به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، تاریخ شفاهی انقلاب به روایت مرحوم «حاج حبیبالله عسکراولادی» را میخوانیم.
آیتالله کاشانی و تشویق مریدان به تقلید از حاج آقا روحالله
سال ۱۳۴۰ به تعبیری سال بازنگری شد که مراجع، فقهای بزرگوار و اساتید مقداری به تفکر فرو رفتند. وضع هیئتهای دینی از این به بعد تغییر کرد، به تفکر فرو رفتند و تکانی خوردند. در اسفند ۱۳۴۰ آیتالله کاشانی به رحمت خدا رفتند؛ یعنی در سال ۱۳۴۰ ما درخلال فروردین و اسفند دو شخصیت برجسته روحانی رو از دست دادیم.
تعدادی از برادران متدینمان که در نهضت اسلامی نسبت به آیتالله کاشانی وفادار مانده بودند، بعد از رحلت آیتالله العظمی بروجردی به مرحوم آیتالله کاشانی مراجعه کردند و از ایشان مسئله میپرسیدند. (ایشان یک اصطلاح مزاح گونهای با برادرانی که در خدمت ایشان بودن داشتند. وقتی که چیزهایی را میپرسیدند که نمیبایست بپرسند، ایشان به مزاح میفرمودند: بیسوادها). در این مقطع در پاسخ به پرسش علاقهمندانشان گفته بودند: «بیسوادها! تا در قم حاج آقا روحالله هست سراغ من که هیچ سراغ هیچ کسی نروید».
البته حاج آقا روحالله در اون روز حتی تا یک سال و نیم بعد هم رساله مرحمت نفرمودند. دیگر مراجع که انتظار مرجع شدنشان از قبل بود رسالههایی داشتند. ولی ایشان رسالهای مرحمت نفرموده بودند. برای مردم در روزهای اول تعجبآور بود که چطور مرحوم آیتالله کاشانی مقلدین خود را رد میکند! حتی به تعداد معدودی که از قبل یعنی در زمان حیات آیتالله بروجردی از ایشان تقلید میکردند، به همه آنها فرمودند که حاج آقا روحالله در قم هست و به ایشان مراجعه کنید.
امام راحل هم در بسیاری از برنامههای اصلی که آیتالله کاشانی در تهران سامان میدادند از قم تشریف میآوردند و در آنها شرکت میکردند که بنده یک نماز عید فطر را به خاطر دارم. شاید عکسی هم از اون روز باشد که حضرت ایشان در نماز عید فطر آیتالله کاشانی که در جنوب شرقی تهران در بیرون شهر تشکیل شد (کنار کارخانهاشکودا) تشریف آورده بودند. در بسیاری از برنامههای اصلی و جدی ایشان سعی میکردند که حضور پیدا کنند یا در تماس باشند.
تابستانها در آن سالها امام راحلمان به تهران و امام زاده قاسم (یک بخش مذهبی شمیران) تشریف میآوردند و در منزل مرحوم رسولی پدر حضرت حجتالاسلام والمسلمین رسولی تشریف داشتند. آیتالله عبدالکریم حق شناس در مسجد امین الدوله ما را تشویق میکردند که آنجا به زیارت ایشان برویم. اما ایشان خودشان را به عنوان مرجع تقلید و صاحب رساله معرفی نفرمودند.
مقابله امام با نقشه خالی کردن قم از طلاب و فضلا
در راس اجرایی حکومت آن روز دکتر علی امینی قرار داشت. دکتر علی امینی برای اینکه رژیم بتواند از این جریان استفادههای خاص خودش را داشته باشد، در تشییع جنازه آیتالله کاشانی شرکت کرد و برای شرکت در مراسم تسلیت گفتن به بزرگان در قم سعی کرد که خودش به قم برود. در دو سه مرحله که دکتر امینی به قم رفته بود، نقشهای که رژیم از قبل داشت از زبان او در قم منعکس شده بود.
یک بار قبل از فوت آیتالله کاشانی و بار دیگر بعد از فوت ایشان یک مقدار جدیتر بود و او با برخی از بزرگان که تصور میکرد از مراجع هستند، در قم ملاقات کرد و به آن آقایان وعده داد که «ما به زودی راه نجف را باز میکنیم و برای طلاب و فضلایی که قصد دارند به نجف مشرف شوند من صحبت کرده و راههایش را باز کردهام».
اما وقتی خدمت امام راحل (و به تعبیر آن روز حاج آقا روحالله) رسید و آنجا این مطلب را بیان کرد امام بلافاصله فرمودند که این نقشه خالی کردن حوزه علمیه قم از فضلا و طلاب جدی است. مگر ما میگذاریم چنین کاری بشود! این کار امتیازی نیست که شما میخواهید به حوزه بدهید، بلکه این باز نقشه تخریب حوزه است. مگر ما میگذاریم چنین کاری بشود و من اطلاع خواهم داد که این نقشه چه آسیبهایی برای حوزه دارد. این مطلب به تهران انعکاس پیدا کرد.
ما را از مدارسه بیرون میرویم!
باید این را عرض بکنم که تا چهلم حضرت آیتالله العظمی بروجردی، روزنامهها راجع به مراجع تقلید اظهار نظرهایی کردند و شرح زندگی، تحصیل و تدریس و موقعیت آنان را انعکاس دادند. آن روزها مقالهای در کیهان در معرفی حاج آقا روحالله خمینی انعکاس پیدا کرد که خیلی نزدیک به واقعیت بود و به نیروهای سرخورده از مسائل سیاسی، حتی سرخورده از بیت مراجع تقلید، امیدهایی میداد.
موضعگیری امام راحل در تشییع جنازه و ختم و بزرگداشتهای مرحوم آیتالله بروجردی در حوزهها، علمای بلاد و مردم زمینههایی را فراهم کرد. علی امینی که از بعضی از ملاقاتهای خودش قوتی گرفته بود به طور آزمایشی اصلاحات ارضی را آغاز کرد و ارسنجانی، وزیر کشاورزی وقت، مسئولیت اصلاحات را پذیرفت.
این حرکت اصلاحات ارضی در روستاها امیدی پدید آورده بود. محمدرضای خائن احساس کرد که امینی دارد در بین اقشار مختلف زمینه و موقعیتی پیدا میکند و تصور اینکه او از قاجار است و خطری برای سلطنت است شاه را وادار کرد که شخصا به عتبهبوسی در آمریکا برود (!) و آنجا بگوید که هر کاری امینی میکند من خودم خواهم کرد و با اطمینان از آنجا آمد و فشارهایی را بر امینی وارد کرد و امینی را با فشار وادار به استعفا کرد.
امینی در شرایط استعفایش یک جملهای دارد که کاملا میتواند نشان بدهد که فشار بر او چقدر بود. او مثال خاصی را که در رابطه با یک موضوع در جنوب شهر تهران در اطراف مدرسه مروی بود زد. گفت: «ما را از «مدارسه» بیرون میرویم»؛ این تعبیر عدهای مهاجم بود که طلاب مدرسه مروی آنها را از مدرسه بیرون کرده بودند.
وقتی میخواستند از در مدرسه مروی بیرون بیایند میگفتند ما را از مدارسه (به جای مدرسه، مدارسه گفتند)، میخواستند بگویند بیرون کردند دیدند که چوب طلاب بالای سرشان است، گفتند ما را از مدارسه بیرون میرویم. دکتر امینی در شرایط استعفای خودش گفت من قصدم بود این خدمت را به پایان برسانم، اما ما را از مدارسه بیرون میرویم. فشار به او فشار فوقالعاده زیاد شد و استعفا داد و اسدالله علم، وزیر دربار، به عنوان نخستوزیر معرفی شد.
منبع: روزنامه کیهان
انتهای پیام/ 900