خود من هم همسرم اکثرا در جبهه بود، اما در دورانی که حضور نداشت، زندگی را به صورت عادی ادامه می دادیم، مثلا در همان دوره آموزش خیاطی دیدم. یک مرتبه که تنها ۲۴ ساعت مرخصی آمده بود، از وی خواستم که برایم یک چرخ خیاطی تهیه کند. به مغازه فروش چرخ خیاطی رفتیم و بسته بود. همسرم به درب منزل آن فروشنده رفت تا بیایید و مغازه‌اش را باز کند و به ما یک چرخ خیاطی بفروشد.
ما با وجود این‌که شهر زیر بمباران دشمن بود، اما خوشحال زندگی می‌کردیم. من با یک شاخه نبات و یک جلد کلام‌الله مجید ازدواج و در خانه مادر شوهرم زندگی مشترک را آغاز کردم. زندگی در آن خانه آنقدر برایم شیرین بود که حالا دوست دارم تمام عمرم را بدهم تا یک روز دیگر باز در آن خانه و با آن مردم مهربان دزفول زندگی کنم. همه چیز آن موقع رنگ و بوی خدایی داشت.
همسرم مدتی فرماندار شادگان بود. من هم همراه وی به شادگان رفتم. ۲ سال آنجا زندگی کردیم. من در زمان جنگ زیر همان بمباران، ۲ فرزندم را به دنیا آوردم. سال ۶۵ هم که به خاطر شغل همسرم به تهران می‌آمدیم، باردار بودم. اینگونه نبود که بگویم حالا که شهر زیر باران دشمن است، فقط فعالیت‌های پشتیبانی از جنگ داشته باشم و زندگی‌ام را رها کنم. همسرم هم همین‌گونه بود. به خاطر دارم سال ۶۰ در شوشتر وقتی می‌خواستم فرزند اولم را به دنیا بیاورم. بیمارستان مملو از مجروح بود. هنگام زایمان، من را از تخت روی زمین گذاشتند تا یک مجروح را بتوانند نجات دهند. سال ۶۲ هم که فرزند دومم می‌خواست به دنیا بیاید، یک موشک کنار خانه ما به زمین اصابت کرد. یک لحظه احساس کردم آوار روی سرم ریخته است، اما به لطف خداوند هر ۲ فرزندم سالم به دنیا آمدند.

دفاع‌پرس: در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
بنده بازنشسته آموزش و پرورش هستم. اکنون جمعی از کسانی که در دوران جنگ در دزفول حضور و فعالیت داشتند، جمع شده و بنیاد چهارم خرداد را هدایت می‌کنند. نام بنیاد به مناسبت روز چهارم خرداد که «روز دزفول، روز مقاومت و پایداری» نام گرفته، انتخاب شده است. این بنیاد فعالیت‌هایی از جمله احیای روحیه مقاومت و سلحشوری و برگزاری مراسم‌های مربوط به روز چهارم خرداد را به انجام می‌رساند. همچنین کلاس‌های نویسندگی زیر نظر دکتر سنگری برگزار می‌شود تا افرادی برای زنده نگه داشتن خاطرات دوران دفاع مقدس تربیت شوند. کمیته‌های مختلفی در بنیاد چهارم خرداد تعریف شده که بنده توفیق خدمت در آن را دارم.
انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار