به گزارش سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، چهل روز پس از شهادت حاج احمد کاظمی، سرلشکر رشید و سرلشکر قاسم سلیمانی به گفتوگو در رابطه با شخصیت شهید کاظمی میپردازند که خبرگزاری دفاع مقدس به مناسبت سالگرد شهادت این سردار شهید به بازنشر این مطلب پرداخته است.
یک جای مخروبه در نیروی هوایی نبود
سلیمانی: احمد وقتی آمد در نیروی زمینی به وقت خودش شلاق میزد. من همیشه میگفتم احمد تو چقدر کار میکنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را در نیروی هوایی جمع بزنید، نمیخواهم خدای نکرده دیگران را تضعیف کنم، ولی تمام دورههای دیگر منهای دوره آقای قالیباف را جمع بزنید میبینید یک جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع میدوید مثل کسی که فرصت ندارد و باید آن را به یک نقطه برساند و نتیجه استراتژیک بگیرد. احمد در این موارد واقعا منحصر به فرد بود. این نکته را هم بگویم که احمد فرصتها را محدود میدانست از نظر زمانی، چه در تاکتیک و چه در استراتژی، همیشه محدود میدانست، مثل کسی که وقت ندارد، این طوری به موضوع نگاه میکرد.
احمد کاظمی مرد انضباط بود
خصوصیت دیگر، انضباط احمد بود، این انضباط را در کلان که مقررات بود، شماه نگاه کنید به زمانی که احمد در نیروی هوایی بود میبینید برای همه چیز انضباط را تعریف کرده است. هر جا که میروی آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یک جای مخروبه پیدا نمیکنید. در پادگانی که حضور مییافت به آن انضباط میداد ولو اینکه یک ساختمان قدیمی و تخریبی بود اما به آن ساختار و سازمان میداد و این کار را میکرد.
میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبرهای که برای شهدا درست کرده، زیباترین مقبره است. هر کاری که انجام میدهد و به هر پایگاهاش که میروید همین طور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن میگذرد؟ 50 سال میگذرد، بروید نگاه کنید، این هم از پایگاه درست کردن احمد، بهترین پایگاه با همین امکاناتی که داشته است. در زمان جنگ، خط احمد کاظمی تمیزترین خط بود خاکریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذا بود، انضباط در همه جا به چشم میخورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاحها، و… شما در خاطرات آقا نگاه میکنید، میگویند وقتی که از لشکر نجف بازدید کردم، اولین لشکری که برای تانکها چک لیست نوشته بود احمد کاظمی بود. برای همه کس و همه چیز برنامه داشت و یک انضباط خاصی در تمام کارهایش حاکم بود، نه اینکه انضباط خشک داشت، نه. همه چیز دقیق سرجای خودش بود و هزینهای که انجام میداد هزینه درستی بود.
رزمندهها از خصلتهای احمد تقلید میکردند
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت، لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد.
برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه میگویم احمد خلاصهای از امام بود واقعا این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض کردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچ کس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت میکنم.
شما نگاه بکنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشکر امام حسین(ع) پیراهنشان روی شلوارشان بود. تن صدای حسین، ذکر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میکردند، احمد هم همین طور. از اینها تقلید میکردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثیر زیادی بر دیگران داشتند.
ماجرای مسافرت رفتن با احمد کاظمی
ادب احمد فوقالعاده بود، این ادب احمد به نظر من شاه کلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلا در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند، به جلسهای. ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد. یکی از علتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانهی احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابه جا میکرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که این جوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم؟ احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم. آن وقت این ادب احمد است؛ مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند.اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد.البته ممکن است کسی احمد کاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیک با او آشنا نباشد و بگوید احمد یک آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست.
تمام سرمایهاش را در راه ولایت فدا کرد
و اما درباره راز نگهداری احمد. چند نفر ما میدانیم که در لشکر نجف که بینانگذارش احمد کاظمی بود آمدند سخنرانی کردند، گفتند احمد کاظمی این است، احمد کاظمی آن است، چند نفرمان اینها را میدانیم، چند نفرمان میدانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایههایش را دچار مشکل کرد. چند نفرمان این را میدانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاقهای دیگر.
کسی نمیداند که احمد بارها مجروح شد
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت.
همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعا یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعا خلاصهای از شخصیت امام خمینی (ره) در ابعاد مختلفی بود.
