به گزارش خبرنگار دفاعپرس از بوشهر، در اولین روز فروردین سال 1336 خانواده نبوی اهل وحدتیه شهرستان دشتستان صاحب فرزندی شد که نامش را هم نام فرزند امام حسن مجتبی (ع) یعنی «قاسم» نهاد تا در کربلای ایران به یاری ولی زمانش بشتابد.
دوران کودکی را در مکتب خانه زادگاهش سپری کرد و به تعلیم و فراگیری قرآن پرداخت. قاسم تحصیلات ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند اما به دلیل فقر راهی شهر بوشهر شد تا با کار در نانوایی کمک خرج خانواده شود.
پس از گذشت دو سال به دیارش بازگشت و در آنجا نیز در نانوایی مشغول به کار شد و به تحصیل خود ادامه داد و مدرک پایان دوره راهنمایی خود را گرفت.
مشکلات زندگی از قاسم مردی با اراده و استقامتی همچون کوه ساخت، قاسم برای تأمین معاش زندگی به کارهایی مانند نانوایی، بنایی، کار با تاکسی و… روی آورد.
همزمان با مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت رژیم شاهنشاهی قاسم نیز ظلم، تبعیض و نابرابری حکومت را که با پوست و گوشت و استخوان خود حس کرده بود وارد عرصه مبارزه شد.
سال 1359 از طرف بسیج به پادگان آموزشی نیروی دریایی اعزام شد و دوره پر مشقت تکاوری را پس از گذشت شش ماه با موفقیت به پایان رسانید.
پس از آن روانه جبهه آبادان شد و تا سال 1361 به طور مستمر در جبهه های جنوب و غرب به دفاع از میهن اسلامی پرداخت و در این سال بنا به علاقه ای که به حفظ دستاوردهای انقلاب داشت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و پس از گذشت چندماه به سمت قائم مقام فرمانده گردان امام حسن (ع) ناوتیپ 13 امیرالمومنین (ع) نائل آمد.
قاسم در 26 مرداد سال 62 دین خود را با ازدواج با دختر خاله مادریش «فرخنده محمدی» تکمیل کرد و پس از گذشت چند روز مجددا به جبهه های حق علیه باطل شتافت و زمانی که همسرش از او سوال می کرد قاسم، در جبهه ها چکار می کنید و شما چه کاره اید؟ در پاسخ می گفت: «من هم یک بسیجی ام مثل همه بسیجی ها» و هیچ وقت بروز نداد که فرمانده یا جانشین فرمانده است.
یک روز قبل از تولد اولین فرزندش محسن به خانه برگشت و پس از دیدار همسر و نوزاد تازه متولد شده بار دیگر عازم شد. زمان رفتن به جبهه شور عجیبی در دل داشت انگار همه چیزش آنجا بود.
سال 64 بنا به خواسته همسرش از سپاه جدا شد. فرخنده می گوید: «به دنبال چیزی بودم که نگذارم قاسم زیاد به جبهه برود یا لااقل کمتر برود از جبهه که بر گشت گفتم قاسم! اگر می شود سپاه را رها کن آخر یک لحظه هم اینجا نمی مانی و همه اش جبهه هستی تو زندگی، زن و بچه هم داری» و قاسم در پاسخ می گوید: «می دانم زجر می کشی ولی در این برهه از زمان حضور ما در میدان جنگ ضروری است» اما بالاخره با حرف های همسرش و برخی مسائل دیگر از سپاه جدا شد.
اما قاسم که شیفته دفاع از اسلام و انقلاب و نماد ایثار و شجاعت بود باز راهی جبهه های نبرد شد و سرانجام در 4/ 4/ 1367 زمانی که در سمت معاونت فرماندهی گردان امام حسن (ع) بود در جزیره مجنون با پیکر مطهر تکه تکه شده اش به دیدار حق شتافت و مدال افتخار شهادت را بر گردن خود و خانواده اش آویخت.
انتهای پیام/