پدر شهید فریبرز کیا:

حضور خانوادگی در جبهه برای اطاعت از امر ولی‌فقیه/ لباس عزا برای شهادت فرزندم نپوشیدم

پدر شهید فریبرز کیا گفت: هیچ وقت لباس مشکی برای پسرم نپوشیدم. می‌گفتند دیوانه شده‌‎ام ولی من نگاهم به آیات قرآن بود که تسکین دل همه مادران و پدران شهداست.
کد خبر: ۳۸۲۳۸۸
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۵ - 04February 2020

جاری شدن اشک یک روحانی با خواندن وصیتنامه/ با تیر خلاص به شهادت رسیدبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید فریبرز کیا از شهدای منطقه طالقان استان البرز است که در دوران دفاع مقدس برای دفاع از اسلام و انقلاب به جبهه‌های نبرد رفت و در نهایت به شهادت رسید.

پدر این شهید در دیدار جمعی از مسوولان و فعالان عرصه فرهنگی شهرستان طالقان اظهار داشت: فریبرز دیپلمش را که گرفت در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد. قبل از سربازی چهار بار به جبهه رفت که هر بار مجروح شد. بار پنجم با فردی به نام نعمتی به منطقه رفت و بعد از سه روز به خانه برگشت، پرسیدم پس چرا برگشتی؟ گفت اطلاع دادند به سن سربازی رسیدم و باید به سربازی بروم حدود 11 ماه خدمت کرد و در سومار به شهادت رسید.

وی با بیان اینکه علاوه بر فریبرز خود و دیگر پسرانش در جبهه حضور داشتند و از بابت حضور فرزندان مخالفتی نداشت افزود: در زمان عملیات کربلای 5 ما چهار نفر از یک خانواده به همراه دو پسر دیگرم در این عملیات شرکت کردیم چون حضور در جبهه را وظیفه خود می‌دانستیم برای همین نسبت به حضور پسرم فریبرز هم هیچ مخالفتی نداشتم.

کیا هدف اصلی خود برای شرکت در جنگ را فرمانپذیری از ولایت فقیه عنوان کرد و بیان داشت: هرکس ولایتمدار باشد در هر برهه‌ای از تاریخ به ویژه در تنگناها برای کمک حاضر می‌شود، ما گوش به فرمان رهبر بودیم، زمانی که گفتند جبهه واجب کفایی است عزم خود را برای نابودی دشمن جزم کردیم و در عمل به فتوای رهبر و اسلام به میدان رفتیم.

وی به خاطره شنیدن خبر شهادت فرزندش اشاره کرد و گفت: در عملیات کربلای 5 من به عنوان رزمنده لشکر سیدالشهدا در جبهه بودم، عملیات که تمام شد مرخصی دادند و به خانه برگشتیم. پسرم آن زمان در سومار در ارتش بود. پسر دیگرم جانباز است و هر وقت به مرخصی می‌آمد می‌گفت من از سرنوشت فریبرز نگرانم چون جایی رفته که سخت است. چند روز بعد یکی از بستگانم به منزل آمد و گفت مهمان داری، برایت امانتی آورده‌اند، دیدم دو سرباز گوشه خانه نشسته‌‎اند من که رسیدم، فامیلمان گفت خدا امانتش را از تو گرفت. همانجا خبر دادند پسرم شهید شده. تشییع جنازه برگزار شد و بعد از تدفین دو سرباز دیگر به منزل ما آمدند و عکس‌هایی از فریبرز را به من دادند. گویا او را اسیر کردند و بعد که دیدند نمی‌توانند با خود ببرند با ضرب گلوله به شهادت رساندند. وصیتنامه مفصلی از شهید وجود دارد که یکبار در حضور عالمی آن را خواندم و بعد از پایان وصیتنامه دیدم که به پهنای صورت اشک ریخته و محاسنش‌تر شده است.

این پدر شهید از روحیه بالا و قوی خود در برابر غم فرزند گفت و ادامه داد: هیچ وقت لباس مشکی برای پسرم نپوشیدم. می‌گفتند دیوانه شده‌‎ام ولی من نگاهم به آیات قرآن بود که تسکین دل همه مادران و پدران شهداست.

وی به درگذشت همسرش در سال 92 اشاره‌ای داشت و گفت: همسرم «خدیجه قاسم‌علی» خود از خانواده‌ای شهیدپروری بود که سه تا از پسرخاله‌هایش شهید شدند، نوه‌های دایی‌اش به شهادت رسیدند و خب پسرش هم به شهادت رسید.

پدر شهید کیا ادامه داد: مردم خیلی بزرگوار هستند. برخی از مسوولین اما با کارهایی که می‌کنند باید جوابگوی خون شهدا باشند.

وی در نصیحتی پدرانه‌ای خطاب به جوانان گفت: جوانان همیشه خدا را نظر بگیرند، وقتی خدا را در نظر بگیرید همه راه‌ها برایشان باز می‌شود من در این سن بدون خدا به جایی نمی‌رسم، اگر کاری به غیر از کار خدا انجام دهیم به سر منزل مقصود نمی رسیم.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها