به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، کتاب «حرمان هور»، دست نوشتههای شهید «احمدرضا احدی»، است که به اهتمام «علیرضا کمری» چاپ شده است.
احمدرضا در 25 آبان سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانوادهای مذهبی و سنتی متولد شد. وی در هنگام شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خویش، شهر ملایر بازگشت و تحصیلات متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی پی گرفت و سرانجام در سال 63 موفق به کسب دیپلم شد.
سال 64 در کنکور سراسری دانشگاهها با استفاده از سهمیه رزمندگان رتبه نخست را در کل کشور و در همه رشتههای انتخابی بدست آورد و از این پس در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامه تحصیل پرداخت.
نخستین باری که به جبهه ها رفت در عملیات رمضان در سال 61 بود و شرکت کرد و در این نبرد مجروح شد. این بسیجی، مرد میدان های جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عملیات کربلای 5، در شب 12 اسفند سال 65 همراه تنی چند از همرزمانش از آن جمله مجید اکبری در درگیری با کمینهای دشمن بعثی به شهادت رسید و به لقاءالله پیوست و پس از 15 روز که پیکر خونینش میهمان آفتاب بود بازگردانیده و در آرامگاه عاشورای ملایر به آغوش خاک سپرده شد.
قسمتی از متن کتاب «حرمان هور»:
شب آخر است. قدم هایت را آهسته تر بردار، دیدگانت را عمیق تر بکار بند. بچه ها را خوب بنگر. منطقه را و حتی قامت بلند (بیزل) را خوب نگاه کن، که دیگر چشمانت شاید این کوه را نبیند. شاخ را سیر نگاه کن و خاطراتش را در ذهن مرور کن. شهدای امروز را به یادآور، مخصوصا آن پیر مرد روحانی را که دو فرزندش شهید شده بودند. مبادا از یادت برود! درهها را این شیارهای گنگ و پی در پی و تاریک را، آن بوتههای بلوط و همه را خوب بنگر. به صدای بلند رودخانه و آواز باد که امشب همراهیاش میکند خوب گوش کن.
امشب قدمهایت را آهسته تر از شب های پیش بر میداری، و طول ستاد را، شاید برای آخرین بار، آرام می پیمایی و گاهی نگاهی به اطراف و پشت سر می کنی. همهاش کوه است و دره. دوباره میروی. کنار دوستان در چادر مینشینی و حرفهایشان را میشنوی و لذت میبری.
رخسار پاکشان برای آخرین بار از جلوی دیدگان حسرت بار تو میگذرد؛ به امید آنکه فردایی دوباره از نظارهگر صورتهای شاداب و پاکشان باشی، به خواب میروی. امشب نگهبان پاس سوم هستی، ساعت 1:30 شب پاسبخش قاسمی که دوستش میداری، از خواب بیدارت کرد.
اسلحه و حمایل را بر میداری و به سنگر نگهبانی میروی. مینشینی. همه جا تاریک تاریک است. اگر این چند ستاره هم نبود، همه جا سیاه سیاه بود. باد بیداد می کند. آواز بلند رودخانه «زیمکان» از صدای باد، بلندتر از شبهای پیش، قصههای کوهستان را سر میدهد؛ ولی کسی جز صخرههای همیشگی کناره رودخانه به این قصهها گوش نمیدهد. این شاخههای بلوط هم با نوازش تندباد به رقص آمدهاند. نگاهی به اطراف می کنی.
کتاب حرمان هور در 231 صفحه مصور و به نوشته علیرضا کمری از خاطرات و دست نوشتههای شهید احمدرضا احدی است.
انتهای پیام/