گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: محمد در سپاه فعالیت میکرد. ماهی ۲ هزار و ۵۰۰ تومان حقوق میدادند، اما او نمیگرفت و میگفت: پدرم بنا است و وضع مالیمان خوب است. پول را بدهید به آنهایی که نیاز دارند. وقتی جبهه میرفت، ساکش را پر از خوراکی میکرد و برای بچههای جبهه میبرد. وقتی هم که از جبهه برمیگشت، روزههایی که نمیتوانست در جبهه بگیرد را میگرفت.
متن بالا برگرفته از سخنان «مریم رفاهی» همسر شهید محمد جعفرینیا است که در «کتاب مشق از روی دست فرشتگان» به چاپ رسیده است. وی تنها سه روز با همسرش زندگی کرد. در ادامه خصوصیات اخلاقی شهید را از زبان این همسر شهید بخوانید.
امام خمینی (ره) دعای عقدمان را خواندند
وقت ازدواج به مادرشان گفته بود، دختری را برایم انتخاب کنید که باایمان باشد. همچنین اگر شهید شدم، یک سال عزا نگه ندارد. او برادرم را دیده و گفته بود دیگر لازم نیست عروس را ببینم. عقدمان را امام خمینی (ره) خواندند. موقع عقد به من گفت: همه ممد صدایم میکنند، اما شما محمد صدایم کن تا بقیه هم درست ادا کنند.
هفت ماه عقد بودیم. وقتی میرفتیم بیرون گاهی مادرش به او پول میداد و میگفت: شاید زنت دلش چیزی بخواهد، اما او پول نمیگرفت و میگفت «مریم نگاهش به جیب من است. وقتی میبیند پول ندارم از من چیزی نمیخواهد.»
همیشه تاکید داشت به مالی که یقین به حلال بودنش نیستیم، دست نزنیم. از کارگری ابایی نداشت و میگفت: خدا آدم بیکار را دوست ندارد.
از دستفروشها خرید میکرد
هیچ وقت اسم من را مقابل کسی صدا نمیکرد، میآمد کنارم و صدا میزد. یادم میآید روز بعد از عروسی همراه بچهها و پسرهای فامیل نماز جمعه رفت و به حرف مردم که روز اول عروسی کجا رفته است، اهمیت نمیداد. وقتی برگشت و دید من ناهار نخوردهام تا او برگردد، از اینکه منتظرش بودم خوشحال شد و با هم ناهار خوردیم.
شوخ طبع بود. یادم میآید به تره سبزی میگفت: صافای سبزی رو بدید من بخورم یا چای که میآوردند، میگفت: هر کسی چای نمیخورد بدهد به من.
همیشه دستش برای کار خیر بود و به زیر دستان کمک میکرد. وقتی بیرون میرفت. دست خالی برنمیگشت. یک روز سه تا جارو دستی خریده بود و به خانه آورد. مادرش پرسید چرا سه تا خریدی؟ محمد گفت: دیدم هوا سرد است و دستفروش در این سرما باید خیلی در خیابان بماند تا این سه تا را بفروشد، من برای رضای خدا خریدم. گاهی ۱۰ جفت جوراب از دستفروشها میخرید تا کمک حال دستفروش شود.
تا سه روز بعد از عروسی قرآن میخواند. بعد از چند روز، طبق قرار مراسم پا تختی داشتیم که زنگ زدند و گفتند باید به جبهه برگردد. همه گفتند الان باید بروی؟ گفت: «باید بروم و ساکش را برداشت و بیمعطلی رفت.» زندگی مشترک ما تنها سه روز بود.
شرط عقدم، رفتن به گلزار شهدا بود
مدت کمی با هم بودیم، اما او شوهر، مربی و معلم خوبی بود. محمد جز انتخابیهای خدا بود و انتخاب شد. پس از شهادت محمد، من با برادر شوهرم ازدواج کردم. هنوز هم با محمد درد و دل میکنم و حتی اگر بچههایم مشکلی داشته باشند میگویم که از عمو محمدشان کمک بخواهند. از شرایط عقدم رفتن هر شب جمعه به گلزار شهدا بود.
گفتنی است، شهید محمد جعفرینیا فرزند حسین در سال ۱۳۳۸ در شهر مقدس قم متولد و در مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقه مهران به درجه رفیع شهادت رسید.
انتهای پیام/ 131