به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدار شهید «سعید ابوالقاسمپور» دهم اسفند 1344 در تهران چشم به جهان گشود. وی در عملیات والفجر 2 مورخ سیزدهم مرداد 1362 در منطقه حاجیعمران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامه شهید «سعید ابوالقاسمپور» به شرح زیر است:
بسم رب الشهداء والصدیقین
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهان بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
خدایا با نام تو آغاز میکنم که بهترین کس برای آغاز کردن هستی. خدایا کسی را جز تو در این مکان یافت نکردم خدایا مرا ببخش از تمام گناهانی که مرتکب شدم و یا نیت آن به سرم زد خدایا دلم را قرص گردان تا بتوانم با منافقین داخلی و خارجی مبارزه نمایم.
اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِی مِنَ النِّفَاقِ وَ عَمَلِی مِنَ الرِّیَاءِ وَ لِسَانِی مِنَ الْکِذْبِ وَ عَیْنِی مِنَ الْخِیَانَةِ
خدایا طاهر کن مرا از قلبی نفاق و عملی که باعث ریا است و زبانی که دروغ میگوید و چشمی که خیانت میکند به ناموس مردم.
با سلام به تنها منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و حضور نائب بر حقش امام خمینی و با درود به رزمندگان اسلام و با درود به روان پاک و طیبه شهدای اسلام و با سلام بر امت همیشه در صحنه وصیتنامه خویش را آغاز میکنم، در آغاز عرض میکنم که بنده با میل باطنی خویش این را مرا انتخاب نموده ام. این راه همان صراط مستقیم است و از شما عاجزانه درخواست میکنم که راه مرا تا سر حد جان ادامه داده و از خدایتان طول عمر امام را خواستار باشید. کسانی که همچون فامیل و یا دوست که به این جمهوری و امام و به انقلاب اسلامی معتقد نیستند حق شرکت در تشییع جنازه ام را ندارند و در پیش کسانی که دوستدار انقلاب نیستند گریه نکنید و تجلیل برایم زیاد نگیرید که مایل نیستم و برایم حجله نگذارید چراغانی نکنید، زیرا خوشم میآید که گمنام باشم،
«نه زندگی آنقدر شیرین است و نه مرگ آنقدر ترسناک که انسان شرفش را بدان بفروشد» (امام علی).
در پایان سخنی چند با مادر بیان میکنم، کنار سنگرم و لحظههای آخرین سلام من به تو ای سربلند مادر من، امیدوارم که بعد از شهادت من صبور باشی و به خود غم راه ندهی و کمتر گریه کنی، زیرا پسرتان نمرده است. بلکه زنده است و در نزد خدای خود روزی میخورد. هم اکنون ثانیهشماری میکنی که من از در وارد شوم، ولی چه کنم که خدا مرا به میهمانی خود دعوت کرده؛ و باید بروم و بیاد داشته باش که هر کس به هر نحوی شده باید به این انقلاب خدمت بکند و از روز اول آرزویم این بود که مرگ سرخ را از محراب علی تا محراب صدوقی در بر بگیرم و حال خدا ما را لایق دانست؛ و این آرزو را برآورده کرد الان خود میدانم از فراقم رنج میبرید. چون بعد از مرگ پدر فرزند بزرگ من بودم و باید خانواده را اداره میکردم. ولی این راهی بود که انتخاب کردم و تا سر حد جان در این راه جان ناقابل خود را تقدیم نمودم و امیدوارم که از من راضی و خشنود باشی. همانطور که قرآن میفرماید ((إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم)) باید سرنوشت خود را تغییر دهیم و امیدوارم که برادرانم در بسیج شرکت کنند و در راه الله جهاد نمایند و شنیده بودم که برادر و خواهرم در امتحانات مدرسه قبول شده اند. میبخشید که تبریک نگفتم البته این امتحانات مادی است امیدوارم که در امتحانات الهی قبول شوید و خواهر عزیزم امیدوارم که زینبوار به امام مسلمین خدمت کنی میدانم که مصیبت بیپدری دیدهای و بدانکه خداوند انسانهای مصیبت دیده را دوست دارد و همانطور که خداوند میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ «ای کسانی که ایمان آورده اید پایداری کنید به صبر و نماز، بدرستی که خدا با صابران است»
برادر کوچکترم فرید نوشته بودی که راهم را ادامه میدهی، ادامه دادن راه شهید یا رزمنده خیلی سخت است ادامه دادن راه یعنی نماز را به وقت خواندن در دعاها شرکت کردن و گناه نکردن و اخلاق اسلامی داشتن و استقامتی که من در تو سراغ دارم از حالا که 10 سال داری میتوانی خود را با این انقلاب وفق دهی و در ضمن حرف امام را گوش کنید و امام را دعا کنید امام را تنها نگذارید و همیشه به یاد خدا باشید، زیرا خدا بالاترین چیز است و نماز شب بپا دارید.
اما ما، ما میرویم تو بمان و سلاممان را به مهدی (عج) فاطمه برسان
ان الله مع الصابرین»
انتهای پیام/ 821