یادداشت/ سید محمدجواد میرخانی

خاطراتی که «کرونا» ناخواسته برایمان زنده کرد

این روزها ویروس «کرونا» با همه بدی‌هایی که داره؛ شاید برخی از همین زن و مردهایی که سن و سالی از آن‌ها گذشته را یاد روزهایی بیاندازه که یک بلا و بدبختی بدتر از این ویروس نالوتی گریبان‌گیر هموطنان ما شده بود که به قول بچه‌های کوچه و بازار؛ کرونا باید بره در مقابلش بوق بزنه!
کد خبر: ۳۸۵۶۵۰
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۶ - 27February 2020

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: این روزها ویروس «کرونا» با همه بدی‌هایی که دارد شاید برخی از همین زن و مردهایی که سن و سالی از آن‌ها گذشته را یاد روزهایی بیاندازد که یک بلا و بدبختی بدتر از این ویروس نالوتی گریبان‌گیر هموطنان ما شده بود که به قول بچه‌های کوچه و بازار؛ کرونا باید بره در مقابلش بوق بزنه! بله داداش، آبجی! تو که ۳۵ سال قبل به‌دنیا نیامده بودی یا اگر بودی، آن‌قدر کوچک بودی که درست یادت نمیاد؛ وقتی صدام لعنتی آن بمب‌های شیمیایی را روی سر جوانان دسته گل ما می‌انداخت، گل‌برگ‌های‌شان پرپر می‌شد و بدن‌شان تاول می‌زد؛ اندازه یک گردو یا حتی یک پرتقال خونی!

دردی که باید «کرونا» بره در مقابل بوق بزنه!

آقایون، داداش‌ها! خانوم‌ها، آبجی‌ها! به قول محمد اصفهانی؛ «جماعت یک دنیا فرقه، بین دیدن و شنیدن؛ بروید از اون‌ها بپرسید که شنیده‌ها را دیدند»؛ آره جماعت، بروید از اون‌هایی که الان حدود ۳۰ ساله گوشه آسایشگاه یا خونه‌شون افتادند و با دستگاه اکسیژن نفس می‌کشند، بپرسید؛ بپرسید از اون موقعی که بوی بادام تلخ به دماغ‌شان خورد تا امروز چی کشیدند، بعد این چند روز که با ماسک و دستکش می‌روید توی خیابون و اون ماسک‌ها کمی نفس‌تان را تنگ می‌کنه، یاد شب و روزهای سخت اون‌ها بیافتید، شاید یک دهم درصد، حال و روز اون‌ها را درک کنید.

راستی! حالا که از ماسک گفتم، بگذارید بگم. روزی روزگاری سه تا رفیق با مرام تو جبهه بودند، دوتا ماسک داشتند؛ اما هر سه‌تاشون شیمیایی شدند! می‌دونی چرا؟ چون وقتی می‌دیدند که یک نفر ماسک نداره، دل‌شون نمی‌آمد که ماسک، تمام‌وقت روی صورت‌شون باشه؛ برای همین نوبتی ماسک را جابه‌جا می‌کردند! حالا این روزها یک آدم‌هایی پیدا می‌شوند که ظاهرشان آدم است اما باطن‌شان نمی‌دونم چیه که یک ماسک هزار تومانی را ۱۰ هزار تومان به هموطنان خود که در خطر «کرونا» هستند، می‌فروشند!

دردی که باید «کرونا» بره در مقابل بوق بزنه!

بگذارید دوباره از ماسک براتون بگم. یک‌روز مردم یک شهری که اسمش «سردشت» است، داشتند زندگی عادی خودشان را می‌کردند که یه‌هویی عراقی‌ها بی‌هوا شیمیایی می‌زنند تو شهرشون و هزاران نفر درجا شهید می‌شوند و اون‌هایی هم که زنده می‌مونند، امروز با صدجور درد و بیماری زندگی می‌کنند.

بگذارید بازهم بگم؛ یک شهر دیگه‌ای هم هست که اسمش «حلبچه» است؛ مردم این شهر به جرم اعتقادشون به انقلاب اسلامی ایران و عقیده‌هاشون، زیر بمب‌های شیمیایی صدام لعنتی جان دادند. بعدش گندش درمیاد که آلمان این بمب‌ها را به صدام شده داده‌، اون‌وقت این روزها بعضی‌ها دل‌شون برای احترام به حقوق بشر و آزادی در کشورهای غربی، غش و ضعف می‌ره!

دردی که «کرونا» باید بره در مقابل بوق بزنه!

آره داداش، آره آبجی! این روز‌ها ماسک بزن تا هم مواظب سلامتی خودت باشی، هم وقتی ماسک می‌زنی، یاد اون موقعی بیافتی که خیلی‌ها ماسک نداشتند بزنند و الان بیشتر از ۳۰ ساله که یک نفس راحت نمی کشند.

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار