مادر شهید خبرنگار «احمدحسنی»:

پیکر مطهر فرزندم پس از ۱۳ سال به وطن بازگشت

مادر شهید«احمدحسنی» گفت: آخرین باری که مرخصی آمده بود می‌گفت برای گرفتن حلالیت بازگشته ام و دعا می‌کرد این بار شهید شود.
کد خبر: ۳۵۷۲۱۸
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۳ - 08August 2019

مادر شهید «احمد حسنی» در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، درباره شهید والامقام اظهار داشت: احمد بعد از شهادتش یک شب به خوابم آمد و گفت مادر جان انقدر پیش مردم از من تعریف نکن! تو بعد از من پسرهای دیگری هم داری، مادرهای دیگری هم هستند که چشم به راه فرزندان خود نشسته اند.

وی ادامه داد: احمد خیلی با محبت و جسور بود. نماز و روزه خود را به جا می آورد و به پدر و مادر و خواهر و برادرانش خیلی احترام می‌گذاشت و با آنان با محبت رفتار می کرد.

مادر شهید حسنی با اشاره به اینکه فرزندش از همان کودکی علاقه به خدمت و جهاد در راه صیانت از دین خود داشت، گفت: وقتی احمد به خدمت سربازی رفت، فرماندهی داشت که یک شخص پاک و مومن و انقلابی بود. او مخفیانه به سربازان درس میداد و از اعلامیه ها و توصیه های امام خمینی (ره) به آنان می گفت و حتی به آنان وعده داده بود که بنابه توصیه امام (ره)، هر کس که بخواهد از خدمت سربازی فرار کند کمکش میکنم. یک شب احمد و یکی از دوستانش به کمک فرمانده از پادگان فرار کردند و اطراف پادگان زیر یک پل در آن سرمای زمستان بدون لباس گرم استراحت کردند و صبح با یک مینی بوس به ارومیه آمدند.

این مادر شهید اضافه کرد: قبل از اینکه مسجد اعظم را به گلوله ببندند احمد و پسر بزرگترم در خیابان امام خمینی (ره) در خط مقدم تظاهرات بودند. احمد با جسارت و سر نترسی که داشت سینه خود را جلو داده و رو به گارد شاهنشاهی کرده و گفته بود: «هیچ یک از شماها جرات ندارید حتی یک گلوله به سمت من شلیک کنید. من از مرگ نمیترسم» بعضی از سربازان با حرص به او نگاه میکردند و بعضی هم از شجاعت و جسور بودن وی شگفت زده شده بودند.حتی در اوج انقلاب به تنهایی از دیوارهای جاده سلماس تا شهر شروع به دیوار نویسی میکرد و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی مینوشت.

وی افزود: پس از انقلاب به همراه برادرش به عضویت سپاه پاسداران درآمد و درکنار خدمت به صورت افتخاری به شغل خبرنگاری از جبهه های جنگ حق علیه باطل میپرداخت.

مادرشهیدحسنی از روزهای آخر حضور فرزندش در ارومیه گفت: آخرین باری که مرخصی آمده بود همگی اصرار داشتیم که برای استراحت مدتی در مقر فرماندهی به جای برادرش بماند، اما او مشتاقانه برای بازگشت به خط مقدم عجله میکرد و میگفت فقط برای گرفتن حلالیت بازگشته ام و دعا میکرد این بار شهید شود. او رفت و سرانجام در مرحله چهارم عملیات رمضان سال ۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل گردید.

پیکر مطهر وی مفقود شد تا اینکه در سال ۱۳۷۴ توسط تیم تفحص پیدا شد و در قطعه شهدای باغ رضوان ارومیه دفن گردید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها