به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، خط تلفن «ایران» و «آمریکا» وصل شد؛ البته برای گفتوگویی ما با یکی از اعضای دربار پهلوی که از قضا پسرخاله فرح هم هست و «فرح خانم» گفتنهایش از دهنش نمیافتد. احمدعلی مسعودانصاری که این روزها در دوران کهن سالی است، جوانی خود را در دوره پهلوی با شاه سپری کرده و در قاهره هم ملازم او میشود.
از دوستی و رفاقتهایش با شاه صحبت میکند و هنوز هم حاضر نیست حرفهای تندی علیه شاهان پهلوی بزند یا از حرف زدن علیه آمریکا طفره میرود؛ شاید خط تلفن آمریکاست که نمیگذارد حرف بزند یا حساب کتاب دیگری در ذهنش میپروراند.
به هر حال احمدعلی مسعودانصاری، پسر خاله فرح و رفیق محمدرضا پهلوی زبان میگیرد به روایت کردن رژیم پهلوی بر اساس آنچه دیده و در دربار شاه زندگی کرده است. وضعیت مردم و جامعه شاهان پهلوی را میگوید و معتقد است در هر دو دوره رضا و محمدرضا پهلوی، مردم فقیر بودند و ایران به کشور عقب مانده تبدیل شده بود.
مشروح گفتوگوی یک ساعته ما با عضو دربار پهلوی را در زیر میخوانید:
از سال ۱۳۵۰ به بعد آمریکاییها تلاش میکردند که جلوی توقف انقلاب را بگیرند و حتی بهجایی رسیده بودند که اسدالله اعلم در خاطرات خود میگوید «من جرأت نمیکردم به شاه بگویم که برگردد» به دلیل آنکه فضا را بهگونهای میدیدم که احساس میکردم هرلحظه سقوط رژیم نزدیک میشود، درحالیکه این اتفاق میافتد، ولی شاه برمیگردد و دوباره این روند ادامه پیدا میکند که زنگ خطری جدی برای دربار به شمار میرفت. قطعاً آمریکا و در رده پایینتر انگلیس کمک کرده که جلوی انقلاب ایران گرفته شود، ولی این محاسبات به هم خورد و انقلاب در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید. اعداد و ارقام زیادی مطرح است که آمریکا در این مسئله به چه میزان دلار هزینه کرده است. این مسئله در خاطرات علم و هویدا هم آمده است. نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟
در مقطعهای مختلف، مسائل فرق میکرد. در اوایل سلطنت شاه و زمانی که قیمت نفت افزایش یافت (حدود سال ۱۹۷۲-۱۹۷۳ میلادی)، ایران از نظر مالی قوی نبود؛ درنتیجه کشورهای غربی هم معامله میکردند. کسی دوست ما نیست و هرکسی به دنبال منافع خودش است؛ لذا این کشورها منافع خودشان را در این میبینند که چه چیزی میدهند و در قبال آن چه چیزی دریافت میکنند.
از سال ۱۹۷۳ که قیمت نفت بالا رفت، ایران به انگلیس و فرانسه یکمیلیون دلار قرض داد و در زمان انقلاب ۱۳ میلیون دلار ذخیره مالی در ایران وجود داشت که به آن دست زده نمیشد، درنتیجه ایران احتیاجی به پول خارجی نداشت، البته من از دید حکومت شاه میگویم. در این میان شاه مریض میشود و فکر میکند که پسر مبارکش، قادر به اداره مملکت است، البته شاه مستبد بود. چراکه یک مملکت و یک شاه وجود داشت و هر چه شاه تصمیم میگرفت، همه باید آن را اجرا میکردند و گاهی وی در کوچکترین مسائل دخالت میکرد. درنتیجه شاه فکر نمیکرد که پسرش قادر باشد چنین حکومتی را ادامه دهد.
در چنین شرایطی شاه فضای باز سیاسی ایجاد کرد و در آن فضا بسیاری از مسائل آغاز شد. مردم شاه را متقاعد میکردند که مبادا پس از ۳۷-۳۵ سال اختلاس، بار دیگر بخواهد بر سر کار بیاید. البته کل سلطنت وی ۳۷ سال بود؛ لذا وقتی آزادیهایی به مردم داده میشود، چنین مسائلی اتفاق میافتد. درنتیجه برگشت شاه رد میشود، درحالیکه شاه مصرانه بر بازگشت دوباره پافشاری میکرد. در این میان آقای اعلم فوت کرد و آقای هویدا هم از اطراف شاه دور شد.
دو گروه در دربار وجود داشت؛ گروه اول، طرفدار شاه و گروه دوم، طرفدار فرح پهلوی بودند. طرفداران فرح اکثراً ضد دین، ضد خدا و کمونیست بودند. آنها فکر میکردند اطرافیان شاه، افرادی دزد و ظالم هستند و شاه فردی منفور است درحالیکه همسرش مغفور است. درنتیجه اطرافیان همسر شاه باید کاری کنند که وی قدرت را در دست بگیرد تا آنها از طرف فرح پهلوی بر حکومت سوار شوند.
تا زمانی که آقای علم در قید حیات بود، طرفداران فرح شانس زیادی برای انجام کارهای خود نداشتند. بعد از فوت وی، همسر شاه قویتر شد. پساز آنکه شاه تظاهرات عید فطر سال ۱۳۵۷ را مشاهده کرد، روحیه خود را از دست داد و همسر او و طرفدارانش کاملاً سوار بر حکومت شدند و از آن زمان به بعد، شاه دیگر در ایران حاکم نبود، بلکه همسرش حکومت را اداره میکرد.
آن زمان من با شاه برخورد داشتم، ولی وی مانند قبل نبود چرا که احساس میکرد زمانی برای انجام امورش ندارد. تیمسار عبدالکریم اَیادی، از دوستان و طرفداران شاه و آخرین فردی بود که اطراف او مانده بود. البته همسر شاه و طرفدارانش او را نیز پاکسازی کردند و هر تصمیمی که برای جلوگیری از گسترش انقلاب گرفته میشد، فرح و طرفدارانش در دربار جلوی آن را میگرفتند، زیرا مذهبیان را بهحساب نمیآوردند و فقط سلطنت و کمونیستها را قبول داشتند؛ یعنی اگر سلطنت برکنار میشد، کمونیستها باقی میماندند.
آیتالله شریعتمداری از این مسئله ترس داشت که اگر سلطنت برکنار شود، حکومت به دست کمونیستها نیفتد. طرفداران فرح، مذهبیان را بهحساب نمیآوردند یعنی اگر آن زمان من یک نفر را برای حکمرانی پیشنهاد میدادم، من را به تیمارستان میبردند. خارجیها فکر نمیکردند که شاه با آن قدرت، ارتش ۶۰۰ هزارنفری، سازمان امنیت و وضعیت اقتصادی ایران، سقوط کند، لذا از شاه حمایت میکردند تا اواخر حکومتنظامی دولت آقای ازهاری، خارجیها متوجه میشوند که شاه از پس اداره کشور بر نمیآید و آقای خمینی در مشی خود قاطعیت دارد.
از چه زمانی این مسئله را متوجه شدند؟
آنها از مهر ماه عدم صلاحیت شاه را متوجه شدند، ولی به حمایت خود نسبت به شاه ادامه دادند. حتی «سالیوان» سفیر آمریکا در زمان شاه پهلوی پیغام میداد که نباید از شاه حمایت کرد. چهارم ژانویه و در زمان کنفرانس «گوادلوپ» ژنرال هایزر معاون وقت فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا فکر میکرد اگر دیر اقدام کند، کمونیستها حکومت را در دست خود میگیرند؛ لذا ما بر اساس شناختی که از آنها داشتیم، فکر میکردیم که در وزارت دربار بر مبنای عقیدهشان، از شاه حمایت میکنند.
درحالیکه عدهای میگویند سازمان «کا. گ. ب» بر روی این مسائل برنامهریزی داشته و عمل میکرده است. آنها نمیخواستند که آیتالله خمینی (ره) بر سر کار بیاید، چرا که میخواستند خودشان سوار بر حکومت شوند. در آن زمان آمریکاییها و انگلیسیها سعی میکنند، آقای بختیار را حفظ کنند، البته آقای خمینی هم محکم و استوار بر سر حرف خود ایستاد و حکومت را به دست گرفت.
در یک جمله و با یک تبصره باید در رابطه با انقلاب ایران گفت که آقای خمینی قاطعیت عمل داشتند، درحالیکه شاه پهلوی در عملکرد خود ضعف داشت. به دو دلیل؛ اول آنکه در آن زمان شاه روحیه خود را باخت و دوم آنکه فرح پهلوی و طرفدارانش اجازه ندادند تا شاه تصمیمی بگیرد، بنابراین مسبب عدم تصمیمگیریهای شاه، فرح پهلوی و طرفدارانش بودند. خارجیها همیشه به دنبال منافع خودشان هستند و برایشان فرقی نمیکند که چه کسی بر سر کار بیاید، بلکه میخواهند منافعشان حفظ شود. البته تا اواسط حکومت آقای ازهاری، تصور آمریکا بر این است که شاه بر سر جای خود باقی بماند.
آمریکاییها و طرفداران پهلوی در عین حال از گسترش انقلاب هم میترسیدند؟
آنقدر مسائل تند پیش رفت که کسی فکرش را نمیکرد چنین اتفاقاتی رخ دهد. اگر کمی به عقب برگردیم، اواخر سال ۱۳۵۶ فقط شهرهای قم و تبریز شلوغ شده بود. آن زمان من گفتم که ممکن است انقلاب شود، همه به این حرف میخندیدند. آقای آموزگار که آن زمان نخستوزیر بود به من گفت «این مسائل زیر سر آقای هویدا است، چرا که وزیر دربار شده و میخواهد به شاه نشان دهد که من (آموزگار) قابلیت نخستوزیری ندارم که وی را کنار بگذارند و دوباره هویدا نخستوزیر شود».
در این راستا بنده در عید ۱۳۵۷ به کیش رفتم و هویدا را ملاقات کردم. به او گفتم «دست از کارهایش بردارد چرا که این مسائل گسترش پیدا میکند و بزرگ میشود و مملکت از دست میرود». آنها فکر نمیکردند که نظام شاهنشاهی سقوط میکند. هویدا به من گفت: «نگران نباش در ایران دو نفر دور هم جمع نمیشوند. اجازه بده که مردم آزاد باشند».
قبل از آن من دیدم که آقای هویدا و پروفسور عدل با هم بحث میکردند که چه کسی از صندوق رأی برای مجلس شورا خارج شود. من به آقای هویدا گفتم «اگر درب صندوق رأیگیری انتخابات مجلس را ببندید، چرا پول مردم را هدر میدهید؟ اگر قرار است خودتان فردی را انتخاب کنید، صندوق رأیگیری را کنار بگذارید». هویدا در جواب گفت «اگر به مردم آزادی بدهیم، نمیتوانیم آن را کنترل کنیم و کار از زیر دستمان در میرود». یعنی وقتی آقای هویدا نخستوزیر بود، مردم آزادی نداشتند و وقتی وی از نخستوزیری برکنار شد، مردم باید آزاد باشند.
این شلوغبازیها را هویدا آغاز کرد و برای آقای خمینی نامه نوشت. درنهایت کار از زیر دست آنها در رفت و علما، انقلابیون و حتی آقای مطهری فکر نمیکردند که نظام شاهنشاهی سقوط کند. این در حالی است که آنهایی که داخل ایران بودند چنین تفکری داشتند و خارجیها منتظر این نبودند که ببینند چه اتفاقی برای نظام شاهنشاهی ایران میافتد. کلاً ما ایرانیها عادت داریم که خیلی خود را بزرگ جلوه دهیم چراکه خارجیها به عملکرد ۱۵۰ کشور نگاه میکنند، فکر و ذکرشان فقط ایران نیست و منتظر این نیستند که ببینند در ایران چه اتفاقی میافتد.
با اتفاقاتی که در وزارت دربار رخ داد، شاه به این نتیجه رسید که عملکردش تضعیف شده و همسرش به چنین طرز فکری کمک میکرد؟
فرح پهلوی به عدم تصمیمگیری شاه کمک میکرد که خودشان سوار بر حکومت و نظام شوند. او میخواست در ایران بماند، ولی شاه اجازه چنین کاری را به وی نداد. فریدون جوادی و رضا قطبی به همراه بختیار در ایران ماندند. فرح پهلوی هم سه و نیم میلیون دلار به حسین امیر صادقی پسر راننده شاه داد، البته بر سر این مسئله شاه و فرح پهلوی جلوی خود من باهم بحث و دعوا کردند. وقتی فرح از ایران رفت، ارتباط شاه با ارتش و بختیار را قطع کرد و اجازه نداد که کسی با شاه در خارج از ایران ارتباط داشته باشد.
آیا آن زمان فرح پهلوی مأموریت انجام چنین کاری را داشت؟
خیر چرا که فرح پهلوی فکر میکرد میتواند در ایران بماند و سوار بر حکومت شود و سپس رضا پهلوی، پادشاه شود درحالیکه کسی رضا پهلوی را بهحساب نمیآورد.
مأموریت از طرف آمریکا یا انگلیس بود؟
رضا قطبی که رئیس رادیو و تلویزیون ملی ایران بود، کمونیست و چپ بود. قطبی پسردایی مادرم است و من با وی بزرگشدهام. آقای فخرآور میگوید آنها مأمور کا. گ. ب بودند و اسمشان "راین" بوده و در آن کتاب همه مسائل را به زبان آورده است؛ البته من درباره صحت و سقم این مسائل مطمئن نیستم.
شما همزمان با شاه و فرح از کشور خارج شدید؟
خیر. من ۳۱ دسامبر (۱۶ ژانویه) از کشور ایران خارج شدم. آقای شریعتمداری هم به من گفت «صلاح نیست در ایران بمانید»، البته من نمیخواستم چنین اتفاقی بیفتد. زندهیاد محمد غروی، فردی مُنَعّم و پاک و پسر شیخ کمپانی بود.
شیخ کمپانی، استاد آقای خویی و آقای غروی شاگرد خویی بود. غروی از دوستان نزدیک من بود و با یکدیگر سفرهای متعددی به مکه داشتیم. او به منزل ما آمد و برایم استخاره کرد. از وی خواستم تا وصیتنامهام را بنویسد. او در پاسخ به من گفت «اجازه بده تا برائت استخاره کنم».
وی بعد از گرفتن استخاره به من گفت «از ایران خارج شو!». در آیه قرآن آمده بود «زمین من وسیع است، هر کجا که هستید من را از صمیم قلب بپرستید. خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری». در نهایت من از ایران خارج شدم و دَر چین به رویم باز شد، ولی دلِ من با ماندن در ایران بود. من در کشور چین بودم که متوجه شدم شاه از ایران خارج شده و به مراکش رفته است، سپس من هم به مراکش رفتم.
در مراکش با شاه صحبت میکردید؟ نظر شاه درباره انقلاب ایران چه بود؟
من با محمد رضا پهلوی ارتباط نزدیکی داشتم. وقتی برای اولین بار شاه پهلوی را در مراکش ملاقات کردم، باآنکه فرح و دوستانش همراه او بودند، ولی وی تنها نشسته بود. بهمحض آنکه من را دید، چهرهاش سرخ شد، با خجالت سرش را بلند کرد و به من گفت «تو همیشه از پیش شریعتمداری میآیی». آن زمان شاه روحیه خوبی نداشت و نمیشد باهاش صحبت کرد. حتی در کشور "باهاما" هم روحیه شاه خراب بود و من را کنار دیوار میگذاشت و میگفت «من به ملت ایران خدمت فراوانی کردهام، صنایع را به جلو بردم، ارتش، مدرسه و دانشگاه ساختم، چرا چنین کاری را با من کردند؟».
شاه درباره اینکه آمریکاییها پشت وی را خالی کردند، حرفی نزد؟
آمریکاییها پشت شاه را خالی نکردند. این موضوع نتیجه عملکرد خود شاه بود.
جلوتر گفتید که آمریکاییها از شاه حمایت نمیکردند بلکه از بختیار حمایت میکردند؟
یکچیز را باید بهخوبی آموخت که سیاست با رفاقت فرق میکند. رفاقت بر اساس معرفت و اصول اخلاقی است، درحالیکه سیاست پدر و مادر ندارد و بر اساس منافع است، هر جایی که بر منافعش باشد، عمل میکند.
شاه نسبت به آمریکا موضع داشت یا انگلیس؟
خیر. شاه نسبت به انگلیسیها موضع داشت. شاه بارها در قاهره به من گفت «من باید از انگلیسیها بدم بیاید، چون آنها رابطه خوبی با من و پدرم نداشتند». من تمام این حرفها را از شاه شنیدهام و فقط حرفهای وی را تکرار میکنم.
برخورد آمریکا با شاه چطور بود؟
شاه درباره آمریکا حرفی نزد چرا که وقتی شاه در پاناما بود، آمریکا طی مذاکراتی با قطبزاده، میخواست شاه را برکنار کند و در قفس بیندازد. در این مذاکرات قرار بود آمریکاییها شاه را به ایران تحویل بدهند، حتی در ایران برای وی قفس درست کرده بودند.
از یک طرف تاریخ نشان داده که هر وقت تاریخ مصرف یکی از عمال آمریکا تمام میشود چه برخوردی با او خواهند داشت؛ مثل برخوردی که با صدام داشتند. اما مسئله دیگری هم هست مبنی بر اینکه درخواست امام خمینی (ره) بود که شاه به ایران تحویل داده شود، ولی آمریکا چنین اقدامی را انجام نداد...
آمریکا یک مملکت نیست بلکه دارای گروههای مختلف است که هرکدام اقداماتی را انجام میدهند، لذا آمریکا یکپارچه نیست. بهطور مثال آقای اوباما و ترامپ هر کدام کارهای مختلفی انجام میدهند. همان زمان آنهایی که طرفدار شاه بودند همچون آقای قطب زاده که برای آزادی گروگانهای آمریکا در تهران وارد مذاکره میشود و به آنها میگوید اگر شاه را تحویل بدهید، گروگانها را آزاد میکنیم.
زمانی که آنها وارد مذاکره بودند، انور سادات با شاه تماس میگیرد و از شاه میخواهد که به قاهره بیاید، البته همان موقع کارتر با انور سادات تماس میگیرد و چنین اجازهای را به شاه نمیدهد که به قاهره بیاید. انور سادات میگوید که خودش هواپیمایی میفرستد. آمریکاییها میگویند ما خودمان هواپیما در اختیار قرار میدهیم، ولی زمانی که آنها در حال مذاکره بودند، هواپیما در جزیره آزور به زمین مینشیند، درحالیکه آنها منتظر بودند تا با یکدیگر در مذاکراتی جدی به توافق برسند و شاه را تحویل بگیرند. از سوی دیگر افرادی، چون «دیوید راک فلر» و «کیسینجر» بر این مسئله پافشاری کردند و به توافق نرسیدند، درنتیجه شاه به قاهره رفت.
ورود پیشرفت و تکنولوژی به ایران چطور بود؟ با توجه به ارتباط خیلی نزدیک شاه به کشورهای غربی به خصوص آمریکا چرا انتقال پیشرفت از سایر کشورها به ایران با تأخیر بسیار زیاد انجام میشد؟
اولاً خارجیها امکاناتی در اختیار ایران قرار نمیدادند.
