خاطره شهید بافنده از بخشش شهید مومنی + فیلم و عکس

شهید «حامد بافنده» خاطره‌ای را از بخشندگی شهید مومنی در دادن هدیه‌ای ارزشمند به او روایت می‌کند.
کد خبر: ۳۵۰۷۵۶
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۸ - 18June 2019

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید محمد حسین مومنی سال ۱۳۷۲ در خانواده‌ای مذهبی از اهالی کراچی پاکستان و در شب ولادت حضرت زهرا (س) به دنیا آمد. ۲ ساله بود که به همراه خانواده به ایران نقل مکان کرد و تا هنگام اعزام به سوریه، در ایران ساکن شد.

خاطره شهید بافنده از بخشش شهید مومنی

او اگرچه زاده‌ی شهر کراچی پاکستان بود، ولی مهاجرت وی از سنین کودکی به ایران او را با فرهنگ و آداب رسوم ایرانی آشنا کرد. از کودکی در کلاس‌های قرآن و ورزش شرکت می‌کرد و توانست سه جزء از قرآن کریم را حفظ و در ورزش‌های پینگ و فوتبال مهارت کسب کند.

حمله تکفیری‌ها به منظور از بین بردن خط مقاومت در سوریه آغاز شد، آنان به خیال ضربه زدن به محور مقاومت در منطقه طی هجوم‌های گسترده‌ای تا نزدیکی حرم مطهر حضرت زینب (س) پیش رفتند، در این زمان بود که شیعیان داوطلبی از کشور‌های مختلف و در قالب یگان‌های نظامی برای دفاع از حرم عمه سادات راهی سوریه شدند. محمد حسین به حسب اینکه اصالتا پاکستانی بود اولین بار در سال ۹۴ به همراه جمعی از نیرو‌های پاکستانی در قالب تیپ زینبیون به سوریه رفت، اما در مرحله بعدی به واسطه انس و ارتباط صمیمانه‌ای که با نیرو‌های فاطمیون داشت و نیز تسلط او به زبان فارسی با نیرو‌های مدافع حرم افغانستانی به سوریه اعزام شد.

خاطره شهید بافنده از بخشش شهید مومنی

او سرانجام در یکی از عملیات‌های سال ۹۶ مخفیانه با پوشاندن صورت خود به همراه باقی همرزمان خود وارد عملیات شد و به واسطه اصابت سه تیر به سینه ابتدا مجروح و سپس به شهادت رسید.

فیلمی از لحظه تیراندازی شهید مومنی

شهید حامد بافنده از رزمندگان مدافع حرم لشکر فاطمیون در روایتی تصویری از شهید محمد حسین مومنی روایت کرده است: شهید مومنی را اولین بار در پایگاه تیفور دیدم. حال و احوالش را پرسیدم و باهم گرم گرفتیم. شب پیش ما ماند و لباس‌هایش که پر از گل و خاک بود را شست. یکبار در صحبت‌هایش حرف عجیبی زد و گفت که من هم کوپن‌ام پر شده، گفتم این چه حرفی هست که می‌زنی، گفت: انشالله قسمت ما شود و شهادت حضرت زهرا (س) براتم را بگیرم، اگر گرفتم که خوب است اگر نه قسمتم نیست. یک لحظه دلم لرزید، همان زمان عکسی باهم گرفتیم که لب‌های همیشه خندان محمدحسین در تصویر دیده می‌شود.

خاطره شهید بافنده از بخشش شهید مومنی

محمد حسین انگشتر یاقوت کوچک قشنگی داشت که در دستش بود. یکبار دستان خالی من را که دید گفت: مداح جماعت که دستش خالی نمی‌شود. گفتم انگشترهایم را نیاوردم. همراهم آمد و انگشترش را درآورد و به من داد. گفتم محمد حسین شوخی می‌کنی؟ تنها گفت: خوب مراقبش باش.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها