«کبری حافظی» همسر شهید «سید نورخدا موسوی» در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در خرم آباد، با اشاره به خاطرهای از شهید «سیدمجتبی فاطمی» یکی از 18 شهید دهه کرامت استان اظهار داشت: خانه ما دیوار به دیوار منزل شهید «مجتبی فاطمی» بود آن زمان وارد سپاه نشده بود، سیدنورخدا هم هنوز مجروح نشده بودند و ما از تهران به خرم آباد منتقل شده بودیم.
وی خاطرنشان کرد: آقا سیدمجتبی شبیه شهدا بود و حس میکردم که نقاشی یک شهید با ۲ بال پرنده را میبینم، آقا سید به من تذکر میدادند که مادرش متوجه حس من نشود اما من دست خودم نبود میگفتم اینطور حسی به چهره شما دارم، چون آقا سید متعلق به این دنیا نبود.
همسر شهید موسوی افزود: سال بعد آقا سید مجتبی یک هیئت زنجیرزنی راه انداخت و احساس میکردم که به آن هدف و آن چهره شهدایی نزدیک میشود.
وی با بیان اینکه همسرم در زمان مجروحیت به زاهدان انتقال پیدا کرد گفت: همسرم در زاهدان مجروح شد و ما بخاطر مشکلاتی که داشتیم مجبور شدیم از آن خانه نقل مکان کنیم بعدا شنیدم آقا سید مجتبی در سپاه مشغول کار است.
حافظی گفت: آقا سید مجتبی در ذهن من چهره شهدایی به خود گرفته بود نمیدانم چه حسی داشتم به اینکه آقا مجتبی خواهد رفت و در این دنیا ماندنی نیست.
این همسر شهید اضافه کرد: سال 89 فضای مجازی نبود من از طریق تلفن خبردار شدم انفجاری در پادگان امام علی (ع) سپاه پاسداران استان لرستان رخ داده و تعدادی شهید شدند خیلی از دوستان و فامیل در این پادگان بودند ولی من حس کردم و گفتم آقا سیدمجتبی شهید شده است.
حافظی بیان داشت: ماشین را روشن کردم و به سمت بیمارستان عشایر رفتم، همه خانوادههای شهدا حضور داشتند آنجا غوغا شده بود، هر کسی در گوشهای گریه و ناله میکرد. مادرها به سر و سینه میزدند و دیگران آنها را دلداری میدادند. در ورودی بخش اورژانس بیمارستان پدر و مادر سیدمجتبی فاطمی را دیدم و دست مادر آقا سیدمجتبی رو گرفتم و گفتم پسرت زخمی نشده عاقبت به خیر شده و جز زخمیها نیست.
همسر شهید موسوی ادامه داد: ما به منزل اقا سید مجتبی رفتیم و جالب اینکه مادر آقا مجتبی از خاطراتش تعریف میکرد و میگفت مجتبی ۳ ماه برای سلامتی سیدنورخدا موسوی نماز شب نذر کرد تا سلامتیش را به دست آورد.
وی یادآور شد: آقا سیدمجتبی چند روز قبل شهادتش مستند سید نورخدا موسوی را در تلویزیون دیده بود و فوراً زنگ زد به مادربزرگش و با ذوق خاصی تلویزیون رو بوس میکرد دستی به صورت سیدنورخدا میکشید و به صورت خودش میآورد و میگفت سید خوش به حالت عاقبت به خیر شدی.
حافظی متذکر شد: شهدا همدیگر را میشناسند و قدر شهدا را باید بدانیم و راهشان را ادامه دهیم. ما بانوان باید با حجابمان و مردان با عفت راه شهدای عزیز را ادامه دهیم.
انتهای پیام/