به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، «برخیزید؛ خاطرات سیدحمید شاهنگیان» از جمله آثاری است که دفتر مطالعات فرهنگی جبهه انقلاب اسلامی در قالب تاریخ شفاهی منتشر شده است. کار مصاحبه این اثر نیز با محمدجواد کربلایی، مرتضی قاضی و مسیب علیاکبرزاده بوده است.
شاهنگیان تنظیم و آهنگسازی بسیاری از سرودهای انقلابی نظیر «برخیزیدای شهیدان راه خدا» و یا «خمینیای امام» را بر عهده داشته است. وی پس از انقلاب تا سال ۱۳۶۰ نیز در سمت ریاست شورای شعر و موسیقی صداوسیما فعالیت داشت.
کتاب «برخیزید» به دنبال بیان این موضوع است که مساجد، مدارس دینی، روضهها، هیئتها، انجمنهای اسلامی و جلسات قرآن در جهت تربیت مردم فعالیت کردند و به عنوان یک عامل اصلی در کنار هم آمدن بدنه انقلاب شناخته میشوند. بستر این هستهها و مراکز انقلابی، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی بوده، از اشعار و ترانههای اعتراضی و انقلابی گرفته تا پوسترها، کارت پستالها، دیوار نوشتهها، نمایشنامهها و تئاترها، مستندها، عکسها و ... همه و همه ابزاری بودند در دست هنرمندان و مردم تا به گسترش و عمق فکری و عینی انقلاب یاری رسانند.
در مقدمه این کتاب درباره ضرورت تدوین آن میخوانیم: بعد از پیروزی انقلاب و شروع دفاع مقدس، به واسطه اوضاع خاص آن دوره، حضور مردمی در عرصههای اجتماعی، سیاسی و نظامی نیز پررنگ شد و چهرهای خاص از فضای اجتماعی ایران دهه ۶۰ را تصویر کرد. حضور در راهپیماییها و تظاهراتها و ... حالا جای خودش را به حضور در نهضت سوادآموزی برای ریشهکن کردن بیسوادی، حضور در جهاد سازندگی برای مقابله با ظلم و فقر، حضور در مدارس و سنگرهای تربیتی برای پرورش و تربیت نسلها، کمکهای پشت جبهه برای اداره و کمک به دفاع، حضور برای خردسالان و نوجوانان در گروههای سرود و تئاتر و مساجد و مدارس برای زنده نگه داشتن فرهنگ انقلابی و ... داده بود. این ظهور و بروزها قسمت مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی است که ثبت نشده و نمیشود؛ تاریخی که متمایز با تاریخ سیاسی و نخبگانی رایج است؛ تاریخ مردمی و اجتماعی فرهنگ انقلاب.
توجه به این قسمت تاریخ، به شدت مهم، ضروری و فوری است؛ چرا که انقلاب اسلامی برای حیات خود در عرصههای مختلف نیاز به فرهنگ موجبه انقلاب دارد و فرهنگ انقلاب تنیده است در تاریخاش، ممزوج با زندگی مردم و روایت مردم از آن دوران که خود موجب بازتولید فرهنگ خواهد شد....
«برخیزید» روایتی است از هزاران روایت ناگفته و نانوشته از تلاش مردم برای پیروزی انقلاب و رساندن صدای آرمانهایشان به گوش دیگران. کتاب از دوران کودکی شاهنگیان آغاز میشود و در ادامه، راوی به بیان خاطراتش از تحصیل در خارج از کشور و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد. «برخیزید» برای تمام کسانی که علاقهمندند تا تاریخ انقلاب را از زاویه مردمی آن بنگرند و در این فضا، نظارهگر پیروزی انقلاب ۵۷ باشند، خواندنی است. بخشهایی از این کتاب که درباره اولین تلاشهای شاهنگیان برای تولید سرودهای انقلابی است، بهمناسبت آغاز دهه فجر منتشر میشود:
حوادث روز ۱۷ شهریور و احوال مردم و شهدای آن روز، خیلی متأثرم کرد. گفتم این حادثه نباید فراموش شود. فکر میکردم که باید این رویداد را در ذهن و زبان مردم جاری و ساری نگاه داشت. رژیم نباید بتواند این اتفاق را ماستمالی کند و بعد از مدتی آبها از آسیاب بیفتد و تمام بشود و برود. نگاهم به ماهها و سالهای آینده بود. تصورم این بود که باید از حادثه ۱۷ شهریور برای محکم کردن حرکت انقلاب، کار ویژهای کرد. البته آن موقع نمیتوانستم محاسبه کنم چند ماه بعد بساط رژیم برچیده خواهد شد. آن زمان من فقط به کاری فکر میکردم که باید انجام میدادم.
