گروه استانهای دفاعپرس: شهادت زمزمهای است از غزل وصال به محبوب ازلی و راوی زندگی شهدا بودن یعنی روایتگری سالها صبوری، یعنی روایتگری سفره هفت سینهای مزین به عکس بابا، یعنی روایتگری لحظه لحظه یتیمی فرزندانی که در زیر سایه نام بابا قد کشیدند. روایت زندگی خانواده های شهدا روایت همسران و مادرانی است که زینب وار پیام رسان حماسههای خونین هستند. 15 سال برای «نرگس نصیری» همسر شهید «حبیب باقرنژاد» که برای فرزندانش هم پدر است و هم مادر، هر روزش یک عمر است.
شهید «حبیب باقرنژاد» متولد شهرستان پلدختر بود که دوران تحصیل را تا دیپلم به پایان رساند و در سال 1360 وارد سپاه منطقه پلدختر شد و در سال 1363 به عنوان مسئول آموزش واحد بسیج این شهر فعالیتهایش را ادامه داد. در دوران دفاع مقدس بارها در مناطق عملیاتی حضور داشت و در یکی از عملیاتها بر اثر عارضه شیمیایی مصدوم شد.
این شهید والا مقام در دهم اردیبهشت ماه 1383 در حالیکه 10 سالی میشد که از سپاه به نیروی انتظامی منتقل شده بود؛ در منطقه «پشته حسین آباد» خرم آباد در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید. همسرش تنها 10 سال با او زندگی کرد. 10سالی که حاصل آن دو فرزند دختر به نامهای «راحله» و «فاطمه» است.
با ورود به منزل نرگس خانم، پس از خوش و بشی صمیمانه، برای لحظاتی نگاهم در قاب عکس شهید باقرنژاد که زینت بخش دیوار این خانهی پر مهر و صفا است، گیر کرد.
سر صحبت را که باز کردم خانم نصیری از روزهای خوش زندگی با همسرش گفت. در خصوص نحوه آشنایی با همسرش از او پرسیدم که بیان کرد: من و حبیب دختر خاله و پسر خاله بودیم. 21 ساله بودم که با او ازدواج کردم. اگر چه زندگی مشترکمان کوتاه بود ولی زندگی با برکتی داشتیم. همسرم بسیار با حیا بود. در بین فامیل و همسایگان به خوش خلقی، صداقت و بردباری معروف بود و به نماز اول وقت و فریضه امر به معروف و نهی از منکر بسیار اهمیت میداد. به ائمه (ع) علاقه خاصی داشت و برای هر کاری به آقا امیرالمومنین(ع) متوسل میشد.
این همسر شهید که حالا خاطرات روزهای دور، همان روزهایی که «راحله» و «فاطمه» در نبود پدر قد کشیدند در ذهنش مرور میشود؛ سرش را به طرف دختران محجوب و با حیایش برگرداند و پس از چند ثانیه سکوت به سختی بغضی را که سالها مهمان ناخوانده سینه داغدارش بود فروبرد.
«راحله» اولین فرزند شهید باقرنژاد دانشجوی پزشکی است و «فاطمه» دختر کوچکتر ایشان در پایه دوم دبیرستان مشغول به تحصیل است و اکنون خانم نصیری خوشحال است که با همه سختیهای زندگی، فرزندانش مومن و مقید به مسائل شرعی، محجبه، مسئولیت پذیر، پرتلاش و پایبند به آرمانهای شهدا و امام شهدا هستند.
کمترین هدیه شهدا برای ما
از او پرسیدم با وجودی که سالها از دوران دفاع مقدس گذشته بود آیا فکر میکردید همسرتان شهید شود؟ از ته دل آهی میکشد و بعد از سکوتی معنادار چنان قاطعانه راجع به امنیت و تاثیر آن در پیشرفت جامعه حرف میزند که گوش دل به حرفهایش میسپرم و ترجیح میدهم وسط کلامش نپرم. گاهی به من نگاه میکند و گاهی نگاهش به عکس همسر شهیدش گره میخورد و ادامه میدهد امنیت کمترین هدیه ای است که شهدا با نثار جان خود برای ما به یادگار گذاشتند و همسر من نیز شهید راه امنیت است.
خانم نصیری ادامه می دهد: وقتی حبیب به آخرین ماموریت کاریش میرفت فاطمه شش ماهه و در آغوشم در حال شیر خوردن بود که همسرم خم شد و هم پیشانی من و هم پیشانی فاطمه را بوسید و خداحافظی کرد و رفت.
وی ادامه داد: آن زمان ساکن خیابان باغ کشاورزی خرم آباد بودیم، آن شب پدر و مادر همسرم مهمان ما بودند. هنوز دو ساعت از رفتن حبیب به محل کارش نگذشته بود که به ما خبر دادند تیر خورده است و در بیمارستان بستری شده است مادرش به محض شنیدن این خبر بیهوش شد. با عجله خودمان را به بیمارستان رساندیم که یکی از دوستانش در حالیکه گریه میکرد؛ گفت: حبیب شهید شده است.
حرف آخر
وقتی از همسر شهید خواستم یک توصیه برای همه ما داشته باشد، از دغدغه ها و نگرانی هایش نسبت به ترویج بی حجابی و بد حجابی در جامعه گفت و افزود: یکی از مهمترین خواستههای شهدا در وصیتنامه هایشان حفظ عفت و حجاب اسلامی بوده است.
گفت و گو: عصمت دهقانی
انتهای پیام/