در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح شد؛

درخواست پدر شهید هنگام زیارت پیکر فرزندش/ حلالیت طلبیدنی که بوی شهادت می‌داد

پدر شهید «حامد سلطانی» گفت: زمانی که پسرم داوطلبانه به سوریه رفت، دلتنگی‌مان رنگ دیگری به خود گرفت. مادرش هم بی‌قراری می‌کرد. حامد در آخرین خداحافظی تغییر کرده بود، برای اولین بار حلالیت طلبید. وقتی پیکرش را از سوریه آوردند و در معراج‌الشهدا بعد از ۴۰ روز دیدمش، به او گفتم ما را هم شفاعت کن.
کد خبر: ۳۶۸۲۴۳
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۴ - 02November 2019

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: باز هم عطر شهید مدافع حرم در شهر پیچید. باز هم پدر و مادری دیگر دلتنگ شدند. باز هم فرزندی طعم تلخ یتیمی را چشید و باز هم همسری دیگر با اشک‌های پنهانی عجین شد.

روز گذشته (جمعه) پیکر مطهر شهید حامد سلطانی بر روی دستان مردم شهیدپرور تشییع و به خانه ابدی هدایت شد. او تک پسر خانواده بود، اما این امر باعث نشد هدفش را گم کند. او که از اعضای نیروی قدس سپاه پاسداران بود، برای دفاع از حرم آل الله به صورت مستشاری بار‌ها به سوریه اعزام شده بود و سرانجام مزد زحماتش را در سالروز شهادت امام رضا (ع) گرفت. فرمانده وی در خصوص این شهید اظهار داشت: «حامد قبل از آخرین اعزامش سفری به مشهد مقدس داشته است.» گویا شهید سلطانی خواسته‌اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده است.

مدافع‌حرمی که برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت

پدر بودن سخت است نه برای این که مسوولیت سنگین تربیت فرزند را برعهده دارد بلکه باید چشمش را بر روی تمام خاطرات و دلبستگی‌هایش ببندد و برای دفاع از حرم‌های اهل بیت (ع) فرزندش را به مبارزه با داعش بفرستد.

پدر شهید سلطانی از رزمندگان دوران دفاع مقدس و شاهد شهادت بسیاری از دوستانش بود. او با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا بود، اما اعلام خبر شهادت فرزندش به همسر و عروسش امکان‌پذیر نبود. او می‌گفت که ساعاتی بعد از شهادت حامد، خبر شهادتش را به من دادند، اما تا چند روز این خبر را همچون راز در سینه نگه داشتم تا پیکر شهید بازگردد. پس از شهادت فرزندش، رسالت او سخت‌تر می‌شود، زیرا او باید تنها یادگار شهید که سپهر هشت ساله است را آن طور که پدرش دوست داشت، تربیت کند.

سپهر را در روز وداع به خوبی به یاد دارم. گاهی گریه می‌کرد و گاهی در فکر فرو می‌رفت. از او که حالش را پرسیدیم، گفت دلش برای پدرش تنگ شده است، اما از پیکر پدرش می‌ترسد. او با دیدن چهره پدرش ترسیده بود، اما شاید نمی‌خواست باور کند که دیگر پدرش را نخواهد دید. از او پرسیدیم که پس از این اگر دوستانش سراغی از پدرش بگیرند چه می‌گوید که گفت می‌گویم پدرم در سوریه است. کمی مکث کرد و با بغض ادامه داد «می‌گویم پدرم شهید شده است.»

مدافع‌حرمی که برات شهادتش را از امام رضا (ع) گرفت

پس از اتمام مراسم تشییع و خاکسپاری به سراغ پدر شهید سلطانی رفتیم تا برایمان از حامدش بگوید. او گفت «حامد از ۱۹ سالگی به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و سپس به عضویت در سپاه پاسداران درآمد. او به ماموریت‌های زیادی می‌رفت. به دیر آمدنش به خانه عادت کرده بودیم، اما از زمانی که داوطلبانه به سوریه رفت، دلتنگی‌مان رنگ دیگری به خود گرفت. مادرش هم بی قراری می‌کرد. حامد در آخرین خداحافظی تغییر کرده بود، برای اولین بار حلالیت طلبید. وقتی پیکرش را از سوریه آوردند و در معراج‌الشهدا بعد از ۴۰ روز دیدمش، به او گفتم ما را هم شفاعت کن.» بغض پدر شهید دیگر اجازه نداد بیش از این صحبت کند.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها