گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: شهید مدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» جزو غریبان شهدا محسوب میشود. او پیش از شهادت نیز از شهرت فرار میکرد و حالا شاید ناشناخته بودن وی ناشی از همین خصوصیات اخلاقیاش باشد. عبدالکریم خادمالشهدایی بود که هیچگاه در بند عکس و دوربین نبود. به واسطه شغل خود، بسیار به ماموریت میرفت و طی همین ماموریتها برخی از دوستان و همکاران او به شهادت میرسیدند؛ شهدایی همچون شهید «خلیل عسکری»، شهید «مهدی مولانیا» و شهید «علی نظری». عبدالکریم تمام تلاش خود را میکرد تا برای زنده نگهداشتن یاد آنها یادواره برگزار کند. طی مراسم نیز با لباس شخصی حاضر میشد و لباس نظامی خود را نمیپوشید. او میگفت، «من فقط برای خدا کار میکنم. دوست ندارم کسی اعمالم را ببیند.»
او نهمین شهید شهرستان «جهرم» و اولین شهید مدافع حرم بخش «خفر» متولد ۲۲ مرداد ۱۳۶۵ بود که از سال ۱۳۷۷ به عضویت بسیج درآمد و دو دوره سه ساله نیز به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت، ولی عصر (عج) در روستای کراده به خدمترسانی مشغول شد.
وی در سال ۱۳۸۴ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در تیپ نیروی مخصوص المهدی (عج) جهرم مشغول به خدمت شد و پس از چند سال با انتقال به تیپ مهندسی الهادی (ع) شهرستان «کوار» به عضویت گردان تخریب این یگان درآمد.
شهید پرهیزگار در حین خدمت مقدس پاسداری، چندین مرحله با اعزام به شرق کشور و شهرستان سراوان برای مقابله با اشرار شرق کشور حضور فعال داشت. او سه مرتبه نیز به سوریه اعزام شد و در نهایت ۲۰ آذر ۱۳۹۶ در سوریه به آرزوی دیرینه خود رسید. از این شهید دو فرزند پسر به نامهای «امیرعلی» و «محمدکریم» به یادگار مانده است.
بخش نخست گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «معصومه صافی» همسر شهید مدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» چندی پیش تقدیم شد که در ادامه بخش دوم و پایانی این گفتوگو را میخوانید:
دفاعپرس: چطور با روزگار دشوار ماموریتهای طولانی کنار میآمدید؟
ما در شهرکی زندگی میکردیم که بیشتر همکاران عبدالکریم آنجا بودند. در بسیاری از ماموریتها، همسرانمان با یکدیگر اعزام میشدند و شرایط زندگی مشابه با همسایگان سبب میشد، خودمان همدیگر را دریابیم. برنامههای سرگرم کننده برای بچهها درنظر بگیریم و به نحوی روزهای سخت دوری از مردان زندگیمان را سپری کنیم. حقیقتا پس از تحمل چند ماموریت دیگر به شرایط موجود عادت میکردیم.
دفاعپرس: چگونه برای اعزام همسرتان به سوریه رضایت دادید؟
چرا نباید رضایت میدادم؟! عبدالکریم سه مرتبه به سوریه اعزام شد. مرتبه اول و دوم تمایل و پیگیریهای خودش و مرتبه سوم صبر او پررنگتر بود؛ چراکه از مرداد آماده اعزام بود؛ اما در نهایت آبان این انتظار به سر رسید.
یکی از همکاران وی گفته بود «گویا حضرت زینب (س) شما را قبول نمیکند!» هرچند او به شوخی گفته، اما عبدالکریم ناراحت شده بود. پریشان نزد من آمد و سخن همکارش را تکرار کرد. پرسید «یعنی واقعا حضرت زینب (س) من را قبول نمیکند؟!» گفتم «صبر داشته باش! هرگاه نوبتت شود، میروی!»
روزهای انتظار به سختی میگذشت که از حضور دومین هدیه خدا در زندگی مشترکمان آگاه شدیم. حالا یک دغدغه جدید داشتیم.
در تمام این مدت عبدالکریم چندین مرتبه به زبان آورد «هرچه تو بگویی، همان را انجام میدهم! اگر بگویی برو، میروم و اگر راضی نباشی، نمیروم.» و پاسخ میدادم «نمیخواهم در قیامت در مقابل حضرت زینب (س) سکوت کنم. هر تصمیمی که خودتان بگیرید، من حرفی ندارم.»
دفاعپرس: آخرین خداحافظی با همیشه فرق داشت؟
بله، نشانههای بسیاری هویدای این واقعیت بود. حتی یک مرتبه گفتم «این بار به همه امور رسیدگی میکنی! نکند اتفاقی قرار است رخ بدهد؟!» خندید و گفت «هرچه خدا بخواهد، همان میشود.» عبدالکریم پیش از اعزام تمام کارها را کامل کرد و هیچ کاری روی زمین نماند. این بار حتی از همه آشنایان خداحافظی کرد.
دفاعپرس: چه زمانی به شهادت رسیدند؟
عبدالکریم پیش از اعزام به امیرعلی این شعر را یاد داده بود، «شهدا تو گوش من هی میخونن... کاروان داره میره، حسینیا جا نمونن...» و چه خوب که جا نماند. او در سومین اعزام خود به سوریه، ۲۰ آذر ۱۳۹۶ به شهادت رسید.
دفاعپرس: گمان میکردید روزی به شهادت برسند؟ شما معتقد هستید چه عاملی کلید دستیابی به شهادت است؟
بله، اطمینان داشتم که روزی عبدالکریم به خواسته خود میرسد و اگر عاقبتش شهادت نمیشد؛ باید شک میکردم؛ چراکه کمترین اجر خدمت خالصانه او شهادت بود.
من یقین دارم خداوند هیچگاه مدیون کسی نمیشود. اخلاص عمل شهدا سبب میشود که به این درجه برسند. اینکه تمام اعمالشان فقط برای خداست و خدا نیز بهترین پاداش را به آنها میدهد.
دفاعپرس: با علم به تمام این سختیها و چنین سرنوشتی اگر به سال ۱۳۸۹ بازگردید، بازهم به پیشنهاد ازدواج همسرتان پاسخ مثبت میدهید؟
بله، بازهم با یقین کامل عبدالکریم را انتخاب و تنها اشتباهات گذشته را از زندگی جدید با او حذف میکنم.
دفاعپرس: حضور شهید را در زندگی احساس میکنید؟
بله، یقین دارم که شهدا زنده هستند. خصوصا هنگام بیماری بچهها، یا زمانیکه تب میکنند، خود عبدالکریم فقط یاریمان میدهد. کافی است صدایش کنم، در کوتاهترین زمان ممکن، فرزند بیقرارم آرام میگیرد. حتی در پیشپاافتادهترین مسائل هم نجاتمان میدهد.
دفاعپرس: از روز ولادت فرزندی بگویید که هیچگاه آغوش پدر را تجربه نکرد...
روز ولادت محمدکریم سختترین روز زندگی مشترک ما بود. هنگام ولادت امیرعلی، فقط من بودم و عبدالکریم و مادرانمان؛ اما این بار همه بودند به جز عبدالکریم. همه دست پر آمده بودند به جز پدر نوزاد تازه متولد شده. لحظات بسیار سختی بود؛ به نحویکه تا دقایقی از نگاه کردن به فرزندم ممانعت میکردم.
پدرش پیش از شهادت اصرار داشت که در هر خانهای باید یک فرزند با نام محمد باشد، ولی من اصرار داشتم که نام فرزندمان امیرعباس شود. زمانیکه به ماموریت رفت و بازنگشت، این بار من، برای نام فرزندمان سکوت کردم. نامش را محمدکریم گذاشتیم تا هم حرف پدرش شود و هم همیشه یاد پدرش زنده بماند.
دفاعپرس: شهید پرهیزگار به کدام یک از اهل بیت (ع) و شهدا ارادت داشت؟
به حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) خیلی ارادت داشت. نام حضرت زهرا (س) که میآمد بند بند جوارح عبدالکریم گسسته و چشمانش بارانی میشد.
همچنین وی علاقه بسیاری به شهید «احمد کاظمی» و همکاران شهید خود، از جمله شهید «علی نظری» داشت.
دفاعپرس: و حرف پایانی...
دوست دارم گفتوگویم را با سخنی از سید شهیدان اهل قلم به پایان برسانم. چه زیبا فرمود که: «هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد...»
انتهای پیام/ ۷۱۱