گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: کسانی که با سختیها و ناملایمات کنار میآیند و مشکلات بزرگ را حل میکنند، روح بزرگی دارند. مرحوم ابوترابی از جمله کسانی بود که در بند اسارت همچون ناجی اسرا را راهنمایی کرد. آزاده سرافراز «رحیم قمیشی» که با مرحوم ابوترابی همبند بوده است، روایت کرد:
آقای ابوترابی مرد بزرگی بود. چندین سال در زمان شاه به خاطر فعالیتهایش زندان زندان توام با شکنجههای طاقت فرسا رفته بود. همین که انقلاب، و بعد هم جنگ شد، به جبهه آمد. او با یک کلاشینکف برای جنگیدن آمده بود نه تبلیغ. اتفاقا در همان ماههای اول جنگ اسیر شد، و ۱۰ سال در اردوگاههای عراق ماند. ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۹، و نقطه اتکای بسیاری از اسرا شد.
آقای ابوترابی بین عراقیها هم چهره دوست داشتنی بود. افسر اردوگاه ما با افتخار میگفت «من چندین ماه در اردوگاه ابوترابی بودهام.»
او مردی خوشرو و با ایمان که با وجود کتکهای وحشیانهای که میخورد، هیچوقت آرامش و چهره خندانش را از دست نمیداد و همیشه به دیگران امید میداد. انسانی با روحی بزرگ بود.
سفارش مهماش به اسرا این بود که ما باید سلامت به ایران برگشتیم، و نمیگذاشت در کشمکشهای بیهوده با نگهبانها، جان بچهها به خطر بیافتد. او تجربه ارزشمند زندان در ایران را هم داشت، بر خلاف خیلیهای دیگر، که نمیدانستند تکلیف یک زندانی با تکلیف آدمهای آزاد، خیلی فرق میکند و هر انسانی در هر شرایطی، تکلیفی دارد.
پس از آزادی، یک روز که تنها بودیم گفت: «میدانی، خیلی از بچهها بعد از برگشت مثل موتورهای چهارسیلندری شدند که موتورشان قفل کرد.» چه مثال عجیبی زد. اگر موتورسیکت یا دوچرخه سبکی داشته باشی و خراب شود، به راحتی با کمک دست، جابهجایش میکنی، اما موتورسیکت بزرگ را نمیتوانی. بار بزرگی روی دوشات میشود.
ماشین ساده ساخت داخل داشت. با آنکه نماینده مجلس و نفر اول نمایندههای تهران بود، همیشه با آن ماشین رفت و آمد میکرد.
خودش را سبکبال نگه داشت. بچههایی که با وی بودند میگفتند در عراق و در اردوگاه یک دقیقه وقت خالی نداشت. برای لحظه لحظه عمرش برنامه داشت. حالا به ایران آمده بود. میدید آن نهالها، آن سروهای جوان، همه در تندبادها مقاوم نیستند. دنیا گاه میشکند.
میل به دنیا، میل به مقام، میل به محبوبیت، میل به مرید داشتن، میل به تظاهر به معصوم و خاص بودن، مگر میشود از دل برود؟ و مگر میشود بیخطا بود؟ یعنی صِرف بودن در شرایطِ سخت، آدم را نمیسازد. صِرف اسارت و صِرف زندان و یا جبهه بودن، به بزرگی منتهی نمیشود. به دوری از خطرات دنیا، خودبزرگبینی و طلبکار بودن از خدا و مردم، منتهی نمیشود. گاه همین سوابق، زمینهی بیماریهای بزرگ را تشدید میکند.
داشتن سوابق انقلاب و جنگ و اسارت، گاه باری بر دوش میشود. باری که از قافله بسیاری از جوانهای امروزی، که عیبشان را میجوییم، عقبمان میاندازد و از خدا و شهدا دورمان میکند. سوابق موتورهای سنگین بیارزشی، روی دوشمان میشوند. انسان ماندن چقدر دشوار است.
انتهای پیام/ ۱۳۱