گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: لباسها به آدمی شخصیت نمیدهند، برعکس این آدمی است که به لباسهایش شأن و مرتبت میدهد، پیراهن نخنمای یک کارگر، به خاطر عرقی که ریخته میشود برای یک لقمه نان حلال، احترام پیدا میکند؛ کفش ساده یک معلم برای قدمهایی که در راه گسترش دانایی برمیدارد، عزیز میشوند؛ کلاه یک مهندس، برای حضورش در آبادانی یک میهن، ارج پیدا میکند؛ همینطور هر لباسی که در تن محافظان این خاک، که لحظه به لحظه در خطرناکترین موقعیتها حضور پیدا میکنند، مقدس میشود؛ فرقی ندارد خاکی باشد یا سبز، فرقی ندارد لباس غواصی باشد یا خلبانی یا رزم زمینی، همین که بر تن کسی نشسته باشد که برای دفاع قیام کرده است، دفاع از حریم خاک یا حرم شیر زنی یا حرمت انسانیت، مقدس میشود، و آن روزی که آغشته شود به خون، خون پاک یک مدافع، آن روز تبدیل به پرچمی افراشته خواهد شد، در امتداد علم علمداری که همه مردان عالم به جوانمردی و مردانگی او تکیه دادهاند.
«احمد بویانی» از جمله راویان دفاع مقدس است که خاطرات بسیاری در سینه دارد. وی در گفتوگویی صمیمانه، یکی از نابترین خاطرات خود را از جوانی ۱۹ ساله که نامش «حسین» و اهل «قرچک» ورامین بود، بازگو میکند. مداحی مخلص و عارفی دلسوز که هنوز هقهق گریههایش برای مظلومیت امام هفتم شیعیان از یاد همرزمانش نرفته است.
«احمد بویانی» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس درخصوص بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید «حسین کامرانی»، اظهار داشت: مناجاتهای عارفانه این مداح در دل شب، زبانزد همگان بود. حتی سرمای هوا مانع قرار هرشب او نمیشد. گویا با خود عهد بسته بود، شبها را خارج از چادر و بدون استراحت سپری کند. اخلاص او سبب میشد، همه حسین را دوست داشته باشند.
وی ادامه داد: حسین با سوز خاصی دعای کمیل و دعای توسل میخواند. به بابالحوائج حضرت موسی بن جعفر (ع) ارادت ویژهای داشت و هیچگاه گریههای شدید او هنگام خواندن روضه آن حضرت را فراموش نمیکنم.
بویانی با اشاره به خاطرهای به یادماندنی از دوست خود، بیان کرد: حسین همیشه از من میپرسید، «احمد لباس یک پاسدار چه رنگی است؟» پاسخ میدادم، «فیروزهای.» چراکه اوایل لباس رسمی سپاه همانند امروز سبز نبود، تا حدودی فیروزهای رنگ بود. در تمام مدت آشنایی ما حسین بارها این سوال را پرسید.
وی توضیح داد: آماده عملیات «بدر» در منطقه «جفیر» بودیم. پیش از آغاز عملیات حسین پرسید، «احمد لباس یک پاسدار چه رنگی است؟» کلافه شدم و گفتم: «اصلا هر رنگی که تو بگویی». خندید و سوالش را مجدد تکرار کرد. حسین همیشه یک پیراهن فرم سپاه و یک شلوار بسیجی خاکی به تن میکرد. گفتم: «پیراهن یک پاسدار سبز و شلوار او خاکی است». خندید و گفت: «بازهم اشتباه گفتی».
بویانی در خصوص آخرین مرتبهای که شهید کامرانی سوال همیشگی خود را پرسید، تصریح کرد: در هر عملیات حال رزمندههایی که بال شهادت یافتند، متفاوت و مشخص میشد. عملیات «بدر» آغاز شد. حالت حسین هم دگرگون شده بود. با مظلومیت گفت: «احمد اگر مطلبی بگویم، عصبانی نمیشوی؟» گفتم: «نه حسین. اینبار با تمام دفعات پیشین فرق میکند. لباس یک پاسدار سبز فیروزهای است!» گفت: «نه بازهم اشتباه گفتی. فردا میبینی لباس یک پاسدار چه رنگی است».
وی افزود: ساعات سپری شد. نبرد سختی را میگذراندیم. رزمندهها تقسیم شده بودند. عدهای به کمک گروهان «عمار»، تعدادی به یاری گروهان «شهادت» و عده دیگر به کمک گروهان «میثم» رفته بودند. اطلاع دقیقی از نیروها نداشتم. حال حسین را که پرسیدم، به گوشهای هدایتم کردند. به سمتش رفتم. لباس فرم حسین غرق در خون بود. یاد جمله روز قبلش افتادم... «فردا میبینی لباس یک پاسدار چه رنگی است!».
بویانی بیان کرد: حسین با شهادت خود به من فهماند که لباس یک پاسدار قرمز است. او از اربابش آموخته بود که پاسداری شغل نیست، بلکه عشق است.
انتهای پیام/ ۷۱۱