گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: شهید «مسعود ملا» فروردین ماه ۱۳۴۴ در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. او پسری خوش اخلاق، صبور و دوست داشتنی بود که قلب تکتک همرزمان و دوستان خود را فتح کرد. این مداح شهید به شدت بیقرار پیوستن به رفقای شهیدش بود. ارادت خود به اهل بیت (ع) و به خصوص حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) را با مداحیهای ماندگار خود نشان میداد و مجروح شدن او از ناحیه پهلو مُهر تاییدی بر این علاقه و ارادت بود. او مزد سالها حضور خود در جنگ را سرانجام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ با شهادت در یکی از آخرین و شجاعانهترین عملیاتها، در تنگه ابوقریب گرفت، جایی که اگر مسعود و همرزمانش قهرمانانه با لبهای تشنه و دستهای خالی مقاومت نمیکردند، سرنوشت جنگ به نفع دشمن بعثی تغییر پیدا میکرد.
در ادامه بخش دوم گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «مجتبی تاجیک» همرزم و دوست شهید «مسعود ملا» را میخوانید:
دفاعپرس: از حال و هوای آخرین روزهای جنگ بگویید؟
تیرماه ۱۳۶۷ با تعدادی از بچهها در ساختمان گردان عمار پادگان دوکوهه صحبت میکردیم. «حسین کریمزاده» گفت، «چرا عملیات نمیرویم؟! پس برای چه اینجا حضور داریم؟!» میان همین صحبتها، از اتاق خارج شدم. مسعود را دیدم که با عجله از پلهها بالا میآمد. تا من را دید، گفت، «هرچهسریعتر بچهها را خبر کن! عراق به خط زده و باید برویم.» به سمت بچهها برگشتم و گفتم، «برادر کریمزاده! دعایت مستجاب شد! بچهها حاضر شوید! میخواهیم به خط مقدم برویم!» بچهها خوشحال شدند و به سمت ادوات دویدند. ساعتی بعد حرکت کردیم.
داخل اتوبوس نشسته و مشغول پر کردن خشابها بودیم. مسعود ایستاد و با بغض گفت، «بچهها فرصتی نمانده است. همینجا صیغه برادری بین همه میخوانم تا انشاءالله هرکسی به شهادت رسید، جاماندهها را شفاعت کند. شما فقط با ذکر صلوات موافقت خود را بیان کنید» حرف مسعود به پایان نرسیده بود که همه صلوات فرستادند. از آن جمع باصفای داخل اتوبوس تنها تعداد انگشتشماری برگشتند.
دفاعپرس: شهید ملا در همین عملیات به شهادت رسیدند؟
بله، آن شب من و مسعود در دو ستون مختلف بودیم. یکی از ستونها از بالای جاده و دیگری از پایین جاده عبور میکرد. پیش از حرکت، مسعود پیک خود «شهید شفیعی» را فرستاد تا به من اطلاع دهد که، نزد وی برم.
زمانیکه رسیدم، مسعود سر خود را روی اسلحهاش گذاشته بود. حالات او سبب شد، بگویم، «خدای من، مسعود هم رفتنی شد.» وی که متوجه حضور من شد، گفت، «مجتبی امشب بیا با هم باشیم!» قبول کردم و مسعود ابتدای ستون راه میرفت و من انتهای آن.
