گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «زنان، زنان باسواد، زنان آگاه، زنان بامعرفت، در همه میدانها بایستی پیشروی کنند؛ الگوی زن را نشان بدهند؛ بگویند زن مسلمان زنی است که هم دین خود را، حجاب خود را، زنانگی خود را، ظرافتها و رقّتها و لطافتهای خود را حفظ میکند؛ هم از حق خود دفاع میکند؛ هم در میدان معنویت و علم و تحقیق و تقرّب به خدا پیشروی میکند و شخصیتهای برجستهای را نشان میدهد و هم در میدان سیاسی حضور دارد. این میشود الگویی برای زنان.» جملاتی که مطالعه کردید بخشهایی از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون مقام زن و حجاب است. حجابی که این روزها بوسیله جنگ نرم مورد هجمه قرار گرفته است. برای مقابله با این هجوم گروههایی هستند که آرام ننشستهاند، همچون بچههای گروه «رگا». آنها دخترانی هستند که در گذشتهای نهچندان دور از حجاب هیچ آگاهی نداشتند؛ اما هرکدام با تجربه تلنگری متفاوت تصمیم میگیرند متحول شوند و «محیا» یکی از این دختران است.
او در خانوادهای رشد میکند که هیچ عامل بازدارندهای برای وی وجود ندارد و هیچگاه تذکری نمیشنود. او معتقد بود که صرفاً داشتن یک حریم شخصی که خودش معنا میکند، برای حضور در اجتماع کافی است؛ اما به مرور زمان اتفاقاتی را تجربه میکند که متوجه اشتباه خود میشود. در ادامه بخش سوم گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «محیا» دختری که متحول شده است، را میخوانید:
دفاعپرس: این درگیریهای ذهنی شما تا کجا ادامه پیدا کرد؟
نیمه شبی بارانی به ایوان اتاقم پناه بردم و شروع به درد دل با خدا کردم. گفتم، «خدایا، خودت از تصمیم من برای تحول آگاهی. حتما علاقهام برای استفاده از چادر را میبینی. میدانی که چه روزهای سختی را میگذرانم. خدایا سوگند به نامهای اعظمت که کمکم کن.» زیر باران گریه میکردم و میگفتم، «یا ملجأ کل مطرود» «ای خدایی که وقتی همه ما را طرد میکنند، تو میگویی: بیا»، «ای خدایی که نزد دل شکستهها هستی.» به اهلبیت (ع) متوسل شدم. «حضرت زهرا (س) را به اباعبدالله (ع) قسم دادم که کمکم کنند.» شنیده بودم که، «شب عاشورا از جانب سپاه یزید برای حضرت عباس (ع) امان نامه میآید. میگویند، حضرت عباس (ع) از شرمندگی سرشان را پایین میاندازند.» قیاسم اشتباه بود چراکه شرمندگی زیبای حضرت عباس (ع) کجا و شرمندگی زشت من بابت گناهانم کجا... اما از خدای مهربانم تمنا کردم که، «شرمندگی زشت من را به شرمندگی زیبای قمر بنی هاشم (ع) بپذیرد...» حالا دیگر به ساحل آرامش رسیده بودم. از همان شب تصمیم گرفتم دختری با حجاب حقیقی بشوم.
دفاعپرس: تصمیمتان سبب نشد از آشنایان خود طرد شوید؟
همه اعتقاد داشتند، تصمیمی عجولانه گرفتم و این تغییرات موقتی است و به زودی محیای سابق میشوم.
روزهای نخست زمانیکه با افراد نامحرم دست نمیدادم، توهین میشنیدم و تحقیر میشدم. همه متوجه تحول من شده بودند؛ اما هیچکس باور نمیکرد.
دفاعپرس: چطور با این سختیها کنار آمدید؟
تحول من از دی ۱۳۹۴ آغاز شد و فروردین ۱۳۹۵ عازم سفر زیارتی مشهد مقدس شدم. برای اولین مرتبه تصمیم گرفتم همه جا با چادر حاضر شوم. در همین سفر شیرینی حجاب را با تمام وجود احساس کردم.
شب ولادت حضرت زهرا (س) در صحن انقلاب نشستم. شنیده بودم که اگر امام رضا (ع) را به مادرشان قسم بدهیم، هیچکسی را رد نمیکند. با نواختن طبلها و شیپورهای نقارهخانه بارگاه امام رضا (ع) حضرت زهرا (س) را به محبت و امام علی (ع) را به غیرتشان قسم دادم تا عیدی بدهند. گفتم، «امشب از شما عیدی میخواهم. نه موقعیت مالی و نه شغلی، عیدی فقط یادگار حضرت زهرا (س) را میخواهم. چادر مادرم را به من هدیه دهید!» سفر مان خیلی زود به پایان رسید و به خانه برگشتیم.
چند شب بعد خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم، «به زیارت امام رضا (ع) رفتم؛ اما راهم نمیدادند؛ چراکه چادر نداشتم. آنها من را به سمت یک اتاق پر از چادر هدایت کردند. وارد اتاق که شدم، دیدم یک سمت تعداد بسیار زیادی چادر مرتب چیده شده و سمت دیگر خیل عظیمی از شهدا و جانبازان نشستهاند. جانبازی که روی ویلچر بود و یک پا نداشت، مقابلم ایستاد و یک چادر مشکی به من هدیه داد و با لبخند گفت، دخترم، آیا استفاده از چادر، سختتر از زندگی کردن با یک پا است؟» از خواب پریدم. یاد دو دایی شهیدم افتادم که در اوج جوانی دل از تعلقات دنیوی بریدند و عازم جبهه شدند. یاد نامههای دایی مجید افتادم که برای مادر بزرگ میفرستاد و از دختری مینوشت که به او علاقه دارد.
امثال دایی من زیاد بودند که از دلشان، وابستگیها و دلبستگیهایشان، تازه عروسها و یا فرزندان چندماهه و چندسالهشان، از تمام عزیزانشان و حتی از خودشان گذشتند تا من امروز بتوانم با آسودگی قدم بردارم. آنها از خود گذشتگی کردند و بی انصافی است اگر جانبازان من را با این وضعیت در خیابان ببینند و بگویند، «چقدر پوچ بود از خودگذشتگی ما، برای دخترانی که امروز با چنین وضعیتی در جامعه حاضر میشوند.»
این خواب تلنگر نهایی من برای انتخاب حجاب برتر شد.
دفاعپرس: به عنوان حرف آخر، سخنی با مخاطبین خبرگزاری دفاع مقدس؟
برای دوستانی که میخواهند قدم در راه تحول بگذارند، یادآوری میکنم که شیطان لحظه به لحظه در کمین نشسته تا ما را منصرف کند. همچون شبی که من را از رفتن نزد استادم منصرف کرد؛ اما همان تجربه اولین قدم من برای تحول شد. به خدا توکل کنید و انشاءالله در بهترین مسیر قرار بگیرید.
* بنا به درخواست مصاحبهشونده نام وی به صورت مستعار نوشته شده است.
انتهای پیام/ ۷۱۱