گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ احسان سالمی؛ هنر تئاتر و نمایش اتفاقی است که در لحظه شکل میگیرد؛ نه مثل سینما و تلویزیون قابلیت ضبط و تکرار مجدد دارد و نه میتوان مثل شعر و نوشتههای ادبی آن را با واژهها توصیف کرد و به بند کشید.
هنری با اصالت و کهن که هنرمند برای آموختن ابعاد مختلف آن نیازمند فراگیری و تسلط بر سایر حوزههای هنر از جمله موسیقی، شعر و ادبیات و حتی نقاشی است و البته همان با مفهوم «مخاطب» و «مردم» گره خورده است چرا که اساسا هنر نمایش تنها در جریان اجرا و قرار گرفتن در مقابل مردم و مخاطبان است که به عنوان یک پدیده هنری کامل میشود و شکل میگیرد و ارزش و اعتبار پیدا میکند.
اما واقعیت این است که چه بخواهیم یا نخواهیم، باور داشته باشیم یا نداشته باشیم، در هر صورت هنرهای نمایشی به ویژه در حوزه تئاتر و نمایش حداقل بعد از به انزوا رفتن هنرهای اصیلی مثل پردهخوانی و تعزیه در ایران، تبدیل به یک هنر شیک و تزئینی شده است که بیشتر از عموم مردم، همیشه مورد استقبال طبقه خاصی از جامعه بوده است. مخاطبانی که بخش عمدهای از آنها طی این سالها همانند یک شابلون در سالنهای مختلف تئاتر کُپی شدند تا هنر نمایش روزگار خود را در بیشترین فاصله از جامعه و مردم کوچه و بازار بگذراند. هنری که البته اصلیترین خاستگاه آن حداقل در ایران، همین کوچه و بازار بوده است.
شاید به همین خاطر هم هست که تئاتر انقلاب پایههای خود را در مساجد و حسینیهها گذاشت تا بیش از پیش خود را به عموم مردم نزدیک کند. سرآغاز درستی که در سالهای بعد به دلایل مختلف نادیده گرفته شد تا مسیر تئاتر در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره به سمت بیراهه «هنر ویترینی» و «دور از دسترس عامه مردم» بودن برود.
در چنین شرایطی شاید هیچ راهی بهتر از این نباشد که در اولین قدم فاصله بین مردم و هنر تئاتر و هنرمندان آن برداشته شود؛ مسئلهای که نمایشهای میدانی میتواند یکی از بهترین پاسخها به آن باشد؛ به ویژه اگر این نمایشها با مفاهیم عرفی و اعتقادی جامعه ایرانی که در واقع هویت آن است، گره بخورد.
نمایشهای میدانی به سبک و شیوه منحصر به فرد و به تعبیر بهتر، «شیوه ایرانی» خودابتکاری بود که با تلاشهای بهزاد بهزادپور و با نمایشی با عنوان «شب آفتابی» به نقطه اوج خود رسید. نمایشی که گستردگی دامنه مخاطبان آن به قدری زیاد بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بر لزوم تکثیر این شیوه خاص از نمایشسازی تاکید کردند و به تعبیر ایشان «مثل تئاتر از غرب به ما نرسیده و طراحی بومی و اسلامی دارد»؛ گویی که ایشان نیز به خوبی دریافته بودند که مزیت عناصر مومن نظام و انقلاب در حوزه هنرهای نمایشی، دقیقا در ورود به چنین عرصههایی است؛ عرصههایی برای حرف زدن با مخاطبان عام و البته در مقیاسی چندین برابر تئاترهای مرسوم سالنی.
نمایشهای میدانی نه فقط از باب اینکه هر شب چندین هزار مخاطب دارند و در طول چند شب اجرای پشت سرهم گاهی تا دهها هزار نفر تماشاگر این نمایشها خواهند شد بلکه بیشتر از باب وسعت کار و ابعاد متنوع آن است که موجب توجه و حتی تحیر بسیاری از کارشناسان و مخاطبان شده است. گستردگی مساحت و فضای اجرا، تعداد بالای بازیگران و هنروران که گاهی تا چند صد نفر میرسید در کنار ابعاد تکنیکی این نمایش به ویژه در حوزه استفاده از نور و صدا برای ارتباط بیشتر اثر با مخاطب و از همه اینها مهمتر جلوههایویژه میدانی گسترده این نمایشها که هر شب به شکلی کاملا زنده در برابر دیدگان مخاطبان قرار میگرفت، به قدری جذاب بود که شاید دیدن هیچکدام از فیلمهای عظیم و پرخرج هالیوودی که از صفر تا 100 آن با جلوههای ویژه بصری ساخته شده بود نیز نمیتوانست موجب جذب مخاطب شود.
تلاشها برای تکرار این پدیده نادر در سایر شهرها و استانهای کشور و توسط تیمهای دیگری نیز صورت گرفت؛ اما در میان همه این تلاشها «فصل شیدایی» بیش از سایرین به ذائقه مخاطبان خوش آمد. جالب اینکه علاوه بر تکرار ویژگیهای خاص نمایشهای موفق قبلی مثل «شب آفتابی»، این بار برپاکنندگان «فصل شیدایی» در ابتکاری جالبتوجه سعی کردند تا از قصههای بومی یا قصههای معاصر مرتبط با هر شهر و ناحیه نیز در قصه اصلی خود استفاده کنند تا ضریب ارتباط مخاطبان با این نمایشها و دامنه اثرگذاری آن بیشتر شود.
البته طی این سالها که هنر «ایرانی» نمایش میدانی با داستانهای اصیل و مبتنی بر فرهنگ و باورهای مردم ایران در حال رشد و تکثیر در سراسر نقاط ایران بود، پدیدهای جدید و به شدت پایتختگرا، با عنوان «تئاتر لاکچری» در برخی از تماشاخانههای تهران باب شد تا هنر تئاتر سالنی بیش از گذشته مهجور، دستنیافتنی و البته دور از دسترس عموم مردم شود. پدیدهای که رواج آن این روزها دمار از روزگار هنر تئاتر و هنرمندان واقعی آن درآورده است و ورود چهرههای سینمایی یا سلبریتیهای فضای مجازی به آن، حالا نمایشهای لاکچری را تبدیل به غده سرطانی هنر نمایش ایرانی کرده است؛ سرطانی که متاسفانه این روزها به شدت در حال تکثیر و رشد است! جالب اینکه خالقان این نمایشهای خلقالساعه تازهوارد حتی زحمت خلق قصههایی ایرانی و جدید را نیز به خود ندادند و دست بر روی قصههای معروف خارجی مثل «بینوایان» و «اولیور توئیست» گذاشتند!
شاید بزرگترین تفاوت نمایشهای میدانی با نمایشهای لاکچری دقیقا در همین باشد که اولی برای دیده شدن توسط همه مردم و دومی برای دیده شدن توسط گروه و طبقه خاصی از مردم ساخته شدهاند؛ پس به همین خاطر است که ورود به عرصه اول و ساخت نمایشهای میدانی اساسا کار هر هنرمندی نیست؛ اما عرصه دوم جایی است که با عقبه طولانی اجرای نمایشهای سالنی، از ریسک کمتری برای ورود هنرمندان برخوردار است.
با این همه واقعیت آن است که در این صحنه پیوسته زندگی، خوشترین نغمهها، آنست که مردم به یاد بسپارند. مردمی که هنر نمایش با آنها، معنا و مفهوم پیدا میکند و بیتوجهی به حضور آنها، بیش از گذشته هنر نمایش را به انزوا خواهد برد.
انتهای پیام/ 121