خدا، کلید فتح خرمشهر را به احمد و حسین داد
رشید: سردار سلیمانی احمد را در جنگ توصیف کرد و به بعد زیرکی یا به عبارتی به تدبیر و درایت فرماندهیش اشاره کرد که در همهی عملیاتها واقعا یک نقشی داشت که روی تمام محورهای دیگر تاثیر مثبت میگذاشت و این لطف خداست که شامل بعضیها میشود.
به هر حال عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر تاریخی است که در ذهن مردم تا ابد میماند. ممکن است فتحالمبین از ذهنشان برود، شکست حصر آبادان برود، حتی فتح فاو، حتی والفجر 10 ولی خرمشهر فراموش شدنی نیست. اما این چطور بود که ما قرعه هم نزدیم بین این بیست نفر فرمانده لشکر، ولی اوضاع کل عملیات در آخر این طور رقم خورد که حسین و احمد رفتند در شهر، یعنی در حقیقت کلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند.
یعنی ما دو نفر فرمانده لشکر داشتیم که رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند. حالا چطور شد این وضعیت عملیات که در پایان عملیات این دو تا فرمانده باید بروند در این شهر تا ابد خواهند ماند که این دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند یکی احمد یکی حسین. تا زمانی که حسین زنده بود هرگز نگفت و تا زمانی که احمد هم زنده بود هرگز بیان نکرد.
هیچ وقت دیگران که از او تعریف کردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت.
سلیمانی: ابدا؛ مثلا بگوید در خرمشهر من بودم که این کار را کردم! هرگز!
ماجرای سفر هیات نظامی به سریلانکا
رشید: محمد باقری میگوید که در سریلانکا در سال 1370 یک هیاتی بودیم که احمد هم بود. (محمد رئیس هیات بوده)، میگوید که من به فرماندهان و مسئولین سریلانکا ایشان را معرفی کردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. میگفت تمام شد، در این چهار پنج روز تمام کاروان دور احمد جمع بودند و احمد برایشان یک فرمانده مقتدری بود که فاتح خرمشهر است و هرچه میگفت تند تند مینوشتند.
200 سال هم بگذرد شخصیتی همچون احمد کاظمی پیدا نمیشود
سلیمانی: آقای درودیان! فکر میکنید ما هر 200 سال یک کسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امکان ندارد که شما فکر کنید دانشگاههای ما، دانشکدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یک شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یک بار میآید، او آمد و یک چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.
رشید: در بحثمان رسیدید به بعد دوراندیشی احمد که شما گفتید مدیریت حال احمد هم مثل زمان جنگ بود که به فرماندهی نیروی هوایی ایشان و تحولی که ایجاد کرده اشاره شد بعد از آن هم که با انضباط او، به ادب او، استفاده از فرصت او، راز نگهداری و ظرفیت وی پرداخته شد، حالا آقای درودیان اگر میبینید باز نکاتی مانده سوال کنید.
درودیان: نه، نکته خاصی که نیست، ایشان از بسمالله تا انتها را به خوبی بیان کردند. منتها آقا رشید حالا به هر جهت ما هم راوی این جنگ بودیم، کنار فرماندهان هم به هر حال بودیم. این ادراکی که حالا میگویم، من خودم که کنار فرماندهان بودم حالا بیشتر کنار آقا محسن بودم یا کنار دوستانی دیگر بیشتر به کار خودم توجه داشتم و خیلی دقیق نمیشدم روی شخصیت آن کسی که کنارش بودم، حالا چه مثبت چه منفی، یعنی خود آن صحنه عمل اجازه نمیداد و وارد این نکات نمیشدم. الان که جنابعالی و دیگران هنوز هم فرمانده هستید ما هم راوی آن جنگ هستیم و داریم مینویسیم، وقتی مثلا یک کسی مثل احمد کاظمی هم شهید میشود و با آن مواجه میشویم نمیدانیم چگونه باید به این شخصیت پرداخت و چگونه باید طرح کرد.
