روزی که شهید «سید مصطفی خمینی» راوی خاطره‌ای تکان‌دهنده شد

فرزند آیت‌الله «سیدحسین قاضی طباطبایی» از روزی می‌گوید که شهید سیدمصطفی خمینی، خاطره‌ای از پدر او یعنی آیت‌الله قاضی طباطبایی نقل می‌کند و روزی را می‌بیند که عکس امام روی اسکناس‌های ایران چاپ می‌شود.
کد خبر: ۳۶۷۲۷۲
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۴ - 23October 2019

روزی که شهید «سید مصطفی خمینی» راوی خاطره‌ای تکان‌دهنده شدبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس به نقل از «فارس»، «سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی» فرزند آیت‌الله حاج «سیدحسین قاضی طباطبایی» (ره) از مبارزان علیه رژیم و از دوست‌داران حضرت امام خمینی (ره) بوده است که امام به وی عنایت داشت. آیت‌الله قاضی، همرزم آیت‌الله طالقانی بود و یکی از عارفان بزرگی بود که سعی داشت گمنام باقی بماند. کتابی هم درباره زندگی و کرامات او به نام «شیدای گمنامی» منتشر شده است.

او برادرزاده آیت‌الله العظمی «سیدعلی قاضی طباطبایی» بود و امام علاقه بسیاری به او داشت. حتی زمانی که امام خمینی (ره) در قم تشریف داشتند، مراسم روضه هفتگی آیت‌الله سیدحسین قاضی طباطبایی را با علامه طباطبایی شرکت می‌کرد.

سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی به علت دوستی پدرش با امام، تحت تاثیر ایشان قرار گرفت و در مبارزه علیه رژیم پهلوی شرکت کرد و با شهید مصطفی خمینی نیز ارتباط داشت. به مناسبت سالروز شهادت مشکوک آیت‌‏اللَّه سیدمصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ شمسی برابر با ۹ ذی قعده ۱۳۹۷ قمری در ۴۷ سالگی با وی به گفت‌وگو پرداختیم که می‌خوانید:

شما با آقا مصطفی خمینی دوستی داشتید. در جایی شنیدم که ایشان روزی خاطره جالبی برای شما نقل کرده است. آن خاطره چه بود؟

مرحوم حاج سیدمصطفی خمینی برایم نقل کرد که روزی مرحوم آیت‌الله سید‌حسین قاضی طباطبایی در خلوت با پدرم نشسته و مشغول صحبت‌های گوناگون بودند. دیدم مرحوم آقای قاضی طباطبایی یک قطعه اسکناس ظاهراً پنج ریالی که تصویر شاه روی آن بود، از جیب خود در آورد و به مرحوم آقای خمینی نشان داد و گفت: «در آینده عکس شما را به‌جای این عکس روی اسکناس می‌بینم.» مرحوم آقای خمینی به این‌گونه گفتارهای آقای قاضی طباطبایی توجه خاصی می‌کردند. در تفکر فرو رفتند و فرمودند: «این هم از آن حرف‌هاست.» زمانی که مرحوم آقا مصطفی در بیت امام این مطلب را به من گفتند، برایم سخنی بسیار گزافه آمد و به شوخی از کنارش گذشتم.

ظاهرا پدر شما پیغامی به آقا مصطفی دادند که به امام برساند. آن ماجرا چه بود؟

در سال ۱۳۴۲ پس از ملاقات با امام و آقای شریعتمداری در منزلشان که به اتفاق حدود ۱۰ تن از دوستان صورت گرفت، این تقریباً اوایل شروع مبارزه روحانیت بود. پس از خروج از منزل آقای شریعتمداری در سه‌راه موزه، توسط کامکار رئیس آگاهی شهرستان قم بازداشت شدم و پس از بازجویی مقدماتی به تهران نزد سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران فرستاده و از آنجا به زندان قزل‌قلعه منتقل شدم. در آنجا با عده‌ای از روحانیون مبارز هم‌بند شدم؛ از جمله مرحوم شیخ فضل‌الله محلاتی، مرحوم حاج شیخ رضا گلسرخی، مرحوم ربانی املشی، مرحوم شیخ محمد تهرانی، مرحوم حاج شیخ مهدی حق‌پناه، مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و عده‌ای دیگر. نزدیک به دو ماه در زندان بودیم که قرار شد تمام افرادی که در مورد روحانیت در زندان بودند، آزاد شوند. من تنها فرد غیر روحانی بودم که آزاد شدم. البته قبل از آزادی ما را به اتاق سرلشکر پاکروان رئیس ساواک بردند و او هم قدری تندی کرد و از در نصیحت وارد شد. یکی از روحانیون به نام حاج شیخ علی‌اصغر مروارید که در جمع آزادشدگان بود، پاسخ ایشان را داد و تقریباً منفعلش کرد.

به قم آمدیم. منزل‌مان نزدیک منزل مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی بود. به لحاظ علاقه به والد اغلب آقایان به دیدار من حقیر آمدند؛ از جمله آقایان مرعشی نجفی، شریعتمداری و امام. امام به من یک جلد تفسیر منهاج‌الصادقین و شیشه عطری هم مرحمت کردند.

پس از چند روز به اتفاق مرحوم پدرم برای بازدید به منازل آقایان از جمله امام رفتیم. در اتاق اندرونی منزل امام بودیم که مرحوم آقا مصطفی، مطلب اسکناس را برایم گفت. مرحوم پدرم به آقا مصطفی که ایشان داماد مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری و باجناق آقای مهندس عبدالباقی طباطبایی فرزند علامه طباطبایی بودند، گفته بود: وقتی بنده‌زاده را به بازدید آقا می‌آورم، شما به مرحوم امام بگو بنده‌زاده را نصیحت کند. دنبال این کارها نرود، مادرش مریض احوال است و نگران می‌شود.

اتفاقاً مرحوم آقا مصطفی این مطلب را به امام گفته بودند و مرحوم امام برعکس خواسته پدرم به من سفارش کرد خوف و هراس به دل راه ندهید و در مبارزه کتک، شلاق، تبعید، زندان و کشته شدن هم وجود دارد. مرحوم پدرم به آقا مصطفی فرمودند: آقا! عجب حرفم را وارونه کردند.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها