"حافظی"گفت و بر او یک دست دستانه زدند
قدسیان از سخنش نعره ای مستانه زدند
("آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع"
آتش آن است که بر خرمن پروانه زدند")
عشق ذاتش که بر آن نام نهادند آتش
سببی گشت و کز آن نفی ز بیگانه زدند
عاشقان یک جرعه از جام "می"اش نوشیده اند
سوختند؛با حال خوش"خنده"مستانه زدند
دوش پرسیدم از آن باد دل انگیز سحر
کای صبا نام مرا بر در آستانه زدند؟