نگاهی به زندگی شهید سید مهدی سالم؛

مربی شنا و معلم قرآنی که عاشق صله رحم بود

سید مهدی سالم آنقدر خوب و درستکار بود که رفتار نیکش همچنان در ذهن خانواده و دوستانش باقی مانده است، او همچون فرشته‌ای بود که در مقطعی حساس از تاریخ راه را به سوی معبود خود پیدا کرد و شهادت را برگزید.
کد خبر: ۳۵۵۶۹۹
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۰ - 29July 2019

او یک فرشته بودبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «سید مهدی سالم» متولد یکم فروردین سال 42 در شهرری است. او پس از گرفتن دیپلم در رشته ماشین افزار به عنوان بسیجی به جبهه‌ها رفت و در فکه بر اثر انفجار مین یک پایش قطع شد، تا اینکه در هفتم اردیبهشت سال 62 در بیمارستان شهدای تجریش بر اثر عوارض ناشی از مجروحیت به شهادت رسید. سید علی سالم پدر شهید درباره فرزندش گفته است: مهدی بسیار صبور بود، هیچ وقت ندیدیم با کسی دعوا کند. بیکار نبود و همیشه خودش را با درس خواندن یا ورزش کردن مشغول می‌کرد. از وقتش به خوبی استفاده می‌کرد و اهل فوتبال، شنا و والیبال بود.

اخلاق خیلی خوبی داشت، دلسوز همه بود، همه رفقایش از او راضی بودند و شوخ طبع بود. دوستانش را دور هم جمع می‌کرد تا ورزش کنند.

اهل نماز جمعه بود، نمازهای یومیه‌اش را هم در مسجد می‌خواند. دوتا بلندگو برای خانه خریده بود، یکی را داخل کوچه و یکی را روی پشت بام می‌گذاشت و اذان و مناجات از آن پخش می‌‎کرد.

مربی شنا و معلم قرآنی که عاشق صله رحم بود

مادر سید مهدی درباره فرزندش اینطور روایت کرده است: از 15 سالگی به بعد روزه‌هایش را گرفت. با اینکه نمازش را از سن 15 سالگی خواند اما بزرگتر که شد نمازهای قضا می‌خواند، وقتی به او گفتم تو که نماز قضا نداری گفته بود ممکن است بعضی از نمازهایم قبول نشده باشد برای اطمینان این کار را انجام می‌دهم.

به صله رحم خیلی اهمیت می‌داد، یک بار برای دیدن دایی‌اش به یزد رفته بود اما دایی در خانه نبود. سر زمین رفت تا او را ببیند. این برای دایی خیلی ارزش داشت که بچه‌ای در آن سن و سال اینقدر به صله رحم حساس است.

معلم قرآن بود و بچه‌های کم سن و سال را جمع می‌کرد و به آنها قرآن یاد می‌داد. جالب این است که ما هم از این موضوع خبر نداشتیم. خودش اهل ورزش بود و برادرانش را تشویق می‌کرد ورزش کنند. او مربی آموزش شنا بود.

عملیات والفجر یک به شدت مجروح شد، در بیمارستان بود که از ما خواست اگر زمینه ازدواج برادرش فراهم شد و او شهید شده بود تا سال صبر نکنیم. چند روز بعد مهدی به شهادت رسید و ما به وصیتش عمل کردیم و عروسی برادر بزرگتر را گرفتیم.

درد و دل‌هایم با مهدی بود

‎خواهر شهید تعریف کرده است: من و مهدی رابطه خوبی باهم داشتیم و اکثرا درد و دل‌ها و صحبت‌هایم را با او می‌کردم. به اهل بیت ارادت خاصی داشت به خصوص به امام حسین (ع) و حضرت علی اکبر (ع)، می‌گفت دوست دارم مانند امام حسین (ع) و حضرت علی اکبر (ع) در میدان جنگ به شهادت برسم و در رختخواب از دنیا نروم.

در مقابل حرف حق لجاجت به خرج نمی‌داد

یکی از دوستان شهید به نام «احمد پازن» درباره شهید گفت: مهدی جوانی شوخ و مودب و در عین حال بی ریا بود. باهم پس از انقلاب اسلامی وارد هنرستان در رشته ماشین افزار شدیم. او هم درسش خوب بود هم از اوقات فراغتش به نحو احسن استفاده می‌کرد و در ایام تابستان به ورزش و سرکار می‌رفت. اینطوری بخشی از هزینه‌های خانواده را نیز تامین می‌کرد. بسیار آدم منطقی‌ای بود به راحتی در مقابل حرف حساب تسلیم می‌شد و لجاجتی به خرج نمی‌داد. برای پدر و مادرش احترام خاصی قائل بود و اگر پدر و مادرش حرفی به او می‌زدند آن را عملی می‌کرد.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها