وصیت‌نامه بسیجی شهید ابوالفضل عموئی (۴)/ منتظران واقعی از بذل جان برای خدا واهمه ندارند

جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید دل برای همواری ظهورش هدیه کنید و بدانید آنها که جان را برای رضای خدا هدیه کردند و دل همواری را هدیه کردند منتظرین واقعی اند.
کد خبر: ۳۶۹۹۰۳
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۴ - 14November 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، بسیجی شهید «ابوالفضل عموئی» دوم مهر 1347 در تهران چشم به جهان گشود. وی مورخ هفدهم تیر 1366 در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

وصیت‌نامه بسیجی شهید ابوالفضل عموئی (۴)/ 

تصاویر وصیت‌نامه شهید «ابوالفضل عموئی»

وصیت‌نامه بسیجی شهید ابوالفضل عموئی (۴)/ جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید

وصیت‌نامه بسیجی شهید ابوالفضل عموئی (۴)/ جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید

وصیت‌نامه بسیجی شهید ابوالفضل عموئی (۴)/ جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید

 

متن وصیت‌نامه شهید «ابوالفضل عموئی» به شرح زیر است:

«ای دوست آن وقت که ما بدن گلگون آن از بدن جدا و رسیده به خدا را دیدیم عظمت و بزرگی و کمال در آن محسوس بود و فطرت به درون و سپس فرمان پیروی داد و ما بی خبر از همه جا به خیال خود بسوی این دشت وسیع می رفتیم در اول فکر می کردیم که راه بسیار هموار و دلپذیر است و کوتاه ولی هرگاه از راه کمی دورتر می شدیم و در گناه ها می افتادیم دیگر تصور نجات نبود که ناگهان نیکی آن رحیم و نصیحت ناصح، را از دره ها بیرون می کشید و دوباره به راه می آورد و باز هنگامی که ما را از نیکی حق و وصیت رهبر دور می کرد باز به گودالی می افتادیم و در اثر دعا و خواهش بار دیگر به راه می آمدیم فالهجه در حقیقت آن راه بسیار ناهموار در صعب العبور و طولانی شد و هنوز نیز، و خوب می دانیم که اگر رحمت خالق نبود هرگز به این مهم موفقیت حاصل نمی شد و اگر ارشاد مرشد نبود چگونه این راه هموار می شد ارشاد مرشد مانند آبی و شرابی است که راهیان را سیراب می کند و اگر کسی از آن بهره مند نباشد تشنه کام در صحرایی خشک می افتد و هلاک می شود و مرشد مانند صاقی است که کاسه به دست به هر که از تشنگی بماند شراب هدایت می دهد پس از خدا می خواهیم که رحمت خود بر سر ما بسیار کند و از عصر چنین تقاضا داریم که

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

ای دوست همه این مشکلات چه زیباست مقصد و چه زیباست هدایت که خیل جوانان را به خود می کشاند و این صفا و معنویت و شکوه هدف است (که همان عشق به خداست) که دل هزاران دل را خون کرده گرچه، آن را نمی بینم ولی ساقی چه زیبا از آن توصیف می کند و طره می گشاید:

 به بوی نافه ای کافر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دلها

ای دست چطور آرزوی عیش کنم و چگونه در آسایش باشم و چگونه دعوت رسول خدا را لبیک نگویم در حالی که می دانم معنی اش گذراست و آسایش موقت و دعوت حق چگونه بخواب ناز روم و عزیز پاسدار و نگهبان از کردستان و خوزستان را از یاد ببرم و از نان گرم و غذای مطبوع و هوای مناسب و زمین هموار استفاده کنم که شبانگاه امنیت پشت جبهه را با چشمانی باز و بینا حاصل می کنند و با نان خشک کپک زده و غذای سرد داخل کنسرو و هوایی بسیار گرم یا سرد و زمین ناهموار را تحمل می کنند و محبت پروردگار را نسبت به خود می خرند.

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها

ای دوست هر چه ساقی گفت و هر چه صفا گفت و هر چه ولی فقیه و مرجع تقلید گفت انجام بده حتی اگر گفت جان بده اگر گفت از پوست خود خارج شو یا سر از تن خود جدا نما و با آن به بازی بپرداز و حال آنکه به جبهه برو از کشور دفاع کن و ... انجام بده ولایت چون حکم می کند بلی او حتى اگر گفت که سجاده پاک خود را با خون خود رنگین کن تو چنین کن زیرا او سالک است و از طريقت راه آگاه او نیک می داند که برای وصال به حق چه باید کرد او از تمام این راه آگاه است.

همی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

ای دوست در چنین شب تاریکی که به قلب دشمن میزنیم و از خطرات میدان ها مین و کانال ها و سیم های راه می گذریم و صبح ظفر به ارمغان می آوریم چه حال و شور و نشاطی ما را گرفته که هیچ کس تا نباشد نمی فهمد که چه حظی دارد و چه با شکوه و عظمت است شهادت شهید آن زمانی که انسان سبكبال و فارغ از تمام پستی های دنیا با کوله باری از اعمال نیک و خیر و گناهانی که واسطه جهاد و نیک ها به فضایل تبدیل شده و بسیار سنگین است ولی دلی را تعب نمی رساند و به بقای حق می شتابد و کسی می تواند حال ما را درک کند آنان که به نماز و شاید روزه داخل شهرهای امن اکتفا می کنند و بعضی ها حتی ما را متهم می کنند و بطرزی تنبلی و ترس خود را و کار ما را توجیه می کنند و بطریقی آن را درست و این را نادرست می نامند و راستی که:

شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

ای دوست غم مخور که همانا آنانی که امروز بصورتی راه و روش شهید را دیوانگی می دانند وارثان هم نمایند که بر ائمه معصومین بخاطر طريق و مقصدشان ایراد می گرفتند و پیامبر را مجنون حرفش را هذیان می نامیدند و کسی که همانطور کار آن بزرگوار را پس از قرنها در طی محافل و مجالس علما صحیح و احسن شناخته شده طریق شهید نیز همیشه بصورت راز نمی ماند گر چه نه رسول حق و نه شهید اعمال و گفته ها و گفته هاشان برای اینها نیست و فقط خالص خداست و نیز اگر ما این راه را بپوییم ملالی نیست آنهایی که از بیگانه بگریزند و آرزوی رسیدن به ارزش و قدر انسانی خود کردند و به خدا پیوستند و حرف دیگران را گوش ندادند و به آرزوی خود پرداختند رازی در دل دارند که اگر تا بحال نهان مانده ولی نهایتا روزی آشکار خواهد شد.

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
پنهان که ماند آخر آن رازی کز و سازند محفل ها

ای دوست اگر می خواهی به وصال حق بشتابی و تو را به عرض حضور دهند و باحق خلوتی نمایی و او و رحمتش بر تو حاضر باشند هرگز غافل مباش و او را از یاد مبر و یاد خدا کن و نسیان را کنار بگذار.

حضور گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
حتى تا تلق من تهوى ودع الدنيا و اهل ها

دوستان انتظار یعنی مهیا شدن برای وجود مقدسی که احسن مخلوقین است یعنی آماده شدن برای نوری که جهانگیر است آن انسان اعظم اگر زمانی ظهور کند منتظر کسی است که برای او از همه چیز خود گذرد و از بزرگ ترین چیزها از بهترین گوسفند نه از پست ترین کشت ها برای او می بایست جان را هدیه کرد نه به مال و ثروت بسنده کرد برای او باید سمرقند و بخارا داد باید تهران خراسان را داد باید تبریز و اصفهان را داد نباید به دادن کوفه و صحرای خشکی بسنده کرد ای منتظرین خود را برای حضور آن عزیز آماده کنید جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید دل برای همواری ظهورش هدیه کنید و بدانید آنها که جان را برای رضای خدا هدیه کردند و دل همواری را هدیه کردند منتظرین واقعی اند زیرا همان هایند که می گویند:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

دوستان سالهاست که شیعیان و نه شیعیان علی و حسین در انتظار حضرت اجرای دین عقب مانده اند و غافلند که تا آنها دین را در نیابند سرور دین وجودش مجال است آری آنها تنبلی و بی دینی و بی ایمانی خود را بنام انتظار توجیه می کنند و این ها را نباید شیعه خواند بلکه معتاد به شیره خواند شیره ای که افیون دین گشته و از دین جز خرافاتی به جای نگذاشته پناه بریم به خدا از اعتیاد به آن و حال آنکه ما می بینیم و می دانیم که آنها هرگز به وصل به حضرت آن ترک شیرازی موفق نشده اند زیرا بخال هندویش حاضر نیستند سمرقند و بخارا را بدهند من و شما برادر شیعه نباید دست روی دست بگذاریم و انتظار بکشیم که حضرت بیایند و همه چیز را درست کنند و ما را نیز بلکه همین ما هستیم که اگر خود را نسازیم ایمان به آن حضرت نیاورده و نمی آوریم و در مقابل ایشان می ایستیم نعوذبالله.»

انتهای پیام / 821

نظر شما
پربیننده ها