منطقه کمی گنگ بود. اطلاعات دقیقی از ادوات و امکانات دشمن نداشتیم. نمیدانستیم تا کجا پیشروی کرده است. هر از گاهی تیری شلیک میشد، اما موقعیتش مشخص نبود. بماند که چطور آتش دشمن شروع به باریدن گرفت. دشمن بعثی از چندین طرف، از ادوات سبک گرفته تا گلولههای تانک را شلیک میکرد. شهدا و مجروحان بسیاری فدا شدند تا با موفقیت از خاکریز اول عبور کردیم. خاکریز دوم، از تعداد عراقیها کاسته و به تعداد تانکها افزوده شد. درگیری سنگینتر شد. هجوم گلولههای تانک بود که شلیک میشد. درحال پیشروی بودیم که گلولهای به زانو من اصابت کرد و از شدت آن داخل گودالی که کنارم بود، پرتاب شدم. دیگر قادر به حرکت نبودم. در حال کلنجار با زخم پایم بودم که صدای مسعود را شنیدم، «تیر خوردی؟» گفتم، «زانوی من تیر خورده، چیز مهمی نیست!» خندید و گفت، «دمت گرم» و به سمت خاکریز دوم رفت. رفت و شاید من آخرین نفری بودم که مسعود را دیدم. دیگر هیچکس از او اطلاعی نداشت. برخی میگویند، اسیر شد و برخی میگویند، مجروح...
دفاعپرس: چه زمانی پیکر مطهرشان بازگشت؟
پس از بازپسگیری منطقه، جز دو پیکر مطهر شهید «حمید معیا» و «مسعود ملا» مابقی شهدا تفحص شدند. ماهها به دنبال مداح دلسوخته اهل بیت (ع) گشتیم و درنهایت پیکر مطهر وی یکسال بعد، در تبادل با جنازههای بعثی درحالی به میهن بازگشت؛ که سر در بدن نداشت. این عاشق اباعبدالله همانند اربابش به آرزوی خود رسید. به راستیکه «عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است/ دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است»
دفاعپرس: با توجه به پیکری که سر در بدن نداشت، چطور شناسایی شد؟
این اواخر مسعود پلاک خود را در جیبش میگذاشت. یک مرتبه به او گفتم، «تو هم میخواهی گمنام بشوی؟!» خندید و پاسخی نداد. زمانیکه پیکرش برگشت، از فلسفه خندهاش آگاه شدم. شاید اگر پلاک در گردنش بود، پیکر مطهرش هیچگاه شناسایی نمیشد.
دفاعپرس: از نشانهای بگویید که تا روز قیامت همراه شهید است؟
هنگام تفحص پیکر مسعود، یک عکس دسته جمعیمان در جیب او بود. پیش از تدفین این عکس را برداشتند؛ اما یکی از دوستان آن را هنگام تدفین به داخل جیب مسعود برگرداند تا نشانهای همراه وی باشد و وعده شفاعتمان را فراموش نکند. مسعود با لباس رزم همانطور که میخواست در نزدیکی تربت شهید «علیرضا افتخاری پور» برای همیشه آرام گرفت.
دفاعپرس: خواب شهید را میبینید؟
بله، پس از شهادت بچهها، تا مدتها هرشب خوابشان را میدیدم و زمانیکه بیدار میشدم، احساس میکردم از پیش آنها برگشتم.
یکی از دوستان نقل میکرد، «مسعود شب پیش از خاکسپاری پیکرش، به خواب او آمده و گفته: فردا هنگام دفن، مانند شبهای جبهه و عملیات که ذکر «نادعلی مظهر العجائب» میگرفتیم، این ذکر را برایم بخوانید.» در مراسم تدفین او نیز، همراه تمام جاماندهها نادعلی خواندیم و ۱۱۰ مرتبه «یاعلی» گفتیم و با مسعود میثاق بستیم، که ما به عهد خود وفا کردیم، حالا نوبت شماست که سر قولتان بمانید.
دفاعپرس: شهید ملا به چه مطلبی تاکید داشتند؟
به اطاعت از ولی فقیه و انجام فعالیتهای قرآنی و دینی سفارش میکرد. حتی یک روز با بغض گفت، «اکنون وظیفه ما اطاعت از ولایت فقیه و شاد کردن دل ایشان و خانوادههایی است که چشم امیدشان به ماست. به خصوص خانواده شهدا که در این راه عزیزشان را فدا کردند.»
انتهای پیام/ ۷۱۱