نه عکسی از حادثه گرفته بود، نه فیلمی داشتم. تنها راهی که پیش رویم بود، گفتن و نوشتن بود. من قبلاً هم قصه نوشته بودم. دست به قلمم بد نبود. با خودم گفتم اگر بتوانم از زبان شعر استفاده کنم، عالی میشود. یواش یواش که پیش رفتم دیدم دارد قشنگتر میشود. اینطوری شروع کردم:
درود، درود، به روان پاک شهید راه خدا
درود، درود به جوان که کشته شد به میدان شهدا
درود، درود به تمام شهیدان کرب و بلا
خود مردم عصر روز ۱۷ شهریور اسم میدان ژاله را به میدان شهدا تغییر دادند. من با همان حال و هوا شعر را تا انتها نوشتم. اصلاً هم هیچ طرحی برای تبدیل شعر به سرود در ذهنم نداشتم. شعر که تمام شد، با ضرباهنگ بهخصوصی شروع کردم به خواندن و صدای خودم را ضبط کردم.
این موضوع برمیگردد به اوایل مهر ۱۳۵۷. دهم مهر، دایی من فوت کرده بود و به رسم خانوادههای ایرانی، همه فامیل، شبها منزل ایشان جمع میشدند. شب هفت دایی بود که سر سفره شام، نوار ضبط شده را دادم دست شهاب گنابادی. گفت: «چیه؟» گفتم: «حالا گوش کن تا بگویم». نوار را گرفت و از سر سفره بلند شد و رفت بیرون. رفت توی کوچه تا از ضبط صوت ماشینش گوش کند.
چند دقیقه بعد، بغض کرده و در حالی که اشکش درآمده بود برگشت. گفت: «این نوار از کجا آمده؟ قضیه چیه؟ این را از کجا آوردی؟» من خندیدم و گفتم: «چه کار داری از کجا آوردم؟ خوبه یا نه؟» گفت: «عالیه» و ادامه داد: «کار کیه؟» گفتم: «بالاخره ... حالا...» فهمید که کار خودم است. همینطوری که داشتیم حرف میزدیم، ایشان کمی فکر میکرد و میخندید و بعد میگفت: «لا اله الا الله، لا اله الا الله». بعد یک دفعه برگشت و به من گفت: «اسم امام توی شعر نیست». درست میگفت. بلند شدم و دقایقی راه رفتم و فکر کردم. بعد یک مصرع اضافه کردم و اسم امام را هم آوردم: «درود بر خمینی روح خدا».
البته همه اینها را در ذهنم ساختم. نمیشد همه چیز را روی کاغذ نوشت. اگر دستگیر میشدیم و چنین نوشتههایی همراهمان میبود، گرفتار میشدیم؛ برای همین باید همه شعر را در ذهن نگه میداشتم.
آن روز گذشت و من به صرافت ساخت سرود با صدای افراد بیشتری میافتادم. به سرودی فکر میکردم که زمزمهپذیر باشد و مردم بتوانند به راحتی با آن همنوایی کنند.... تولید سرود در آن شرایط به این سادگیها نبود. باید یک گروه کر جور میکردم که هم بتواند خوب بخواند، هم اینکه اعضایش امین و مطمئن باشند که بتوانم این متن را با آنها تمرین کنم. تازه باید میگشتم دنبال جای مناسب برای تمرین و ضبط.
هیچکدام از این شرایط مهیا نبود، نه مکان مناسبی داشتم، نه گروه کر آماده و مطمئنی. بهترین محلی که سراغ داشتم، زیرزمین خانه خواهرم در سه راه زندان بود. زیرزمین، یک اتاق کامل بود، خالی خالی. در نقطهای هم قرار گرفته بود که امکان نداشت صدا از آن به بیرون برود. چون سقفش هم نسبتاً بلند بود، صدا در فضا میپیچید و اکوی طبیعی میگرفت. خلاصه ابزار کارم را برداشتم و رفتم زیرزمین. تنها یک راه داشتم که بتوانم سرود را با جلوه باشکوه و به اصطلاح کرال بسازم. به فکرم رسید که خودم یکبار سرود را بخوانم و ضبط کنم.
بعد نوار را پخش کنم و دوباره خودم همراه نوار بخوانم تا با صدای خودم دو نفر بشویم. همین کار را کردم.... طبیعتاً کیفیت صدا، وقتی از نوار پخش میشد، کمی افت میکرد؛ ولی، چون همه را یک نفر خوانده بود، محصول نهایی به قول موزیسینها خیلی ژوست و قشنگ بود.... خلاصه با این روش من درآوردی سرود را ضبط کردم.... این اولین تولید گروه سرود تکنفره من بود.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/ 900