به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، «حمید اشرفی» پدر شهید «امیر اشرفی» از جانباختگان حادثه سقوط هواپیمای اوکراین دلنوشتهای را به مناسبت نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا منتشر کرد.
متن دلنوشته حمید اشرفی به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
الَا یا ایهّا الساقی اَدرِ کاساً و ناوِلها/ که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
عزیزِ دل پدر...
کدام عشق در دلت افتاده بود که این چنین بی تاب بودی؟ کدام عقیده و کدام جهانبینی بر سرت میگذشت که از آن طرف دنیا حرف از جنگیدن مقابل ظلم میزدی و برای دوستانت از عشق به شهادت سخن میگفتی؟ من که هیچگاه به روز تشییع تو فکر نمیکردم، چه برسد به آن که چنین تشییع با شکوهی به ذهنم خطور کرده باشد.
آن روز عجیب، در آن پنجشنبهای که هرگز از خاطرم نمیرود، وقتی پیکرتان را بر دستان آن سیل عظیم جمعیت دیدم، فهمیدم چیزی در نهانخانه قلبتان پنهان کرده بودید که ما از آن بی خبر بودیم. چیزی فراتر از تمامی هیاهوی این دنیای مادی، چیزی فراتر از درس خواندن و کار کردن، چیزی که قطعا با حقیقت مطلق گره خورده بود، چیزی که با وجود تک تک انسانها نسبت داشت و برای همین، انگار همه مثل منِ پدر، عزادار بودند.
روزی که از سوییس به من زنگ زدی و گفتی میخواهم همراه فاطمه در پیادهروی اربعین شرکت کنم و شما هم بیایید؛ باید میفهمیدم که داستان، داستان عشق است و بندگی. همان روزی که در کاظمین حاضر و آماده دیدمتان باید در چشمانت میخواندم شوق حرکت و شوق بزرگ شدن و شوق رفتن را.
همان روز که شال و کلاه کردید و بدون فوت وقت، خودتان را به تهران رساندید تا در تشییع پیکر حاج قاسم شرکت کنید، باید میفهمیدم که میخواهی پایت را جای پای چه بزرگ مردی بگذاری.
همان روز که پوسترهای سردار را در چمدانت جای میدادی تا مقابل سازمان ملل راهپیمایی راه بیندازی، باید میفهمیدم که الگوی تو چه مرام و مکتبی است.
یادم هست که وقتی لحظاتی پیش از پرواز بی انتهایت، خبر انتقام خداوند از قاتلان حاج قاسم را به تو دادم چه شوق و شعفی گرفتی و لحظاتی بعد خودت هم پرکشیدی تا در مسیر همان مرام و مکتب برای مردمت ماندگار شوی.
مرام و مکتبی که در آن مال و ثروت، مدرک دانشگاهی و نخبگی و هوش زیاد هیچ گاه وسیلهای برای غرور و فخر فروشی نمیشود، بلکه وسیلهای میشود برای خدمت رسانی بیشتر به دیگران به منظور گره گشایی بیشتر از مشکلات مردم کشورت برای رشد و در یک کلام برای خداییتر شدن.
مرام و مکتبی که تفکر و جستجوی حقیقت در آن ارزشمندترین کار است و از همین جهت بود که این چند سال اخیر عشقت شده بود کار فرهنگی و تربیتی. فرقی نمیکرد در کدام کشور باشی، احساس میکردی وظیفهای سنگین بر دوش داری و هر کجای این دنیا هم که باشی ذرهای از سنگینی این وظیفه کم نمیشود.
انگار نرفته بودی که فقط دکتری بخوانی، بلکه رفته بودی که آن جا هم بساط تفکر راه بیندازی. رفته بودی آن جا هم به انسانها بگویی زندگی بدون تفکر و بدون بندگی و بدون رشد حقیقی، بی معناست.
در حالیکه فعالیتهای علمی و تحقیقاتی خود را در یکی از بهترین دانشگاههای دنیا در شهر زوریخ سوییس با دقت و پشتکار فراوان به پیش میبردی، تشکیل جلسات قرآن و نهج البلاغه و معارف دینی را هم با شوق و ذوق دنبال میکردی و از افراد تأثیر گذار در فعالیتهای مرکز اسلامی شهر زوریخ سوییس بودی که اینک جای تو آنجا خالی است. البته دوستان تو و رهروان راه حقیقت در پیامهای خود اعلام نموده اند که به حول و قوه الهی این راه را با قوت و قدرت ادامه خواهند داد.
امیر جان...
راستی خوب شد قبل از پروازت چند روزی تو را دیدم و در سفری کوتاه در بعد زمانی و بسیار بلند در بعد معرفت برای زیارت حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) همراه تو بودم و درسهای فراوانی از تو آموختم. البته خیلی زیاد هم نبود، چون تو برای تک تک لحظه هایت برنامه ریزی کرده بودی. سر زدن به بزرگان فامیل و احوال پرسی از آن ها، زیارت امام رضا امام مهربانیها، خریدن پرچمهای یا حسین و یا زهرا برای برپایی روضه در سوییس، سر زدن به بچههای مجمع و برنامه ریزی دربارهی مسائل فرهنگی.
عزیزِ دلِ پدر...
گفته بودی هر وقت دَرسَم تمام شود بر میگردم، گفته بودی هر وقت در دلم ذرهای محبت ماندن ایجاد شد بی درنگ بر میگردم، گفته بودی اگر در ایران جنگ شد آماده ام و خودم را میرسانم. اما امیر عزیزم چه کنیم که دست تقدیر برای ما این گونه رقم زد که هیچ کدام از اینها نشد و تو زودتر از همهی اینها با همسر عزیزت به ایران برگشتید. به دوستانت گفته بودی آرزوی شهادت داری که به آن مقام نیز دست یافتی که غم جان کاهی بر تمام و جود ما وارد شد؛ انشاءالله که با شهدای کربلا محشور شوید.
بر سر تربت ما، چون گذری، همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خود بین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
پسرم تو راست میگفتی، پیام رهبر، چون همیشه آراممان کرد و تسلای وجودمان شد. رهبری که مثل ما داغدار یک نفر نبود، داغدار همه جانباختگان این حادثه بود. درست است که جگرمان سوخته، درست است که جوان از دست داده ایم و از عمق جان میسوزیم، درست است که مثل خودت انتقادهای زیادی داریم، اما خیالت راحت باشد که به لطف الهی هیچ گاه ارزشهای انقلاب برای پدر و مادرت کم رنگ نشده است و نخواهد شد.
والسلام»
انتهای پیام/ 112