حاشیه دیدار خبرنگاران با خانواده شهید ارمنی "واهیک باغداساریان"

کریسمس‌هایی که بدون "واهیک" گذشت/ روزی که رهبر مهمان خانواده شهید "باغداساریان" شد

عده‌ای آمدند و خبر دادند که یکی از مسئولین می‌خواهد به دیدنمان بیاید. خوشحال شدیم و استقبال کردیم. مدام چند نفر در حال رفت و آمد بودند. چند دقیقه مانده به ورود حاج آقا گفتند که آقای خامنه‌ای می آید. تعجب کرده بودم. به سرعت به طرف در ورودی ساختمان رفتم...
کد خبر: ۳۷۷۸۶
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۲ - 05January 2015

کریسمس‌هایی که بدون

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس عروسک آویزان شده بابانوئل از نرده خانه، بنر نصب شده به زبان ارمنی  بر سر در یکی از خانه ها که شکل و شمایلش نشان می دهد پیامی در تبریک میلاد مسیح است و کاج کوچک تزیین شده مغازه، گویای حضور ما در محله مجیدیه است؛ محله ای که سالها هموطنان ارمنی با صلح و صفا در کنار هموطنان مسلمان زندگی می کنند.

انتهای بن بست مریم درب سفیدی به روی خبرنگاران باز می شود. مرد میانسال، پسری جوان و دو خانم در طبقه اول ساختمان از مهمان ها استقبال می کنند. پیرمردی روی مبل های خانه نشسته و انتظار مهمان ها را می کشد. از همان ابتدای ورود کاممان به شیرینی های چیده شده روی میز شیرین می شود. به رسم مسیحیان کاجی تزئین شده هم گوشه خانه کنارعکس زیبای شهید واهیک باغداساریان جا خوش کرده است.

اینجا در انتهای کوچه مریم، خانه شهید واهیک باغداساریان سالها پیش در همین ایام میزبان رهبر انقلاب نیز بوده است. تصویری از این دیدار با حضور پدر و مادر شهید هم در خانه به چشم می خورد. همه مشتاقند تا خاطره آن روز و دیدار رهبری را از زبان توماس (پدر شهید) بشنوند.

"عده ای آمدند و خبر دادند که یکی از مسئولین می خواهد به دیدنمان بیاید. خوشحال شدیم و استقبال کردیم. مدام چند نفر در حال رفت و آمد بودند. چند دقیقه مانده به ورود حاج آقا گفتند که آقای خامنه ای می آید. تعجب کرده بودم. به سرعت به طرف در ورودی ساختمان رفتم همان لحظه  حاج آقا به پله ها رسیده بود، دستش را گرفتم و کمک کردم که بالا بیاید. روبوسی کردیم و وارد خانه شدند. خیلی خوشحال بودم. آن شب صحبت های زیادی کردیم."

با وجودی که سال ها از دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهید باغداساریان گذشته اما خانواده خاطره آن روز را به خوبی به یاد دارند.

"روبرت" برادر و خواهر شهید هم مشغول پذیرایی از مهمانان هستند. گاهگداری برادر شهید برای یاداوری خاطرات به کمک پدر می آید. درباره برادرش که از او می پرسند گریه اش می گیرد. خواهر شهید هم آن طرف تر با هر خاطره ای که پدر از "واهیک" می گوید بغض می کند انگار که هنوز بعد از گذشت سالها داغ شهادت واهیک تازه است.

پدر از روزی می گوید که پیکر واهیک را به خانه آوردند: "مادرش گریه می کرد که چرا هیچ پولی بین وسایل واهیک نیست می گفت چرا قبل از رفتن پولی به او ندادیم. چند روز بعد کسی زنگ خانه را زد و مقداری پول به ما داد. می گفت واهیک خیلی به ما کمک می کرد. امکان خرید شیر خشک نداشتم برای همین واهیک هر وقت به تهران می آمد با آشنایی که در داروخانه داشت برای فرزندم شیر می خرید."

بعد هم آخرین دیدار از پسرش را تعریف می کند: " دفعه آخری که می خواست به جبهه برود از همه خداحافظی کرد. 20 متری نرفته بود که دوباره برگشت. همه را بوسید. گفتیم تو که الان خداحافظی کردی. می گفت: فشار در جبهه زیاد است ممکن است من هم مثل دوستانم شهید شوم"

دقایقی بعد اسقف گریگوریس و حجت الاسلام تویسرکانی نماینده ولی فقیه نیز به جمع خبرنگاران اضافه می شوند. با تمام شدن مراسم پدر شهید برای جمع حاضر دعا می کند. اسقف گریگوریس نیز مشغول خواندن دعای دسته جمعی می شود. هنوز عکس "واهیک" کنار کاج تزئین شده با همان نگاه زیبایش جمع را نظاره می کند. کم کم همه از خانه خارج می شوند و پدر می ماند و یک قاب عکس از "واهیک".

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها