به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، «روح الله کریمی خویگانی»، عضو هیئت علمی و رئیس گروه علوم تربیتی دانشگاه امین و استاد مدعو دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه علوم تحقیقات تهران در خصوص لزوم نگاه جدید به حادثه عاشورا اظهار داشت: امروزه یکی از علومی که در غرب مطرح است، و البته پیشینه آن به قرن چهاردهم می رسد، علم هرمنوتیک است؛ ما با دیدگاه هرمونتیکی می توانیم به حادثۀ عاشورا نگاه کنیم و برداشت های جدیدی استنتاج کنیم.
برخی وقایع تاریخی مانند حادثه عاشورا و وقایع بعد از آن، فراتر از یک رخداد تاریخی است. این قیام الهی تقابل «ایمان» و «کفر» است و همیشه مورد کاوش و پژوهش اندیشمندان قرار گرفته است. نکته مهم در این خصوص این است که از بعد روانشناسی و تربیتی کمتر بدان پرداخته شده است.
وی در این مورد توضیح داد: روانشناسی به مباحث رفتار و فرایندهای روانی میپردازد. ما در واقعۀ عاشورا اوج تبلور رفتار را از افراد موثر دو جبهه حق و باطل می بینیم. شخصیتِ امام حسین (ع) و یارانش و همچنین شخصیت افراد جبهۀ مقابل از منظر روانشناسی قابل بررسی است. همانگونه که عزت نفس و اعتماد به نفس در اردوگاه امام حسین(ع) در اوج خود به نمایش گذاشته می شود، اعتماد به نفس در اردوگاه باطل نیز وجود دارد. «سنان بن انس» و یا «شمر بن ذى الجوشن» که سر امام حسین (ع) را جدا می کنند از کجا این اعتماد به نفس را آورده اند؟ هر پژوهشگر منصفی که صفحات واقعۀ عاشورا را ورق می زند اوج این صفات را در امام حسین (ع) و یارانش مشاهده می کند. اوج این زیبا شناسی و شیوههای مثبت رویارویی با مصائب را در جملۀ معروف حضرت زینب (س) میبینید که فرمودند: ما رأیتُ الّا جمیلا .
کریمی با اشاره به تحقیقات خود در باره واقعه عاشورا گفت: من یکبار تصمیم گرفتم با کلید واژه «شادی»، عاشورا را مطالعه کنم، و دادههای زیادی به دست آوردم. مثلاً «شب عاشورا، بریر با عبدالرحمان شوخی و بذله گویی می کرد. عبدالرحمان به او گفت: رهایمان کن! اینک وقت شوخی نیست! بریر گفت: به خدا سوگند قوم من می دانند که نه در جوانی و نه در سالخوردگی بذله و شوخی را دوست نداشتهام، ولی به خدا از آنچه در پیش دارم خوشدلم.» در روانشناسی مثبت گرا، «بخشایشگری یک فضیلت قلمداد شده است و اوج آن را در مواجه امام حسین(ع) با حر بن یزید ریاحی مشاهده می کنیم.
گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار کرد و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمردی. یکی از محورهای روانشناسی انسانگرا، بحث خودشکوفایی است. حضرت عباس (ع) که دست می برد در آب تا رفع تشنگی کند، وقتی به یاد لبان تشنۀ طفلان و همزاد پنداری با لبان تشنۀ اربابش می افتد و به عشق و تعلق خاطری که به اود دارد نیازهای بعدی میاندیشد، آب را نمی نوشد و این یعنی خودشکوفایی. وی درباره نقش انسجام خانوادگی گفت: امروزه بحث خانوادۀ منسجم یا انسجام خانوادگی مطرح است و در اوصاف آن گفته اند که این انسجام در «تعهد به وقت گذاردن در کنار یکدیگر» معنی می شود. خانواده های زیادی که مصداق خانواده منسجم هستند در کاروان امام حسین (ع) شرکت کردهاند.
کریمی در مورد تبلور رفتارهای حسنه سپاه ایمان بیان داشت: عزت نفس در حوزۀ «ارزشها» بررسی می شود و اعتماد به نفس در حوزۀ «مهارتها». کسی که به عزت نفس دست یافته است، به ارزشها پایبند است. عزت یک خصلت متعالی نفسانی و به معنای نفوذناپذیر بودن، صلابت نفس و شکست ناپذیر بودن است. عزت نفس امام حسین (ع) است که میفرماید: مانند انسانهای ذلیل با شما دست بیعت نخواهم دارد.
وقتی حضرت ابوالفضل امان نامه دشمن را نمی پذیرد، این یعنی عزت نفس! وقتی مهارت کافی در انجام کاری داشته باشیم و همچنین تصویر ذهنی ما نسبت به توانایی انجام آن مثبت باشد، این یعنی اعتماد به نفس که در اردوگاه امام حسین (ع) به وفور شواهدی وجود دارد، از سخنرانی های باصلابت امام حسین(ع)، حضرت سجاد(ع)، زینب کبری(س) تا جنگاوری دلیرانۀ اصحاب امام که بر پایه اعتماد به نفس تحقق می بابد.
حال سؤال اساسی در اینجا مطرح می شود که شمر یا سنان این اعتماد به نفس را از کجا کسب کرده اند؟ خدا نکند آدمی که بد است به دین مجهز شود، این آدم اعتماد به نفس پیدا می کند و بدتر می شود! من اطمینان دارم که اگر شمر نمازخوان نبود و یا حافظ قرآن نبود هرگز نمی توانست سر امام حسین (ع) را جدا کند. الان این رفتارهایی که از داعش سر می زند از همین قاعده پیروی می کند. جنایت هایی تصور انجام دادنش برای هر انسانی سخت است، آنها به راحتی انجام می دهند، چرا؟ چون دین به آنها قوت قلب داده است، چون قرآن می خوانند.
من وقتی حادثۀ عاشورا را مطالعه می کنم، انتظار دارم شمر یا سنان باید بعد از کربلا به اختلالات روانی مبتلا شوند و جنون بگیرند ولی با کمال تعجب می بینم نه تنها از کردۀ خود پشیمان نمی شوند بلکه وقتی از کربلا به منازل خود میروند به شکرانه این که خداوند به آنها این توفیق را داده است، چندین مسجد بنا می کنند.
کریمی با اشاره به اینکه یکی از حوزه های روانشناسی، شخصیت شناسی است، در ارتباط آن با حادثه کربلا توضیح داد: شخصیت یعنی «مجموعهای از رفتار و شیوههای تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگیهای بیهمتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیشبینی» مشخص میشود. در حادثه از یک طرف شخصیت امام حسین(ع) قرار گرفته و در طرف دیگر شخصیت یزید. امام حسین(ع) از پدر و مادری چون علی و فاطمه (ع) متولد شدند. در خانه ای بزرگ شد که کانون شرافت، فضیلت، دینداری و جوانمردی بود.
آن طرف جد یزید، ابوسفیان و مادربزرگش هند جگر خوار است که همیشه خانواده شان کانون توطئه علیه اسلام بود. پدرش معاویه وقتی به دنیا آمد چندین نفر ادعا کردند که پدرش هستند! مادر یزید دختر مجدل کلبیه است که از زندگی با معاویه در شهر کراهت داشت، و معاویه آن زن و یزید را به بادیه فرستاد و تنها سرگرمی یزید در بادیه با حیوانات و بوزینه ها بود. البته این نکته را هم اشاره کنم که همانگونه که افکار بر روی احساس و رفتار تأثیر می گذارند، رفتار هم روی افکار و احساس تأثیر می گذارد. ما در تعلیم و تربیت به این چرخه می گوییم تأثیر ظاهر بر باطن! و باطن بر ظاهر. مثلاً در فرهنگ شیعه، گریه و تباکی برای سوگواری امام حسین (ع) از فضیلت بالایی برخوردار است. حضرت علی (ع) میفرمایند: اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار؛ چه کم است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله آنان نشود.
وی با اشاره به برخی از وقایع روز عاشورا گفت: من وقتی مفاهیم روانشناسی جدید مثل هوش هیجانی، کنترل هیجانات، ابراز وجود، رفتارهای قاطعانه، مدیریت بحران را مطالعه میکنم. ناخودآگاه تبلور همه توانمندی های روانشناختی را در قامت شخصیت حضرت زینب (س) می بینم. مثلاً اگر مواجهۀ ایشان با عبیدالله بن زیاد را با نگاه روانشناسی بررسی کنیم به عظمت این شخصیت صحه میگذاریم. ابن زیاد در آستانه ورود اسرا مجلس جشنی برقرار کرد و دستور داد سر شهدا را نیز بیاورند پس از آن اهل بیت (ع) را وارد کردند. اما توانمندی روانی حضرت زینب (س) سبب میشود که در نهایت صلابت و استواری در بدو ورود کام ابن زیاد را تلخ نماید و با بی توجهی به ابن زیاد در دارالامارهاش او را خوار نمود. کشتن انسان ها فقط با قتل او صورت نمی گیرد، گاهی برای کشتن یک مصیبت دیده که عزیزی از دست داده، زخم زبان برای کشتن او کافی است! و ابن زیاد ملعون با این حربه روانشناسی صمیم گرفت به حضرت زینب (ع) زخم زبان بزند و گفت: شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را دروغ نمود.
اما حضرت زینب (ع) پاسخ فرمود: ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست. آن گاه ابن زیاد پرسید: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟ حضرت زینب (س) پاسخ داد: من جز نیکی ندیدم. اینان مردمی بودند که خداوند کشته شدن را برای آنها مقرر فرموده بود و آنان نیز به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع میکند و تو را بازخواست میکند. پس نگران باش که در آن روز پیروزی از آن کیست؟ ای پسر مرجانه! مادرت به عزایت بنشیند.
انتهای پیام/ 161