دلنوشته/ حدیثه صالحی

دلم شور می‌زد مبادا نیایید!

با خودم می‌گفتم مبادا نیایید و دنیا به کام‌مان تلخ شود؛ مبادا نیایید و تاریخ دوباره تکرار شود. درست لحظه‌ای آمدید که از غرق شدن نجات‌مان دادید و دنیا را زیر و رو کردید با معنویت حضورتان.
کد خبر: ۳۵۲۱۰۱
تاریخ انتشار: ۰۷ تير ۱۳۹۸ - ۱۹:۴۷ - 28June 2019

دلم شور می‌زد مبادا نیایید!گروه استان‌های دفاع‌پرس- «حدیثه صالحی»؛ همیشه آمدن‌تان فرق می‌کند، این بار هم؛ درست زمانی آمدید که جمع‌شان جمع بود و...! و جمع‌مان جمع بود و گل‌مان کم! نه گل‌های‌مان کم... و شما آمدید و حلقه وصل را کامل کردید. آمدید تا ما به خودمان بیاییم... آمدید تا به حال خودمان رها نشویم. دیگر نفس‌های آخر را می‌زدیم و داشتیم به ته خط می‌رسیدیم و تمام می‌شدیم که با آمدن‌تان دوباره جان گرفتیم.

اصلا این روزها طوری محاسبات جهان پیچیده و درهم است و حال دنیا خراب که اگر به موقع سر نرسید همه چیزمان بر باد فنا می‌رود! راستی که آمدن‌تان تاریخ را دگرگون می‌کند و حال ما را خوب... و حال ما خوب است هر جا که شمایید...

و شما این بار هم آمدید تا بگویید جهان بر مدار نگاه‌ شما می‌گردد؛ و شما آیه‌های نور در تاریکی مطلق هستید و در قلمرو سرزمین دل‌هایی حکومت می‌کنید که رنگ و بوی خدایی دارند... و آمدید تا قدر خودمان را بدانیم و قدرشناس شما باشیم...

آری! آمدید تا بگویید دل اگر دل باشد فرمانروایی‌اش با شما خواهد بود؛ دل اگر دل باشد قرار عاشقانه دارد؛ دل اگر دل باشد با دل‌تان گره می‌خورد... و این دل‌ها ثابت کردند که همان دلی هستند که شما دنبال‌شان هستید... پس شهدا هوای این دل‌ها را داشته باشید که در سردرگمی‌های دنیا تباه نشوند!

آری شهدای گمنام! که میهمان دیار سبز مازندرانید و میهمان بیش از 10 هزار و 400 شهید، این روزها با بوی بهشتی‌تان نفس کشیدن دارد در هوای غبارآلود شهر؛ این روزها تابوت‌های سبک در پرچم‌های سه رنگ جمهوری اسلامی ایران روی دستان مردم شهر خودنمایی می‌کند تا حال و هوای کوچه‌ها و شهرهای‌مان متبرک شود به عطر ناب حضورتان.

و چه خوب آمدید ای بهار صداقت
دلم شور می‌زد مبادا نیایید

با خودم می‌گفتم مبادا نیایید و دنیا به کام‌مان تلخ شود؛ مبادا نیایید و تاریخ دوباره تکرار شود... مبادا نیایید و... درست لحظه‌ای آمدید که از غرق شدن نجات‌مان دادید و دنیا را زیر و رو کردید با معنویت حضورتان.

و حال، آسمانی‌‌ترین‌ها در زمین! سلام به نام بلندتان که اقیانوس بیکران دلدادگی را به دل دریایی مردم شمال روانه کرد و جاری شدید در انبوه دل‌های بیقرار...

سلام کبوتران خسته‌ی از راه! بال و پر بتکانید و بگویید از کدام محله و منطقه و شهرید که ما را قابل دانستید و قدم بر چشمان مردم این دیار گذاشتید؟ خوش آمدید که آمدن‌تان خوش باد...

سلام شهدای گمنام! این روزها حواسم پرت چشمان شماست... حواس‌تان به من باشد تا غرق در خودم نشوم...

حواس‌تان به حال دنیا باشد؛ دنیا بدجور خراب است...

انتهای پیام/   

نظر شما
پربیننده ها