گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: در زمان جنگ، مردان خانه، زندگی را به پسرشان میسپردند و به جنگ میرفتند. بچهها هم خیلی زودتر از سنشان مرد میشدند؛ اما «توحید» از بدو تولد مرد خانه و همدم روزهای تنهایی مادرش بود.
«توحید حنیفه» فرزند شهید «داوود حنیفه» در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس میگوید: «پدرم را ندیدم و نمیشناسم. تنها اطلاعاتی که از او دارم، براساس شنیدههایی از مادرم است که آن هم متاسفانه بسیار مختصر است؛ زیرا آنها تنها چند ماه با هم زندگی کردند. پدرم پس از اینکه از لبنان برمیگردد، با مادرم ازدواج میکند. مدتی بعد پدرم به جبهه میرود و در عملیات «خیبر» به شهادت میرسد. پیکر وی مفقود شد. چند ماه پس از شهادت پدرم، من به دنیا آمدم.»
وی ادامه میدهد: «در روزهای نبود پدر، بازیگری را انتخاب کردم تا زمانی که پدر بازگشت، مایه افتخار او شوم. مادرم همیشه میگفت «پدرت میآید و تمام مشکلاتمان حل میشود». تمام دوران کودکیام در خیال آمدن پدر گذشت. زمانی که دوستانم من را اذیت میکردند، با عکس پدرم صحبت میکردم و میگفتم هر وقت برگشتی، بیا و از من حمایت کن. ۱۳ ساله بودم که گفتند پدرت برگشته است. در اوج خوشحالی بودم که چند استخوان مقابلم گذاشتند. این صحنه برایم شوک بدی بود. پس از ۳۶ سال، هنوز وقتی کودکی را میبینم که دست پدرش را گرفته است، حالم بد میشود. تنها آرزویم این است که همرزمان پدرم را پیدا کنم تا از او برایم بگویند. خیلی سخت است که ندانی پدرت چه کسی بوده است».
تنها مردی که در زندگیام دیدهام، مادرم است
این فرزند شهید در تکمیل سخنانش اظهار میکند: «تنها مردی که در زندگیام دیدهام، مادرم است. او به تنهایی و سختی زندگیمان را اداره کرد. بنیاد شهید و امور ایثارگران به ما در شهرک والفجر خانهای داد. همسایههای ما هم خانواده شهید بودند. بهنظرم نباید خانوادههای شهدا را اینگونه کنار هم میگذاشتند. ما همه درد بیپدری داشتیم. ما نهتنها نتوانستیم همدیگر را تسکین دهیم، بلکه به فشارهای روحیمان نیز اضافه شد».
آقازادهها، فرزندان شهدا را درک نکردند
وی با اشاره به داستان این روزهای «آقازاده»ها، میگوید: «آقازادهها، فرزندان شهدا را درک نکردند. آنها هرگز درد بیپدری، تنهایی را نچشیدهاند. به همین خاطر است که هر کاری دلشان میخواهد، انجام میدهد. من به عنوان یک فرزند شهید، همیشه قبل از اینکه کاری را انجام دهیم به پدرم فکر میکنم که خدایی نکرده اشتباه من، برای شهید نوشته نشود. من شغل خوبی داشتم، اما وقتی مسئول من متوجه شد که فرزند شهید هستم، استعفا دادم؛ زیرا تا قبل از آن اگر خطایی از من سر میزد، نمیگفتند که فرزند شهید این خطا را انجام داده است».
تنها خواسته من و مادرم در زندگی دیدار با رهبر معظم انقلاب است
این فرزند شهید در پایان سخنانش به واکنشهای مختلف اطرافیان نسبت به وی اشاره و اظهار کرد: «تا قبل از اینکه پیکر پدرم بازگردد، خودم را فرزند شهید نمیدانستم. پس از اینکه پیکرش آمد و شهادتش برایم قطعی شد، واکنشهای مثبت و منفی زیادی نسبت به اطرافم کسب کردم. برخی برایم اهمیت بیشتری قائل شدند و برخی دیگر با کنایه صحبت میکردند. از وقتی که متوجه شدم دیگر پدرم بازنمیگردد، زندگی برایم تغییر کرد. به دنبال شناخت دین و آرمانهای انقلاب رفتم. هرچه از دین و کشورم میدانم را خودم با زحمت آموختم. من هم همچون پدرم پشتیبان کشور هستم و خواهم ماند. هرگز از جایی مطالبهای نکردم و حتی در قبولی دانشگاه از سهمیه استفاده نکردم؛ اما تنها خواسته من و مادرم در زندگی دیدار با رهبر معظم انقلاب است. مادرم دوست دارد که آقا را از نزدیک ملاقات کند».
انتهای پیام/ 131