یعنی حقیقتا نحوه ورود ما به جنگ اصلا از این منظر نبود. من کتاب نبرد شرق بصره را که نوشتم، راوی قرارگاه خاتم در عملیات کربلای 5 بودم. وقتی کتاب آماده شد آن را به یکی از دوستانم دادم تا مطالعه کند، هیچ موقع از ذهنم نمیرود، ایشان گفت هر کسی این کتاب را بخواند مشکلات و پیچیدگیها و دشواریهای جنگ و تصمیمگیری در جنگ را میفهمد؛ در صورتی که من با این هدف ننوشته بودم منتها من کنار یک کسی بودم که طبیعتا موضوع او این بود، یک عده امکان دارد بگویند که حالا کاظمی شهید شده و اینها آمدهاند در رثای این شهید میخواهند احساسات را تسکین بدهند، در صورتی که واقعا ما که یک مقدار به آنها نزدیک بودیم، عظمت شخصیتی این افراد را چه از جنبههای دنیایی و چه آخرتی درک کردیم، وقتی قلوب متوجه کسی شد حتما یک چیزی در آن آدم هست چون روایت داریم که قلب مومن در ید خداست، بنابراین اگر قلوب متوجه شخصی مثل شهید کاظمی شد، این عنایت الهی است منتها این را ما با چه لسانی بیان کنیم که نگویند حالا که کسی شهید شد، شروع کردند به بیان این مسائل؟!
سلیمانی: اینها اشکالش این است که در این مراحل و اینچنین حوادثی بیان میشود.
درودیان: بله، اگر این حادثه نبود الان مطالب را شما چه زمانی میگفتید؟ اصلا امکان داشت شما بگویید؟ یعنی اگر شهادت شهید کاظمی نبود، ما میآمدیم میگفتیم میخواهیم در مورد احمد کاظمی مصاحبه کنیم، نه این تاثر روحی برای جنابعالی حاصل میشد و نه این جمعبندی که ذیل پنج تا مفهوم، همه شخصیت و گذشته و رفتار شهید کاظمی را بیان کنید، خود این هم یک حادثه است، این یک شکل بحث ماست.
سختیهای جنگ را به تصویر نکشیدهایم
رشید: مشکلی که همیشه گفتیم، یعنی ما اینقدر آمدیم جنگ را، فرماندهان را، رزمندگان را به طور ناقص، بدون پرداختن به همه ابعاد وجودیشان و ابعاد جبهه و جنگ، در این 10، 15 سال در تلویزیون نشان دادیم که فکر میکنند آقا اینها یک عده آدم بودند که فقط دعا میکردند. سادگیهای جنگ را به تصویر کشیدیم ولی پیچیدگیهای جبهه و جنگ را قادر نبودیم به تصویر بکشیم.
نگرانی سرلشکر سلیمانی از تحریف جنگ
سلیمانی: مثلا همین عنوان حاجی! که باب شده، من واقعا میگویم که یک تحریفی دارد انجام میشود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان میآید مینشینیم نگاه میکنیم. گوش میدهیم.
رشید: حالا این عنوان حاجی در تهرانیها رسم بود یا نه، من بعید میدانم اگر کسی نرفته بود حج به او بگویند حاجی، مثلا آقای سلیمانی به شما حاجی میگفتند؟ می خواهم بگویم در سایر یگانها و لشکرها، عنوان حاجی برای فرمانده رسم نبود.
سلیمانی: حاجی نبود که، من و احمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمیگفتند. برادر حسین، برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم کم کار برد داشت و فقط اسم گفته میشد. من وقتی این فیلمها را نگاه میکنم، فکر میکنم که آنجا یک دکانی است. روزنامهها را میخوانیم میبینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همهاش دروغ، چیزهایی را که آدم میداند که واقعیت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست کردند که با عراقیها در تماس بود. اصلا یک سناریوی عجیب و غریبی! این همه ما در جنگمان سناریو داریم، قهرمان داریم، آن وقت این طوری!
بیایند مثل فیلم امام علی(ع) سرمایهگذاری کنند، مثلا فرض کنید حسن باقری را؛ من در کنگره همین کار را کردم. کتابهای حسن باقری را بخوانید، حسن این نیست، حسن واقعا مثل بهشتی بود برای جنگ و هیچ وقت هم خلا حسن پر نشد.
درودیان: انشاءالله در فرصتی که وجود دارد و فرماندهان در قید حیات هستند و سینه آنان پر از خاطرات است، حقایق و واقعیات بیان شود و شیوه پرداختن به جنگ و فرماندهان و شهدا نیز اصلاح گردد.
انتهای پیام/