حتی باوجودآنکه شاه دست نشانده خارجیها بود؟
من مثال زنده را بیان میکنم. آن زمان پدرم سفیر ایران در رم بود. آقای شریف امامی هم رئیس سنا بود. شکایتی را مطرح میکرد و میگفت قصد دارد ذوبآهن به ایران بیاورد، ولی کسی به ما چنین کالایی را نمیفروشد. درحالیکه ذوبآهن اتم نیست. اگر کارخانه ذوبآهن بزنید، باعث میشود که انگلیسیها که در هندوستان ذوبآهن درست میکنند و کارخانههای انگلیس نتوانند جنس خود را بفروشند؛ بنابراین شاه مجبور میشود از روسها ذوبآهن خریداری کند. کار از زیردست افراد در رفته است و بهانههایی مبنی بر ساخت بمب اتم وجود دارد درحالیکه آن زمان ذوبآهن، بمب اتم نبود. چنین مسائلی در صحبت کردن امکانپذیر است، ولی در عمل تفاوت دارد.
از زمانی که رضاشاه بر سر کار آمد، ملت ایران تبدیل به ملت عقبمانده شد، چراکه کمبود نیرو داشتیم. افراد بسیاری در زمان رضاشاه و شاه به مدرسه میروند و تربیت میشوند. حتی زمانی که امام خمینی (ره) حکومت را به دست گرفت، افرادی را مدنظر داشت که بخواهند کشور ایران را اداره کند. درنتیجه آن زمان باید افرادی مدنظر قرار میگرفتند و سپس تربیت میشدند. تا شش سال قبل از انقلاب، ایران بودجهای نداشت چراکه میخواست ۲۵ میلیون دلار از آلمان یا آمریکا قرض بگیرد. ایران نفت را به قیمت یک تا دو سنت خریداری میکرد.
با وجود اینکه شاه از متحدان و دست نشاندههای خودشان به شمار میرفت، ولی حتی ذوب آهن را هم به ایران نمیدادند؟
بحث متحد و غیر متحد نیست، چرا که آنها به دنبال منافع خودشان هستند. نباید دوستیهای شخصی را با سیاست ترکیب کرد درحالیکه این مسائل سیاست است و رفاقتی در آن وجود ندارد. خداوند در قرآن میفرماید بهجز من، هیچ یار و یاور، شفیع و نگهبانی ندارید؛ حتی دوست شخصی هم ندارید فقط یک دوست دارید که آنهم خداوند است.
آیا میتوان ایران را با رژیم ۵۰ ساله پهلوی را با نظام جمهوری اسلامی در مسائل مهم دنیا و صنعتهای مختلف، در رده بین ۱ تا ۱۰ جهان قرار گرفته، مقایسه کرد؟
نمیتوان چنین مقایسهای را انجام داد. با نگاهی به تربیت افرادی که در زمان شاه به مدرسه و دانشگاه رفتند و بر علیه انقلاب بود. تنها ایرادی که میتوان نسبت به شاه گرفت، سیاست است. شاه تمام همّ و غمّ خود را بر روی پیشرفت نظامی و اقتصادی گذاشت، درحالیکه به پیشرفت سیاسی مملکت توجهی نداشت و در این مسئله نهتنها روبهجلو حرکت نکرد، بلکه به عقب هم رانده شد، چراکه ایران در زمان قاجار پیشرفت بیشتری نسبت به زمان شاه پهلوی داشت.
به نظر من، مسائل سیاسی در جمهوری اسلامی پیشرفت کرده است. هرچقدر مردم بیشتر سختی بکشند، رشد بیشتری پیدا میکنند؛ لذا رشد سیاسی ایران قویتر است. شفافیت مسئله مهمی است. جمهوری اسلامی بر اساس ایدئولوژی دارای عقاید و اهدافی است. قیمت عظیمی که جمهوری اسلامی برای مسائل سیاسی میپردازد، نابود کردن اسرائیل است.
در گذشته دربار وابستگی تام و تمامی به غرب بخصوص به آمریکا داشتهاند. آیا این مسئله به دوران رضاخان یا محمدرضا شاه برمیگردد؟
بیشتر این وابستگی نسبت به انگلیسیها بوده است. من در دوران رضاخان نبودهام. دولت محمدرضا شاه، آمریکایی، ولی دربار آن، انگلیسی بود. آقای هویدا و منصور، آمریکایی، ولی دربار مانند آقای اعلم، انگلیسی بودند. آن زمان ۱۹ ساله بودم و به آقای علم گفتم شما که نوکر انگلیسیها هستید، چرا اسم خود را در این کتاب ننوشتهاید؟ آقای علم در پاسخ گفت که پیشنهاد چنین مسئلهای شده، ولی قبول نکرده است. بیشتر گرایش آقای علم نسبت به انگلیسیها بود.
با توجه به وابستگیهایی که شاه به آمریکا و انگلیس داشت. آیا این وابستگیها آن زمان توانسته پیشرفتی برای کشور در برداشته باشد؟
بدون این وابستگیها امکانپذیر نخواهد بود. این وابستگیها باعث شد که ایران از نظر سیاست خارجی قوی شود که ایران این مسئله را نابود کرد. من بعد از انقلاب هر وقت از شاه سوال میکردم که چرا انقلاب شد؟ شاه در پاسخ میگفت که «چون مقدر بود»، البته خواست خدا بود که چنین اتفاقی بیفتد.
اگر زمانی که سن کمی داشتیم، میخواستیم رادیویی ترانزیستوری خریداری کنیم، جزو ثروتمندترین افراد دنیا به حساب میآمدیم. مردم فقیر بودند، ولی کمکم وضعشان بهتر میشد. زمانی که بودجه نفت اختصاص یافت و قیمت آن افزایش یافت، یکباره اوضاع مردم، بهتر و سپس انقلاب شد.
قبل از اصلاحات ارضی، ایران مقداری مالک داشت. در زمینه کشاورزی، مردم صنایع غذایی را کشت و از آن استفاده میکردند. این موضوع پس از اصلاحات ارضی بسیار آسیب دید. در نتیجه آن زمان عدهای در زمینه کشاورزی فعالیت میکردند و عدهای دیگر کارمند دولت بودند.
برخی از مردم به واسطه چند فرشی که وجود داشت، تجارت محدود فرش میکردند چرا که آن زمان در اقتصاد ایران، تجارت و کارخانه و … وجود نداشت؛ بنابراین ایران کمکم ظرف ۱۰ سال آخر پیشرفت داشت و زمانی که پول نفت افزایش یافت، قویتر رو به جلو حرکت کرد.
جنابعالی از یک طرف نسبت نزدیک و فامیلی با فرح پهلوی و از طرف دیگر با شاه ارتباط خوبی داشتید. در روزهای آخر که در قاهره در کنار شاه بودید، صحبتهای شما حول چه مسائلی بود؟
وقتی در زمان تبعید، با شاه صحبت میکردم، شاه میگفت انقلاب ایران مقتدر است. یکبار من با شاه در قاهره نشسته بودیم. شاه به من گفت «احمد! خدا را شکر که کسی به من فحش نمیدهد». من در پاسخ گفتم «اختیار دارید! پس به بنده فحش میدهند؟!» به دلیل آنکه ارتباط نزدیکی با شاه داشتم، هر حرفی را به او میزدم. شاه اصرار داشت که بداند مردم در مورد او چه چیزی میگویند. البته خانم لوسا پیرنیا هم حضور داشت.
من به شاه گفتم که «میگویند شما قصاب بودید». شاه گفت «تمام آنهایی که سعی کردند به من سوءقصد کنند، من آنها را بخشیدم، ولی من حق ندارم کسی که خون دیگری را ریخته، ببخشم و این حق من نیست». شاه بار دیگر از من پرسید «مردم چه چیزهای دیگری به من میگویند؟» در پاسخ گفتم «میگویند شما دزد بودید». شاه عقیده داشت که طبق قوانین سوئیفت، گرفتن کمیسیون از شرکتها، دزدی به حساب نمیآید. هرچقدر من و آقای اردشیر زاهدی به شاه میگفتیم که «شما شاه هستید و نباید حق کمیسیون دریافت کنید». شاه این مسئله را نمیپذیرفت و برای خودش توجیههایی داشت.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 900